پارت ۱۵۷ آخرین تکه قلبم به قلم izeinabii
#پارت_۱۵۷ #آخرین_تکه_قلبم به قلم #izeinabii
نیاز:
_ افسوسشو دو روز دیگه بخورید و داستان عشقتونو هرکدومتون واسه نوه هاتون تعریف کنید و بگید آره یکی بود یکی دیگه ام بود آخرش بشه یکی بود یکی نبود..خیلی غصه داره..!
آهی کشید و گفت:
_نمی دونم بخدا.. اصلا موندم خودمم .. دل جدا شدنو ندارم.. جرئت تلاشم ندارم..
خودت کم کم حرفشو بنداز.. چمی دونم.. امیدم عین دسته بیلا که نباید رفتار کنه بره با بابات حرف بزنه که می خوادت..عین خانواده اش نیست فرق داره با اونا قول بده که می تونه خوشبختت کنه ..چمی دونم ازین کارا دیگه.. هر عشقی یه مانعی سد راهش میشه..تو خانواده ات.. منم که اولش نامطمئن بودم دوسم داره حالا ام این قضیه ی نخاع ام و ..
آهی کشیدم و حرفمو ادامه ندادم.
_غصه نخور دیوونه کی دیده شب بمونه؟
*****رفیق داشتن خیلی خوبه آدم می تونه دردشو نصف کنه و با رفیقش درمیون بزاره..اینکه ببینی یه نفر برا حال خوبت تلاش می کنه باعث نی شه توام واسه بد نشدن حالت تلاش کنی ، چون برات مهمه که رفیقت فکرش درگیر و ناراحت تو نباشه!
یه روز معتقد بودم که رفاقت منو دوستام هیچ وقت تموم نمیشه ، اما اشتباه می کردم .. همه ی آدما رو زمان کم کم ثابت می کنه..اون موندنیا همیشگی ات می شن و اوت موقتیا ام تموم می شن .. یه رفاقت واقعی اون رفاقتیه که طرف وقتی ازدواج کرد اون قدر با رفیقش مچ باشه که همسراشونم باهم رفیق شن و بچه هاشونم باهم رفیق صمیمی شن!
زمان خیلی دردناک همه چیزو به من ثابت کرد،اما می ارزید !
میدونی کجا بزرگ شدم؟دقیقا همون جایی که فهمیدم رفیقم منو به یه جنس مخالف فروخته..درد ناکه اما تو بخاطرش قید دل همه رو می زنی و اون خیلی راحت بخاطر بقیه قید تو رو می زنه..
یه کلیپ دیدم که مرده می گفت آدما دو دسته اند :یا خاکن یا الماس..خاکو همه جا می شه پیدا کرد اما الماس کم یابه به راحتی که پیدا نمیشه ..وقتی قدر خوبیای الماستو نرونی و بندازیش زمین و بری سراغ خاک و همونا ک پوتو بزنن زنین و بخوای دوباره برگردی پیش الماس ات می بینی نیست..چون الماس با ارزشه منم که ببینم یه جا الماس افتاده ورش می دارم چیزی که با ارزشه تو نخوایش یکی دیگه می خواش بحث ایناس .. از یه جا به بعد تو می مونی و یه الماسی که از دست دادی و یه مشت خاک که دیگه مجبوری وارد خاک بازیشون شی چون دیگه چیزی جز همون حاک برات نمونده!
ذخیره رو لمس کردم و از یاد داشت هام اومدم بیرون.. هیچ چیز اندازه ی نوشتن بهم لذت نمی داد.. پر از حال خوب می شدم با نوشتن.
گل رز سرخ رو بو کردم و به این فکر کردم چقدر بده واسه اینکه گل رایحه داشته باشه بهش عطر می زنند..حتی بوی گل ها هم فیک و غیر واقعیه!
بوی اسپند تموم اتاقو پر کرده بود..عاشق بوی اسفند بودم.. منو می برد توی یه دنیای دیگه..
