پارت ۱۵۸ آخرین تکه قلبم به قلم izeinabii
#پارت_۱۵۸ #آخرین_تکه_قلبم به قلم #izeinabii
نیاز:
آروم دراز کشیدم و سرم رو روی بالش گذاشتم و آهنگ نوازش میثم ابراهیمی رو پلی کردم.
این جای آهنگ رو خیلی دوست داشتم .
با اومدن همون قسمت منم همراهی کردم خواننده رو:
_چقدر با عشق موهاشو می کردم نوازش
رقصید همه جوره به سازش
این دل دیوونه ولی یه لحظه ام نبود حواسش
حس کردم یه قطره اشک افتاد رو گونه ام.
بغضم شکست و با صدا گریه کردم:
_چقدر با عشق سپردم این دلو یه جا بش
فکر نمی کردم نخوادش
رفت همه ی خوبی هام د آخه این نبود جوابش..
حتی فکرشم نمی کردم یه روز از دست رفیقی که شب و روز همو آروم می کردیم گریه کنم...
_خیلی بهم بد کردی .. کاری کردی که دیگه هیچ وقت به هیچ کس اعتماد نکنم!
چقدر با عشق آخه..!
اشکامو پاک کردم و زمزمه کردم:
_توی این سال جدید دیگه از اونانی که رفیق نبودن دل می کنم..قول می دم .
************************************************
یک ماه بعد
نیاز:
با کمک دکتر از جام بلند شدم.
_آفرین ..خیلی پیشرفت کردی..بیا جلو تر ..
می ترسیدم اما تمام جسارت و شجاعتمو به کار انداختم و رفتم جلو تر.
_بد نباشه واسه نخاع؟
_با این ورزش هایی که توی این چند وقت کردی مگه ممکنه بد باشه؟
_می ترسم سر و گردنم رو تکون بدم.
_اصلا ترس نده ..مگه احساس درد داری تو ناحیه و سر و گردنت؟
_نه.
_پس به ترس ات غلبه کن!
چشمامو بستم و نفس عمیقی کشیدم و رفتم جلو .
دستمو گذاشتم جلوی دهنم تا جلوی جیغ زدنم رو بگیرم.
تموم وجودم پر از استرس بود.
دکتر دستم و که رها کرد پاهام سست شد خواستم بیوفتم که پاهامو محکم قرار دادم و کمرم رو صاف نگه داشتم و اولین قدمم رو با وجود ترسی که درونم بود ، برداشتم.
قلبم جوری محکم می زد که انگار قرار بود بایسته..
درست مثل اولین خلوتم با نیما..وقتی که خواست واسه اولین بار بغلم کنه..
***********
(پلی بک به زمان گذشته)
نیاز:
لبخند زدم و گفتم:
_خیلی هوا گرمه..
لبخند زد و واسه ی دومین بار لبخندشو دیدم.. اولین بار پریروز بود که واسه اولین بار دیدمش.
به اطرافش نگاه کرد و خیلی آروم چسبوندم به دیوار.
چون توی اون دوران بودم با خوردن کمرم به دیوار ، واقعا دردم گرفت .
لبمو گاز گرفتم که دردمو نشون ندم.
با همون لبخند کمرنگش گفت:
_بوسم کن .
تعجب کردم و گفتم:
_چی؟
چشمای خمارشو خمار تر کرد و گفت:
_گفتم بوسم کن !
انقدر فاصله ی بینمون کم بود نمی تونستم حتی راحت نفس بکشم.
تیر ماه و گرمای بیش از حدش امونمو بریده بود.
با خوردن یه نسیم تو صورتم چشمام رو بستم و نفس راحتی کشیدم.
_آخیش چه باد خنکی.
لبخندشو پررنگ تر کرد و گف:
_مگه با تو نبودم؟گفتم بوسم کن!
با خجالت سرمو انداختم پایین و گفتم:
_مگه دختر اول بوس می کنه پسرو؟
_آره پس کی اول بوس می کنه !
لبمو گاز گرفتم و سکوت کردم.
_با توام..
نیاز:
آروم دراز کشیدم و سرم رو روی بالش گذاشتم و آهنگ نوازش میثم ابراهیمی رو پلی کردم.
این جای آهنگ رو خیلی دوست داشتم .
با اومدن همون قسمت منم همراهی کردم خواننده رو:
_چقدر با عشق موهاشو می کردم نوازش
رقصید همه جوره به سازش
این دل دیوونه ولی یه لحظه ام نبود حواسش
حس کردم یه قطره اشک افتاد رو گونه ام.
بغضم شکست و با صدا گریه کردم:
_چقدر با عشق سپردم این دلو یه جا بش
فکر نمی کردم نخوادش
رفت همه ی خوبی هام د آخه این نبود جوابش..
حتی فکرشم نمی کردم یه روز از دست رفیقی که شب و روز همو آروم می کردیم گریه کنم...
_خیلی بهم بد کردی .. کاری کردی که دیگه هیچ وقت به هیچ کس اعتماد نکنم!
چقدر با عشق آخه..!
اشکامو پاک کردم و زمزمه کردم:
_توی این سال جدید دیگه از اونانی که رفیق نبودن دل می کنم..قول می دم .
************************************************
یک ماه بعد
نیاز:
با کمک دکتر از جام بلند شدم.
_آفرین ..خیلی پیشرفت کردی..بیا جلو تر ..
می ترسیدم اما تمام جسارت و شجاعتمو به کار انداختم و رفتم جلو تر.
_بد نباشه واسه نخاع؟
_با این ورزش هایی که توی این چند وقت کردی مگه ممکنه بد باشه؟
_می ترسم سر و گردنم رو تکون بدم.
_اصلا ترس نده ..مگه احساس درد داری تو ناحیه و سر و گردنت؟
_نه.
_پس به ترس ات غلبه کن!
چشمامو بستم و نفس عمیقی کشیدم و رفتم جلو .
دستمو گذاشتم جلوی دهنم تا جلوی جیغ زدنم رو بگیرم.
تموم وجودم پر از استرس بود.
دکتر دستم و که رها کرد پاهام سست شد خواستم بیوفتم که پاهامو محکم قرار دادم و کمرم رو صاف نگه داشتم و اولین قدمم رو با وجود ترسی که درونم بود ، برداشتم.
قلبم جوری محکم می زد که انگار قرار بود بایسته..
درست مثل اولین خلوتم با نیما..وقتی که خواست واسه اولین بار بغلم کنه..
***********
(پلی بک به زمان گذشته)
نیاز:
لبخند زدم و گفتم:
_خیلی هوا گرمه..
لبخند زد و واسه ی دومین بار لبخندشو دیدم.. اولین بار پریروز بود که واسه اولین بار دیدمش.
به اطرافش نگاه کرد و خیلی آروم چسبوندم به دیوار.
چون توی اون دوران بودم با خوردن کمرم به دیوار ، واقعا دردم گرفت .
لبمو گاز گرفتم که دردمو نشون ندم.
با همون لبخند کمرنگش گفت:
_بوسم کن .
تعجب کردم و گفتم:
_چی؟
چشمای خمارشو خمار تر کرد و گفت:
_گفتم بوسم کن !
انقدر فاصله ی بینمون کم بود نمی تونستم حتی راحت نفس بکشم.
تیر ماه و گرمای بیش از حدش امونمو بریده بود.
با خوردن یه نسیم تو صورتم چشمام رو بستم و نفس راحتی کشیدم.
_آخیش چه باد خنکی.
لبخندشو پررنگ تر کرد و گف:
_مگه با تو نبودم؟گفتم بوسم کن!
با خجالت سرمو انداختم پایین و گفتم:
_مگه دختر اول بوس می کنه پسرو؟
_آره پس کی اول بوس می کنه !
لبمو گاز گرفتم و سکوت کردم.
_با توام..
۱۰.۳k
۰۵ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.