سیاه و سفید pt7
سیاه و سفید pt7
جیمین اومد داخل سلامی به کوک داد و رفت که یهو کوک عصبانی اومد دست آت و کشید بردش تو اتاق
+ چیکار میکنی
(از الان هر حرفی که میزنن با داده)
-از جیمین خوشت میاد؟
+ چی؟
-گفتم از جیمین خوشت میاد یا نه؟
+ به تو چه عه
-چرا با اون تا اینجا اومدی؟
+من ازت میپرسم چرا دیروز اون دخترو آوردی اینجا؟
-من بهش نگفتم اصلا بیاد
جونکوک یهنفس عمیقی کشید و گفت
-بیرون چیکار کردین اینو به من بگو
+به تو چه مگه باید بهت حساب پس بدم
_باید پس بدی،از این به بعد باید به من حساب پس بدی
+چرا اونوقت ؟
-دوست داری بدونی؟
+اره
-واقعا
+اره
-چون که تو مال منی...
(دو دقیقه سکوت)
+چی؟
-همین که شنیدی
بعدشم کوک آت و بوسید، یه گاز محکم از لب آت زد که باعث شد آت یه نا.له آروم بکنه.
آت دستشو رو سینه کوک گذاشت و از خودش جدا کرد
+ ولم کن من اونی که تو میخوای نیستم
_اتفاقا تنها کسی که میتونه دیوونم کنه و در عین حال آرومم کنه تویی
+ کوک خواهش میکنم ،اذیتم نکن
کوک یهو از آت جدا شد و یه نگاه به آت کرد و رفت تو اتاق خودش.
آت حالش خوب نبود دوباره اون حال کثیف همیشگی بهش دست داد یه حسی که باعث میشد آت بترسه حتی خودشم نمیدونست چه حسی فقط با دردی که برای خودش درست میکرد تحملش میکرد پس تا دیر نشده رفت حموم و بازم اون تیغ های لعنتی ،هیچوقت قرار نیست از دستشون راحت بشه
این دفعه هر دوتا دستشو زد و سرگیجه شدیدی داشت که باعث شد بیاد رو تخت تا بیهوش بشه و تخت خونی شد
(پرش زمانی به صبح)
کوک رفت یه صبحانه بخوره میخواست مثل اون دو ماه کاری به آت نداشته باشه ولی نتونست و رفت تو اتاقش که دید آت وسط تختش افتاده دستش خونیه
-ات دوباره
آت بیدار شد
+نزدیکم نیا برو(ترس)
آت ترسیده بود از تخت اومد پایین و به سمت دیوار رفت تکیه داد بهش و نشست زمین
-ات حالت خوبه
+ نیا جلو من کاری نکردم لطفاً
کوک رفت جلو آت نشست
-ات آروم باش
+ لطفا ولم کن
-ات منم کوک آروم باش
(گریه)
و بعدش آت رفت تو بغل کوک
ببینید این پارت واقعا قشنگ بود پس خودتون از اون حمایت های قشنگتون استفاده کنید❤️😉
جیمین اومد داخل سلامی به کوک داد و رفت که یهو کوک عصبانی اومد دست آت و کشید بردش تو اتاق
+ چیکار میکنی
(از الان هر حرفی که میزنن با داده)
-از جیمین خوشت میاد؟
+ چی؟
-گفتم از جیمین خوشت میاد یا نه؟
+ به تو چه عه
-چرا با اون تا اینجا اومدی؟
+من ازت میپرسم چرا دیروز اون دخترو آوردی اینجا؟
-من بهش نگفتم اصلا بیاد
جونکوک یهنفس عمیقی کشید و گفت
-بیرون چیکار کردین اینو به من بگو
+به تو چه مگه باید بهت حساب پس بدم
_باید پس بدی،از این به بعد باید به من حساب پس بدی
+چرا اونوقت ؟
-دوست داری بدونی؟
+اره
-واقعا
+اره
-چون که تو مال منی...
(دو دقیقه سکوت)
+چی؟
-همین که شنیدی
بعدشم کوک آت و بوسید، یه گاز محکم از لب آت زد که باعث شد آت یه نا.له آروم بکنه.
آت دستشو رو سینه کوک گذاشت و از خودش جدا کرد
+ ولم کن من اونی که تو میخوای نیستم
_اتفاقا تنها کسی که میتونه دیوونم کنه و در عین حال آرومم کنه تویی
+ کوک خواهش میکنم ،اذیتم نکن
کوک یهو از آت جدا شد و یه نگاه به آت کرد و رفت تو اتاق خودش.
آت حالش خوب نبود دوباره اون حال کثیف همیشگی بهش دست داد یه حسی که باعث میشد آت بترسه حتی خودشم نمیدونست چه حسی فقط با دردی که برای خودش درست میکرد تحملش میکرد پس تا دیر نشده رفت حموم و بازم اون تیغ های لعنتی ،هیچوقت قرار نیست از دستشون راحت بشه
این دفعه هر دوتا دستشو زد و سرگیجه شدیدی داشت که باعث شد بیاد رو تخت تا بیهوش بشه و تخت خونی شد
(پرش زمانی به صبح)
کوک رفت یه صبحانه بخوره میخواست مثل اون دو ماه کاری به آت نداشته باشه ولی نتونست و رفت تو اتاقش که دید آت وسط تختش افتاده دستش خونیه
-ات دوباره
آت بیدار شد
+نزدیکم نیا برو(ترس)
آت ترسیده بود از تخت اومد پایین و به سمت دیوار رفت تکیه داد بهش و نشست زمین
-ات حالت خوبه
+ نیا جلو من کاری نکردم لطفاً
کوک رفت جلو آت نشست
-ات آروم باش
+ لطفا ولم کن
-ات منم کوک آروم باش
(گریه)
و بعدش آت رفت تو بغل کوک
ببینید این پارت واقعا قشنگ بود پس خودتون از اون حمایت های قشنگتون استفاده کنید❤️😉
۱۰.۰k
۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.