pt

#pt26
یک هفته بعد
سوفیا بلاخره از بیمارستان مرخص شد کوک اونو براید استایل بغل کرده بود چون میدونست هنوز اونقدر حالش خوب نشده کوک سوفیا رو رو تخت خوابوند
_الان میرم واست آب پرتغال درست میکنم
+خودتو به زحمت ننداز
_نه عزیزم الان میام
کوک از اتاق رفت بیرون و چند دقیقه بعد با یه لیوان آب پرتغال اومد لیوان رو گذاشت کنار میز سوفیا رو بلند کرد تا بشینه خودشم پشت سرش نشست و آب پرتغال رو داد دستش
_بیا قربونت برم
سوفیا آب پرتغال رو گرفت کوک کمی سوفیا رو‌جابه جا کرد و رو پای سمت راستش نشوندش و کمرش با بغل پاش رو گرفت و سوفیا هم همون‌طور شروع کرد به خوردن آب پرتغال بعد از اینکه آب پرتغالشو خورد اونو داد دست کوک کوک هم لیوان رو گذاشت کنار
_میخوام دیگه تو رو با خودم به یه جای خطرناک نبرم میخوام در امان باشی
+یعنی میخوای دیگه وکیلت نباشم
_آره نمیخوام دوباره تو دردسر بیوفتی
+ازم میخوای پشتتو خالی کنم
_تو‌همینجوریشم پشت منی فقط میترسم تو طوریت شه
+من از چیزی ترس ندارم چون کارمو با عشق کنارت انجام میدم مبادا حقت خورده بشه مرد من
_میدونم عشقم اینم میدونم تو نبودی به اینجا نمیرسیدم ولی حالا که اجازه دادم بری دانشگاه پس میخوام یه وکیل عالی و بی نظیر بشی
+اما
_هیسس گفتم که
+مطمئنی؟
_اوهوم
+خیله خوب هرچی تو بگی
کوک لباشو رو لبای سوفیا چسبوند و مک میزد سوفیا یه دستشو رو صورت کوک گذاشت و همراهی کرد صدا بوسه هاشون کله اتاق رو برداشته بود پسرک کمر سوفیا رو محکم گرفت آروم همون‌طور که رو پاش بود همون‌طور که لباش رو لبای دخترکش بود خوابوندش رو تخت انگوشتاشو زیر خط فک پسرک میکشید و مابینش می‌خندید بلاخره از هم لبا هم دل کندن سوفیا دستشو رو موها کوک گذاشت و اونو تو بغل خودش برد دستشو دور شونه کوک انداخت پسرک هم سرشو تو گردن سوفیا برد و بغلش کرد جسه بزرگ کوک تو بغل سوفیا جا نمیشد و این به شدت کیوت بود مخصوصا واسه کوک سوفیا موهای کوک رو آروم نوازش میکرد
تنها چیزی بود که کوک رو تا مرض جنون میبرد طولی نکشید صدا خر خر آروم کوک بلند شد این نشون میداد به یه خواب کاملا سنگین رفته سوفیا هم کم کم چشماش گرم شد و خوابید
دیدگاه ها (۱)

#pt27ساعت ها گذشت کوک با حس نکردن چیزی تو بغلش از خواب پرید ...

#28_خجالت کشیدی؟+اومم نخیرم کوک به سوفیا نزدیکتر شد سوفیا هم...

#pt25سوفیا سرفه خونی کرد که از گوشه لبش ریخت بیرون _ا الان م...

#24دخترک چشماشو باز کرد وسط یه دشت سر سبز بود دور یه پروانه ...

سفید تر از برف :)(: سیاه تر از خاکستر p9

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط