عروسک خانوم من
p1۶
!! بعدش ساکاک بخاطر اینکه عاشق امیلی لود اما امیلی دوستش نداشت واسه اینکه ببینش حاضر شد که از زندگیش بگذره و خدمتکار امیلی بشه...امیلی میشه عمه کوک که اون موقع شوهر داشت ولی شوهرش بچه نمیخواست واسه همین امد با ساواک وارد رابطه شد و حاصلش شد... دخترشون امیلیا و نوه پدربزرگ و عمو بزرگ کوک
ا.ت: وای بابا مغزم سوراخ شد.....یعنی امیلیایی که خونه عمو جونگ ایل هستتتتت ....وای خدا
!!اره دخترم و جونگ سان که عموی کوک هست بچه پول پرستی بود واسه همین الان کپ ثروته اما خب همیشه پسر مورد علاقه رئیس بزرگ بوده
ا.ت: وایسا....بابا این اسم پدر تهیونگ نیست؟همون تو مدرسه قبلیم؟
!!آره افرین دخترم
خدمتکاران در زدن و امدن برای پذیرایی و ا.ت در حالی هاتچاکلت توی دستش رو میخورد به داستان پیچیده فکر میکرد اما دلیل اینکه چرا اینا داره به او گفته میشه رو نمیفهمید...بعد از مدتی پدربزرگ کوک گلوش رو صاف کرد و دوباره شروع کرد
پ.ک: خب دخترمسوالی داری
ا.ت: هوف...بله دارم
پ.ک: بپرس
ا.ت:پدر من اینجا چیکاره هست؟چرا اینا رو به من میگید
پ.ک: چون یک ثرتتتتتت بسیاااارررر کلان از مافیایی ما دو نفر و کارخونه اسلحه حاصل شده و این ثروت قراره به برازنده ترین و بهترین نوه که میتونه خانواده رو از مشکلات نجات بده داده بشه....پدر تو کارش این بود که سالیان سال جونگکوک و تهیونگ و امیلیا رو زیر نظر بگیره و ببینه چطوری پیشرفت میکنن...البته امیلیا چند وقتی هست که رفته خارج از کشور چون درسش فوقالعاده بوده
ا.ت: خیلی هم عالی و پم درک میکنم اوضاع رو اما چرا به من میگید مگه قرار نیست پدرم اینکار رو بکنه؟
!!دخترم....شاید جون بابا در خطر باشه
ا.ت: چییی
!!من به طور ناشناس اینکار رو میکردم اما عمو جونگ ایل به من شک داره و میدونی که مافیاها انسان های خطرناکی هستن و ممکنه هر لحظه منو بکشه و ازم اطلاعات بخواد
ا.ت: پس...یعنی من باید به جای شما اینکار رو بکنم؟
!!اهوم
پ.ک: دخترم نترس....پول کلانی که گفتم رو توی مدرسه ای قایم کردم که تو و کوک و تهیونگ توش درس خوندید
ا.ت: اره راست میگید ولی راستش من یه سوال در همین رابطه دارم
پ.ک:بپرس
ا.ت: راستش کوک میمالید که چرا باید پیاده بره و بیاد...ولی عجیبش این بود که هیچ وقت پدرش بهش نگفت چرا باید اینکار رو بکن و خی من...من یه بار اتفاقی که عمو جونگ ایل داشت با خودش حرف میزد شنیدم که نمیدونست چرا باید بچهاش پیاده بره
!!به نظرت عجیبه مه؟
ا.ت: خیلی
ع.ک: بزار من بگم....دختر جون اون ثروت کلان من و برادرم داخل مدرسه هست و ما کوک رو پیاده فرستادیم تا دشمنانی که به این موًوع شک دارن و میخوان پول رو به دست بیارن....با دیدن کوک بفهمند که منطقه داره کنترل میشه
ا.ت: ......!!!