نیاز:
_ افسوسشو دو روز دیگه بخورید و داستان عشقتونو هرکدومتون واسه نوه هاتون تعریف کنید و بگید آره یکی بود یکی دیگه ام بود آخرش بشه یکی بود یکی نبود..خیلی غصه داره..!
آهی کشید و گفت:
_نمی دونم بخدا.. اصلا موندم خودمم .. دل جدا شدنو ندارم.. جرئت تلاشم ندارم..
خودت کم کم حرفشو بنداز.. چمی دونم.. امیدم عین دسته بیلا که نباید رفتار کنه بره با بابات حرف بزنه که می خوادت..عین خانواده اش نیست فرق داره با اونا قول بده که می تونه خوشبختت کنه ..چمی دونم ازین کارا دیگه.. هر عشقی یه مانعی سد راهش میشه..تو خانواده ات.. منم که اولش نامطمئن بودم دوسم داره حالا ام این قضیه ی نخاع ام و ..
آهی کشیدم و حرفمو ادامه ندادم.
_غصه نخور دیوونه کی دیده شب بمونه؟
*****رفیق داشتن خیلی خوبه آدم می تونه دردشو نصف کنه و با رفیقش درمیون بزاره..اینکه ببینی یه نفر برا حال خوبت تلاش می کنه باعث نی شه توام واسه بد نشدن حالت تلاش کنی ، چون برات مهمه که رفیقت فکرش درگیر و ناراحت تو نباشه!
یه روز معتقد بودم که رفاقت منو دوستام هیچ وقت تموم نمیشه ، اما اشتباه می کردم .. همه ی آدما رو زمان کم کم ثابت می کنه..اون موندنیا همیشگی ات می شن و اوت موقتیا ام تموم می شن .. یه رفاقت واقعی اون رفاقتیه که طرف وقتی ازدواج کرد اون قدر با رفیقش مچ باشه که همسراشونم باهم رفیق شن و بچه هاشونم باهم رفیق صمیمی شن!
زمان خیلی دردناک همه چیزو به من ثابت کرد،اما می ارزید !
میدونی کجا بزرگ شدم؟دقیقا همون جایی که فهمیدم رفیقم منو به یه جنس مخالف فروخته..درد ناکه اما تو بخاطرش قید دل همه رو می زنی و اون خیلی راحت بخاطر بقیه قید تو رو می زنه..
یه کلیپ دیدم که مرده می گفت آدما دو دسته اند :یا خاکن یا الماس..خاکو همه جا می شه پیدا کرد اما الماس کم یابه به راحتی که پیدا نمیشه ..وقتی قدر خوبیای الماستو نرونی و بندازیش زمین و بری سراغ خاک و همونا ک پوتو بزنن زنین و بخوای دوباره برگردی پیش الماس ات می بینی نیست..چون الماس با ارزشه منم که ببینم یه جا الماس افتاده ورش می دارم چیزی که با ارزشه تو نخوایش یکی دیگه می خواش بحث ایناس .. از یه جا به بعد تو می مونی و یه الماسی که از دست دادی و یه مشت خاک که دیگه مجبوری وارد خاک بازیشون شی چون دیگه چیزی جز همون حاک برات نمونده!
ذخیره رو لمس کردم و از یاد داشت هام اومدم بیرون.. هیچ چیز اندازه ی نوشتن بهم لذت نمی داد.. پر از حال خوب می شدم با نوشتن.
گل رز سرخ رو بو کردم و به این فکر کردم چقدر بده واسه اینکه گل رایحه داشته باشه بهش عطر می زنند..حتی بوی گل ها هم فیک و غیر واقعیه!
بوی اسپند تموم اتاقو پر کرده بود..عاشق بوی اسفند بودم.. منو می برد توی یه دنیای دیگه..
۲۱.۰k
۰۵ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.