pt27
#pt27
ساعت ها گذشت کوک با حس نکردن چیزی تو بغلش از خواب پرید و با جایه خالی سوفیا مواجه شد
_سوفیا
پسرک از جاش بلند شد و دنبال سوفیا گشت به طرف آشپزخونه رفت که دید سوفیا دو لپی داره غذا میخوره برنج سوشی نودل تند دوبدوبگی بخاطر خوردن سوشی لپاش باد کرده بود سوفیا کمی سرشو چرخوند که با دیدن کوک تو چارچوب در با اون لپا پوف کرده همونطور هم از ذوق میمیک صورتش تغییر کرده بود لب زد
+کوکی جونم
کوک اولش اخمی کرد و غر غر کنان گفت
_باید بیدارم میکردی تو تازه مرخص شدی و نیاز به استراحت داری
+من فقط تیر خوردم ولی الان میتونم که حرکت کنم بعدشم گشنم بود دلمم نیومد بیدارت کنم
کوک اخماشو باز کرد و جاشو لبخند گرفت پسرک خنده ای کرد که نزدیک سوفیا شد و بوسه ای رو لبا سوفیا زد و کنارش نشست و یه دستشو زیر چونش گذاشت و لب زد
_چرا انقدر خوشگلی
سوفیا خجالت کشید و لبخند ملایم و شیرینی زد کمی از سوشی رو برداشت گرفت سمت کوک
+بیا بخور عشقم توهم زیاد غذا نخوردی که
کوک سوشی رو گذاشت تو دهنش رفت یه چاپستیک برداشت و کنار سوفیا نشست و غذا خورد باهم حرف میزدن و میخندیدن(فعلا این خوشی هارو داشته باشید چون میخوام یه کوچولو ازیتتون کنم) بعد خوردن غذا شون کوک رفت و تو تراس نشست تا کمی هوا بخوره پاکت سیگارش رو در آورد یه نخ ازش برداشت و فندکم زیرش زد سوفیا دنبال کوک میگشت که تو تراس دیدش داشت سیگار میکشید چند تا پوک که کشید سوفیا به طرف رفت و سیگار رو از دستش گرفت برد بین لبا خودش پوک زد که کوک بلند شد و از دستش گرفت زیر پاش لهش کرد
_حق نداری سیگار بکشی
+توهم داشتی میکشیدی
_من هرکایم بکنم نباید انجامش بدی مخصوصا این
+پس توهم نکش خیلی ساله سیگار تو دستت ندیدم الان چیزی شده؟
کوک اخماشو از هم باز کرد و دستایه سوفیا رو تو دستاش گرفت
_بعد از اون اتفاقی که افتاد گفتم یه نخ سیگار بکشم تا یکم از اعصبانیتم آروم بشه
+میفهممت
سوفیا صورت کوک رو تو دستاش گرفت و محکم لباشو بوسید
بعد دستشو گرفت گفت
+بریم تو هوا سرده یخ میکنی عزیزم
دستشو کشید باهم رفتن تو اتاق که کوک لباسش رو در آورد
+هی حداقل بگو میخوای لباس دراری چشامو درویش کنم
_میخوای بگی خوشت نمیاد
+نه که خوشم نیادا ولی زشته
ساعت ها گذشت کوک با حس نکردن چیزی تو بغلش از خواب پرید و با جایه خالی سوفیا مواجه شد
_سوفیا
پسرک از جاش بلند شد و دنبال سوفیا گشت به طرف آشپزخونه رفت که دید سوفیا دو لپی داره غذا میخوره برنج سوشی نودل تند دوبدوبگی بخاطر خوردن سوشی لپاش باد کرده بود سوفیا کمی سرشو چرخوند که با دیدن کوک تو چارچوب در با اون لپا پوف کرده همونطور هم از ذوق میمیک صورتش تغییر کرده بود لب زد
+کوکی جونم
کوک اولش اخمی کرد و غر غر کنان گفت
_باید بیدارم میکردی تو تازه مرخص شدی و نیاز به استراحت داری
+من فقط تیر خوردم ولی الان میتونم که حرکت کنم بعدشم گشنم بود دلمم نیومد بیدارت کنم
کوک اخماشو باز کرد و جاشو لبخند گرفت پسرک خنده ای کرد که نزدیک سوفیا شد و بوسه ای رو لبا سوفیا زد و کنارش نشست و یه دستشو زیر چونش گذاشت و لب زد
_چرا انقدر خوشگلی
سوفیا خجالت کشید و لبخند ملایم و شیرینی زد کمی از سوشی رو برداشت گرفت سمت کوک
+بیا بخور عشقم توهم زیاد غذا نخوردی که
کوک سوشی رو گذاشت تو دهنش رفت یه چاپستیک برداشت و کنار سوفیا نشست و غذا خورد باهم حرف میزدن و میخندیدن(فعلا این خوشی هارو داشته باشید چون میخوام یه کوچولو ازیتتون کنم) بعد خوردن غذا شون کوک رفت و تو تراس نشست تا کمی هوا بخوره پاکت سیگارش رو در آورد یه نخ ازش برداشت و فندکم زیرش زد سوفیا دنبال کوک میگشت که تو تراس دیدش داشت سیگار میکشید چند تا پوک که کشید سوفیا به طرف رفت و سیگار رو از دستش گرفت برد بین لبا خودش پوک زد که کوک بلند شد و از دستش گرفت زیر پاش لهش کرد
_حق نداری سیگار بکشی
+توهم داشتی میکشیدی
_من هرکایم بکنم نباید انجامش بدی مخصوصا این
+پس توهم نکش خیلی ساله سیگار تو دستت ندیدم الان چیزی شده؟
کوک اخماشو از هم باز کرد و دستایه سوفیا رو تو دستاش گرفت
_بعد از اون اتفاقی که افتاد گفتم یه نخ سیگار بکشم تا یکم از اعصبانیتم آروم بشه
+میفهممت
سوفیا صورت کوک رو تو دستاش گرفت و محکم لباشو بوسید
بعد دستشو گرفت گفت
+بریم تو هوا سرده یخ میکنی عزیزم
دستشو کشید باهم رفتن تو اتاق که کوک لباسش رو در آورد
+هی حداقل بگو میخوای لباس دراری چشامو درویش کنم
_میخوای بگی خوشت نمیاد
+نه که خوشم نیادا ولی زشته
۱۱.۸k
۰۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.