۳۰❤️🩹
#سناریو
#بی_تی_اس
#عروسک_خانوم_من
!! بعدش ساکاک بخاطر اینکه عاشق امیلی لود اما امیلی دوستش نداشت واسه اینکه ببینش حاضر شد که از زندگیش بگذره و خدمتکار امیلی بشه...امیلی میشه عمه کوک که اون موقع شوهر داشت ولی شوهرش بچه نمیخواست واسه همین امد با ساواک وارد رابطه شد و حاصلش شد... دخترشون امیلیا و نوه پدربزرگ و عمو بزرگ کوک
ا.ت: وای بابا مغزم سوراخ شد.....یعنی امیلیایی که خونه عمو جونگ ایل هستتتتت ....وای خدا
!!اره دخترم و جونگ سان که عموی کوک هست بچه پول پرستی بود واسه همین الان کپ ثروته اما خب همیشه پسر مورد علاقه رئیس بزرگ بوده
ا.ت: وایسا....بابا این اسم پدر تهیونگ نیست؟همون تو مدرسه قبلیم؟
!!آره افرین دخترم
خدمتکاران در زدن و امدن برای پذیرایی و ا.ت در حالی هاتچاکلت توی دستش رو میخورد به داستان پیچیده فکر میکرد اما دلیل اینکه چرا اینا داره به او گفته میشه رو نمیفهمید...بعد از مدتی پدربزرگ کوک گلوش رو صاف کرد و دوباره شروع کرد
پ.ک: خب دخترمسوالی داری
ا.ت: هوف...بله دارم
پ.ک: بپرس
ا.ت:پدر من اینجا چیکاره هست؟چرا اینا رو به من میگید
پ.ک: چون یک ثرتتتتتت بسیاااارررر کلان از مافیایی ما دو نفر و کارخونه اسلحه حاصل شده و این ثروت قراره به برازنده ترین و بهترین نوه که میتونه خانواده رو از مشکلات نجات بده داده بشه....پدر تو کارش این بود که سالیان سال جونگکوک و تهیونگ و امیلیا رو زیر نظر بگیره و ببینه چطوری پیشرفت میکنن...البته امیلیا چند وقتی هست که رفته خارج از کشور چون درسش فوقالعاده بوده
ا.ت: خیلی هم عالی و پم درک میکنم اوضاع رو اما چرا به من میگید مگه قرار نیست پدرم اینکار رو بکنه؟
!!دخترم....شاید جون بابا در خطر باشه
ا.ت: چییی
!!من به طور ناشناس اینکار رو میکردم اما عمو جونگ ایل به من شک داره و میدونی که مافیاها انسان های خطرناکی هستن و ممکنه هر لحظه منو بکشه و ازم اطلاعات بخواد
ا.ت: پس...یعنی من باید به جای شما اینکار رو بکنم؟
!!اهوم
پ.ک: دخترم نترس....پول کلانی که گفتم رو توی مدرسه ای قایم کردم که تو و کوک و تهیونگ توش درس خوندید
ا.ت: اره راست میگید ولی راستش من یه سوال در همین رابطه دارم
پ.ک:بپرس
ا.ت: راستش کوک میمالید که چرا باید پیاده بره و بیاد...ولی عجیبش این بود که هیچ وقت پدرش بهش نگفت چرا باید اینکار رو بکن و خی من...من یه بار اتفاقی که عمو جونگ ایل داشت با خودش حرف میزد شنیدم که نمیدونست چرا باید بچهاش پیاده بره
!!به نظرت عجیبه مه؟
ا.ت: خیلی
ع.ک: بزار من بگم....دختر جون اون ثروت کلان من و برادرم داخل مدرسه هست و ما کوک رو پیاده فرستادیم تا دشمنانی که به این موًوع شک دارن و میخوان پول رو به دست بیارن....با دیدن کوک بفهمند که منطقه داره کنترل میشه
ا.ت: ......!!!
۳۰❤️🩹
#سناریو
#بی_تی_اس
#عروسک_خانوم_من
۸.۴k
۱۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.