ویو جونگکوک

𝗥𝗲𝘃𝗲𝗻𝗴𝗲 𝗼𝗿 𝗹𝗼𝘃𝗲?
𝗖𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿:۱
𝗣𝗮𝗿𝘁:۶۱
[ویو جونگکوک]
یکم ناراحت بود.

جنا: میگم..

سرم و سمتش گرفتم.
که سرش پایین بود.

کوک: هوم؟
جنا: میشه به الیا سر بزنی!؟
کوک:باشه...

از اتاق رفتم بیرون..
سمت اتاق الیا رفتم که تهیونگ با یه پلاستیک پر خوراکی امد.
و همراهم امد داخل..
الیا خواب بود.

ته: چیکار کنیم؟
کوک: نمیدونم..ولی ازشون نمیگذرم،دست رو بد کسی گذاشتن.
ته: یه بچه؟

مشتم رو ملافه تخت فشار دادم و به الیا عه تو خواب نگاه کردم.

ته: من میرم پیش جنا به اونم سر بزنم.
کوک: ننخیر..وایسا با هم بریم.
ته: او وقت چرا؟
کوک: خودمم میام..
ته: اها،نمیخوای با مردی تنها باشه.

با یه لحنی گفت که مسخرم میکرد.
چم غوره رفتم و از اتاق خارج شدیم و برگشتیم تو اتاق جنا..

ته:حالت چطوره؟

جنا با لبخندی که فقط تهیونگ و ناراحت نکنه تشکر کرد.
تهیونگ از پلاستیک اب میوه دراورد و داد به جنا.

ته: بخور که خوب شی.
جنا:خوب میشم بابا،جوری رفتار میکنید انگار از چه بیماریی گذر کردم.

هر دوتاشون خندیدن.

جنا: الیا ؟خوب بود؟
ته: سرشو باند پیچی کردن و خواب بود.
جنا :حتما خیلی ترسیده..بچه بیچاره

یجور با بغض گفت من بیشتر دلم برایه خودش سوخت..

ته: خوب میشه نگران نباشید..
جنا: اهوم..

گوشی تهیونگ زنگ خورد که نیشش باز شد.

ته: من میرم جواب بدم.‌
کوک: همینجا جواب بده..
ته: نگیخوام مزاحمتون شم.

و سریع پیچوند رفت

احساس کردم رامی بود.
سرم و برگردونم که جنا با خنده رو لبش به رفتن تهیونگ نگاه کرد.
و سریع من و دید خودش و جمع کرد.

رویه کاناپه نشستم.

جنا: اون روز که فیلم دوربینارو نشون دادی..
کوک: خب؟
جنا: مطمئنی چییزه مشکوکی نبود؟

ساف نشستم.
جنا که از نگام یکم هول کرد نگاش و هر جا جز چشمام میچرخوند.

جنا: اخه پنجره اولش بسته بود و بی دلیل باز شد

بلند شدم و سمتش رفتم
،جنا :ممکنه دست کاری کرده باشن..

بالا سرش کنا تخت وایسادم که ساکت شد
یه دستم و کنارش گزاشتم و تکیه گاه خودم کردم.
خم شدم و چونش و تو دستم گرفتم.

کوک: دختر وقتی داری باهام حرف میزنی به من نگاه کن..
جنا:...........تو فیلم و حذف کردی؟

جوری اروم تیکه تیکه گفت .
وقتی از نگاهش مطمئن شدم .
پوزخندی زدم و رفتم عقب.

کوک:...متوجه اش شدم ،ولی فیلم حذف شده بود.

سرش و پایین انداخت.

جنا: کاش میشد پیش الیا باشم.
کوک: بیدار شد میارمش پیشت.

دیدم که لبخندی رو لباش نشست ولی سرش پایین بود و نشون نداد.

سمت پنجره رفتم و بیرون و نگاه کردم.
ماشینی که زیر درخت بود و کمی ازش معلوم بود نظرم و جلب کرد.
اروم شماره تهیونگ و گرفتم
ولی در حال مکالمه بود.

با صدایه جنا برگشتم سمتش
جنا :ای..

گوشی و تو جیبم گزاشتم و رفتم سمتش..

جنا: فکر کنم یکی صدات کرد.

چرا من نشنیدم!؟

_:اقایه جئون.

صدا نگران بود و بلند.
دیدگاه ها (۱)

𝗥𝗲𝘃𝗲𝗻𝗴𝗲 𝗼𝗿 𝗹𝗼𝘃𝗲?𝗖𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿:۱𝗣𝗮𝗿𝘁:۶۲[ویو جونگکوک]به جنا که یکم ت...

𝗥𝗲𝘃𝗲𝗻𝗴𝗲 𝗼𝗿 𝗹𝗼𝘃𝗲?𝗖𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿:۱𝗣𝗮𝗿𝘁:۶۳[ویو جنا]اره بعدا میگه که ال...

𝗥𝗲𝘃𝗲𝗻𝗴𝗲 𝗼𝗿 𝗹𝗼𝘃𝗲?𝗖𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿:۱𝗣𝗮𝗿𝘁:۶۱[ویو جونگکوک]کوک: بشین...رو ...

𝗥𝗲𝘃𝗲𝗻𝗴𝗲 𝗼𝗿 𝗹𝗼𝘃𝗲?𝗖𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿:۱𝗣𝗮𝗿𝘁:۶۰[ویو جونگکوک]کوک: بشین...رو ...

{مافیای من}{پارت ۱۰}باشه عشقم بخواب کوک ویو همین طور مونده ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط