عروسک خانوم من
p۱۷
ا.ت: بلللللههههه؟؟؟ این چه ربطی به جونگکوک داره؟یعنی منظورم اینه که دشمنان کوک رو از کجا میشناسن؟
!!(خنده)دخترم وقتی یکی میخواد ریسک کنه تمام وجه های ریسکش رو برسی میکنه....اصلا شاید تونست با دزدیدن تهیونگ دارایی های پدرش رو ازش بگیره
ا.ت: .....حالا منطقی شد
یهو پدربزرگ کوک گلوش رو صاف کرد و کلید رو از روی نیز برداشت و نشون ات داد
پ.ک: دخترم این کلیدها اتاقی هست که به هیچچچچ عنوان کسی بهش دسترسی نداره.....اتاقی که توش اموالمون هست قفل عددی داره که بیست تا هستن اما اگه تو با این کلید در رو باز کنی همه قفل های رمزی خودشون باز میشن....این کلید همیشه توی گاوصندوق منه.....یادت باشه روزی که خواستی تصمیم بگیری روزی هست که من و برادرم مردیم!!
ا.ت: مردید؟؟؟؟؟من رمز رو از کجا بدونم؟
!!رمزش هست ۱۳۵۹۷۷۴۳
ا.ت: یادم میمونه
!!از این به بعد تو توی اتفاقات بزرگ هستی اما صدات در نشه.....کسی نباید بفهمه تو جایگزین منی
ا.ت: چشم پدر....ممنون از شما دو رئیس بزرگ
ا.ت ویو
هظم اون حرفا واقعا سخت بود دلم میخواست برن یقه کوک رو بگیرم بگن اینقدر بی ارزش شدم که نمیگی پدرت مافیاست؟مگه چیکار میتونستم بکنم....کوک دیگه تو خوابت ببینی منو
ا.ت و پدرش بلند شدن و خداحافظی کردن و نشستن توی ماشین
ا.ت: بابا
!! بله
ا.ت: واسه این بود که حتی الان که اخراج هستیم پول داریم؟
!!من نمایشی اونجا کار میکردم اما بهم گفتن دیگه نیازی نیست
ا.ت: چرا؟
!!چون خطرناک بود برام همین حالا هم پدر کوک دنبالم تا خستم کنه اما میترسه....از چی رو نمیدونم
ا.ت: نمیترسه...نمیتونه
!!موافقم :)
نزدیک خونه بودند...اونروز قرار بود ا.ت و کوک و تهیونگ بخاطر تولد کوک برن عشق و حال
ا.ت: بابا منو برسون خونه کوک
!!چرا
ا.ت: نترس نمیخوام کاری کنم امروز تولد کوکه
!!باشه
هانجه هو تغیر مسیر داد و ا.ت رو رسوند به خونه کوک و خدمتکاران در رو برای ا.ت باز کردن و ا.ت رفت داخل و سلامی به مادر و پدر کوک داد و رفت طبقه بالا
ا.ت: کوک کوککککککککککک کوک کوک کو کو کوووووککک
کوک: ها چته باز
ا.ت: کجایییییی
کوک: پشت سرتم خر
ا.ت: عه سلامممممم خوبی
کوک: اره تو چطوری
ا.ت: خوب بریم ؟ تهیونگ کجاس
تهیونگ: هو هوووو ا.ت بالا سرتو نگا
ا.ت: ودففففف تو اون بالا چیکار میکنی
تهیونگ: میدونی چی فهمیدم؟
کوک و ا.ت: چی؟
تهیونگ که یه راه پله مخفی وجود داره که میاد رو این تزعینی سقف
ا.ت: جدی
کوک: تهیونگ ((چشم غره)(اون راه پله ختم میشه به بعضی از دم و دستگاه های جونگ ایل))
تهیونگ: باشه بابا...خب بریم؟
ا.ت: بریم
۳۰💓💞
#سناریو
#فیک
#جونگکوک
ا.ت: بلللللههههه؟؟؟ این چه ربطی به جونگکوک داره؟یعنی منظورم اینه که دشمنان کوک رو از کجا میشناسن؟
!!(خنده)دخترم وقتی یکی میخواد ریسک کنه تمام وجه های ریسکش رو برسی میکنه....اصلا شاید تونست با دزدیدن تهیونگ دارایی های پدرش رو ازش بگیره
ا.ت: .....حالا منطقی شد
یهو پدربزرگ کوک گلوش رو صاف کرد و کلید رو از روی نیز برداشت و نشون ات داد
پ.ک: دخترم این کلیدها اتاقی هست که به هیچچچچ عنوان کسی بهش دسترسی نداره.....اتاقی که توش اموالمون هست قفل عددی داره که بیست تا هستن اما اگه تو با این کلید در رو باز کنی همه قفل های رمزی خودشون باز میشن....این کلید همیشه توی گاوصندوق منه.....یادت باشه روزی که خواستی تصمیم بگیری روزی هست که من و برادرم مردیم!!
ا.ت: مردید؟؟؟؟؟من رمز رو از کجا بدونم؟
!!رمزش هست ۱۳۵۹۷۷۴۳
ا.ت: یادم میمونه
!!از این به بعد تو توی اتفاقات بزرگ هستی اما صدات در نشه.....کسی نباید بفهمه تو جایگزین منی
ا.ت: چشم پدر....ممنون از شما دو رئیس بزرگ
ا.ت ویو
هظم اون حرفا واقعا سخت بود دلم میخواست برن یقه کوک رو بگیرم بگن اینقدر بی ارزش شدم که نمیگی پدرت مافیاست؟مگه چیکار میتونستم بکنم....کوک دیگه تو خوابت ببینی منو
ا.ت و پدرش بلند شدن و خداحافظی کردن و نشستن توی ماشین
ا.ت: بابا
!! بله
ا.ت: واسه این بود که حتی الان که اخراج هستیم پول داریم؟
!!من نمایشی اونجا کار میکردم اما بهم گفتن دیگه نیازی نیست
ا.ت: چرا؟
!!چون خطرناک بود برام همین حالا هم پدر کوک دنبالم تا خستم کنه اما میترسه....از چی رو نمیدونم
ا.ت: نمیترسه...نمیتونه
!!موافقم :)
نزدیک خونه بودند...اونروز قرار بود ا.ت و کوک و تهیونگ بخاطر تولد کوک برن عشق و حال
ا.ت: بابا منو برسون خونه کوک
!!چرا
ا.ت: نترس نمیخوام کاری کنم امروز تولد کوکه
!!باشه
هانجه هو تغیر مسیر داد و ا.ت رو رسوند به خونه کوک و خدمتکاران در رو برای ا.ت باز کردن و ا.ت رفت داخل و سلامی به مادر و پدر کوک داد و رفت طبقه بالا
ا.ت: کوک کوککککککککککک کوک کوک کو کو کوووووککک
کوک: ها چته باز
ا.ت: کجایییییی
کوک: پشت سرتم خر
ا.ت: عه سلامممممم خوبی
کوک: اره تو چطوری
ا.ت: خوب بریم ؟ تهیونگ کجاس
تهیونگ: هو هوووو ا.ت بالا سرتو نگا
ا.ت: ودففففف تو اون بالا چیکار میکنی
تهیونگ: میدونی چی فهمیدم؟
کوک و ا.ت: چی؟
تهیونگ که یه راه پله مخفی وجود داره که میاد رو این تزعینی سقف
ا.ت: جدی
کوک: تهیونگ ((چشم غره)(اون راه پله ختم میشه به بعضی از دم و دستگاه های جونگ ایل))
تهیونگ: باشه بابا...خب بریم؟
ا.ت: بریم
۳۰💓💞
#سناریو
#فیک
#جونگکوک
۹.۵k
۱۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.