سیاه و سفیدpt۱۱
سیاه و سفیدpt۱۱
(خب یه توضیحی بدم،شیش سال پیش یعنی وقتی کوک نوزده سالش بود باباش کوک و مادرشو ترک میکنه و بعدش هم پدرش میمیره ،از اون جایی که مادرش مافیا بود سعی کرد با کشتن بقیه دشمناش شوهرشو فراموش کنه و موفق هم شد،که البته تو راهی که داشت پیش میرفت با پدر ناتنی شوگا و آت برخورد میکنه و باهاش چند شبیو میگزرونه غافل از اینکه پدر ناتنی آت و شوگا برای سلاح هایی که مادر کوک داشت باهاش اوکی. شده بود و بعد از چند روز اسلحه های مادر کوک رو دزدید البته مادر کوک آروم نشست و ازش انتقام مخصوص خودش رو گرفت .یک سال گذشت تا اینکه پدر ناتنی آت کوک رو دزدید و مادرشو تهدید کرد تا به جایی که اون میگه بره.مادر کوک به اون آدرس میره و پدر ناتنی آت مادر کوک رو میکشه و دوسال بعد کوک تصمیم میگیره که انتقام بگیره پس با هزار بدبختی پیداش میکنه و اون خونه ای که توش زندگی میکرد رو آتیش زد ولی الان به طرز باورنکردنی زندست)
(پایان فلش بک)
¢فک کردی مردم تو هنوز منو نشناختی بچه جون
_اگه اون موقع نمردی الان میری
کوک اسلحه رو گرفت رو به روش که شوگا گفت
@الان نه جونکوک اول آت (اروم)
_باشه
@ات کو عوضی
¢من نگفتم بیاین اینجا تا آت رو بهتون پس بدم گفتم بیاین تا شاهد مردنش باشید(نیشخند)
به افرادش اشاره کرد تا آت رو بیارن و آت رو با دهن بسته آوردن و گذاشتن جلو کوک و شوگا .شوگا خواست بره جلو که پدرش گفت(حال ندارم برای پدر ناتنیش اسم انتخاب کنم🥲)
¢اگع بهش نزدیک بشی خودت هم میمیری
کوک شوگارو کشید عقب و نگهش داشت .شوگا و کوک خیلی نگران بودن برعکس آت که خونسرد به زمین خیره شده بود
پدرش اسلحشو درآورد سمت سر آت گرفت
¢خب دیگه زیاد دیدینش الان دیگه باید تو اون دنیا باباش ببینتش
که یهو...
(خب یه توضیحی بدم،شیش سال پیش یعنی وقتی کوک نوزده سالش بود باباش کوک و مادرشو ترک میکنه و بعدش هم پدرش میمیره ،از اون جایی که مادرش مافیا بود سعی کرد با کشتن بقیه دشمناش شوهرشو فراموش کنه و موفق هم شد،که البته تو راهی که داشت پیش میرفت با پدر ناتنی شوگا و آت برخورد میکنه و باهاش چند شبیو میگزرونه غافل از اینکه پدر ناتنی آت و شوگا برای سلاح هایی که مادر کوک داشت باهاش اوکی. شده بود و بعد از چند روز اسلحه های مادر کوک رو دزدید البته مادر کوک آروم نشست و ازش انتقام مخصوص خودش رو گرفت .یک سال گذشت تا اینکه پدر ناتنی آت کوک رو دزدید و مادرشو تهدید کرد تا به جایی که اون میگه بره.مادر کوک به اون آدرس میره و پدر ناتنی آت مادر کوک رو میکشه و دوسال بعد کوک تصمیم میگیره که انتقام بگیره پس با هزار بدبختی پیداش میکنه و اون خونه ای که توش زندگی میکرد رو آتیش زد ولی الان به طرز باورنکردنی زندست)
(پایان فلش بک)
¢فک کردی مردم تو هنوز منو نشناختی بچه جون
_اگه اون موقع نمردی الان میری
کوک اسلحه رو گرفت رو به روش که شوگا گفت
@الان نه جونکوک اول آت (اروم)
_باشه
@ات کو عوضی
¢من نگفتم بیاین اینجا تا آت رو بهتون پس بدم گفتم بیاین تا شاهد مردنش باشید(نیشخند)
به افرادش اشاره کرد تا آت رو بیارن و آت رو با دهن بسته آوردن و گذاشتن جلو کوک و شوگا .شوگا خواست بره جلو که پدرش گفت(حال ندارم برای پدر ناتنیش اسم انتخاب کنم🥲)
¢اگع بهش نزدیک بشی خودت هم میمیری
کوک شوگارو کشید عقب و نگهش داشت .شوگا و کوک خیلی نگران بودن برعکس آت که خونسرد به زمین خیره شده بود
پدرش اسلحشو درآورد سمت سر آت گرفت
¢خب دیگه زیاد دیدینش الان دیگه باید تو اون دنیا باباش ببینتش
که یهو...
۸.۱k
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.