24
#24
دخترک چشماشو باز کرد وسط یه دشت سر سبز بود دور یه پروانه چرخید
+من کجام
یهو صدایه گریه و داد پیچید
_سوفیااااا
+کوک؟
سوفیا بلند بازم صداش میومد دور و برش رو نگاه کرد
_خواهش میکنم
+کوک کجایی(بغض)
_بدون تو نمیتونم(صداش اکو میشه)
+کوک من پیشتم
_الان نیستی
صدا از پشت سرش میومد سوفیا دویید سمت کوک
+کوک تو اینجایی
همه خاطراتش زیر پاهاش به نمایش گذاشته شد وقتی داشتن باهم نقاشی میکشیدن وقتی برا اولین بار واسش عروسک خرید تمام زمانی که باهاش بزرگ شد و.....
__________
کوک دست سوفیا رو تو دستاش گرفته بود و نگاش میکرد
_انتقامتو میگیرم از همشون نمیزارم اون مرتیکه قصر در بره حتی اگه جونمم از دست بدم اینکارو میکنم فقط تو یه باره دیگه چشماتو باز کن بزار چشما خوشگلتو ببینم نمیدونی چقدر دلنتگشونم تو آغوش بگیرمت ببوسمت اینا همش تقصیر منه نباید پای تو رو تو این ماجرا باز میکردم کوک بلند شد نزدیک سوفیا شد لباشو آروم بوسید که یهو دستی روی موهاش قرار گرفت چشماشو باز کرد که با چشمای نیمه باز سوفیا مواجه شد و ازش فاصله گرفت
_س سوفیا
سوفیا انگوشت شصتشو رو گونه کوک کشید و با صدای لرزون و بی حالی گفت
+چیشدع مرد من داره گریه میکنه
کوک دست سوفیا رو گرفت بوسید و شروع کرد به بوسیدن کله صورت سوفیا
_میخواستی تنهام بزاری؟چطور جرعت کردی هان؟(اشک)
+منو ببخش که نگرانت کردم
_اگه از دستت میدادم چی؟ هان
+فکر کردی به این زودیا میمیرم
_خفه شو(بغض)دیگه از این حرفا نزن
لایک:۳۰ تا
دخترک چشماشو باز کرد وسط یه دشت سر سبز بود دور یه پروانه چرخید
+من کجام
یهو صدایه گریه و داد پیچید
_سوفیااااا
+کوک؟
سوفیا بلند بازم صداش میومد دور و برش رو نگاه کرد
_خواهش میکنم
+کوک کجایی(بغض)
_بدون تو نمیتونم(صداش اکو میشه)
+کوک من پیشتم
_الان نیستی
صدا از پشت سرش میومد سوفیا دویید سمت کوک
+کوک تو اینجایی
همه خاطراتش زیر پاهاش به نمایش گذاشته شد وقتی داشتن باهم نقاشی میکشیدن وقتی برا اولین بار واسش عروسک خرید تمام زمانی که باهاش بزرگ شد و.....
__________
کوک دست سوفیا رو تو دستاش گرفته بود و نگاش میکرد
_انتقامتو میگیرم از همشون نمیزارم اون مرتیکه قصر در بره حتی اگه جونمم از دست بدم اینکارو میکنم فقط تو یه باره دیگه چشماتو باز کن بزار چشما خوشگلتو ببینم نمیدونی چقدر دلنتگشونم تو آغوش بگیرمت ببوسمت اینا همش تقصیر منه نباید پای تو رو تو این ماجرا باز میکردم کوک بلند شد نزدیک سوفیا شد لباشو آروم بوسید که یهو دستی روی موهاش قرار گرفت چشماشو باز کرد که با چشمای نیمه باز سوفیا مواجه شد و ازش فاصله گرفت
_س سوفیا
سوفیا انگوشت شصتشو رو گونه کوک کشید و با صدای لرزون و بی حالی گفت
+چیشدع مرد من داره گریه میکنه
کوک دست سوفیا رو گرفت بوسید و شروع کرد به بوسیدن کله صورت سوفیا
_میخواستی تنهام بزاری؟چطور جرعت کردی هان؟(اشک)
+منو ببخش که نگرانت کردم
_اگه از دستت میدادم چی؟ هان
+فکر کردی به این زودیا میمیرم
_خفه شو(بغض)دیگه از این حرفا نزن
لایک:۳۰ تا
۱۲.۴k
۳۰ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.