سیاه و سفید pt۹
سیاه و سفید pt۹
از خواب بیدار شدن ساعت 6 عصر بود وقتی آت بیدار شد کوک رو به روش بود جوری نفساشون بهم میخورد
+مرسی که پیشم موندی
-خوبی؟
+اره
همینطوری بغل همدیگه بودن و داشتن به هم دیگه نگاه میکردن که صدای تیر اندازی اومد و یکی از پنجره ها شکست.کوک سریع آت رو بغل کرد و به پایین تخت آورد
-بلدی با تفنگ کار کنی
+اره
_بیا پس اینو بگیر
-همینجا بمون نیا بیرون اگه کسی اومد تو اتاق شلیک کن
+باشه
کوک رفت پایین که ببینه کی حمله کرده اما نمیشناختش .
بعد از چند مین شلیک کردن تموم شد و کوک رفت داخل خونه تعجب کرده بودن رفت سمت اتاق آت اما آت تو اتاق نبود
-کجاست؟
که همون لحظه گوشی آت زنگ خورد کوک جواب داد
-بله
@تو کی ؟ات کجاست ؟
-یکی از دوستاشم تو کی؟
@ات،ات حالش خوبه؟
- چطور ؟
@تو جونکوکی اره؟
-اره
@من داداش اتم پدر ناتنیمون برگشته از نیویورک ممکنه بهتون حمله کنه و بخواد ات و بگیره
-خب راستش فک کنم آت و برده(نگران)
@چی؟
_میشه همدیگرو ببینیم؟
@کجا
-خونه ی من
@باشه
کوک ادرسو فرستاد بعداز چند مین شوگا اومد
@با خواهر من چیکار کردی
-به ساعت پیش به ما حمله شد من به آت یه اسلحه دادم گفت میتونه باهاش کار کنه میخواستم ببینم کی حمله کرده پس رفتم پایین وقتی شلیک تموم شد رفتم تو اتاق و دیدم آت نیست
@علامت ماشینشو دیدی؟
-فک کنم یه علامت خنجر بود درست یادم نمیاد
@اون مرتیکه آت و برده
-چیکار آت داره؟
@ات وقتی بچه بود به حرفاش اصلا گوش نمیداد همیشه باهاش دعوا میکرد تا اینکه اون عوضی به آت تجا،،،وز میکنه
ولی آت فیلمای دوربین هارو به مامانم نشون میده مامانم ازش طلاق میگیره بعد از اونم اون میره نیویورک ولی ما میدونستیم که همچنین اتفاقی میوفته و براش اماده بودیم منم بخاطر همین رفتم نیویورک تا زیر نظر داشته باشمش.
از خواب بیدار شدن ساعت 6 عصر بود وقتی آت بیدار شد کوک رو به روش بود جوری نفساشون بهم میخورد
+مرسی که پیشم موندی
-خوبی؟
+اره
همینطوری بغل همدیگه بودن و داشتن به هم دیگه نگاه میکردن که صدای تیر اندازی اومد و یکی از پنجره ها شکست.کوک سریع آت رو بغل کرد و به پایین تخت آورد
-بلدی با تفنگ کار کنی
+اره
_بیا پس اینو بگیر
-همینجا بمون نیا بیرون اگه کسی اومد تو اتاق شلیک کن
+باشه
کوک رفت پایین که ببینه کی حمله کرده اما نمیشناختش .
بعد از چند مین شلیک کردن تموم شد و کوک رفت داخل خونه تعجب کرده بودن رفت سمت اتاق آت اما آت تو اتاق نبود
-کجاست؟
که همون لحظه گوشی آت زنگ خورد کوک جواب داد
-بله
@تو کی ؟ات کجاست ؟
-یکی از دوستاشم تو کی؟
@ات،ات حالش خوبه؟
- چطور ؟
@تو جونکوکی اره؟
-اره
@من داداش اتم پدر ناتنیمون برگشته از نیویورک ممکنه بهتون حمله کنه و بخواد ات و بگیره
-خب راستش فک کنم آت و برده(نگران)
@چی؟
_میشه همدیگرو ببینیم؟
@کجا
-خونه ی من
@باشه
کوک ادرسو فرستاد بعداز چند مین شوگا اومد
@با خواهر من چیکار کردی
-به ساعت پیش به ما حمله شد من به آت یه اسلحه دادم گفت میتونه باهاش کار کنه میخواستم ببینم کی حمله کرده پس رفتم پایین وقتی شلیک تموم شد رفتم تو اتاق و دیدم آت نیست
@علامت ماشینشو دیدی؟
-فک کنم یه علامت خنجر بود درست یادم نمیاد
@اون مرتیکه آت و برده
-چیکار آت داره؟
@ات وقتی بچه بود به حرفاش اصلا گوش نمیداد همیشه باهاش دعوا میکرد تا اینکه اون عوضی به آت تجا،،،وز میکنه
ولی آت فیلمای دوربین هارو به مامانم نشون میده مامانم ازش طلاق میگیره بعد از اونم اون میره نیویورک ولی ما میدونستیم که همچنین اتفاقی میوفته و براش اماده بودیم منم بخاطر همین رفتم نیویورک تا زیر نظر داشته باشمش.
۷.۳k
۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.