فریبp24
فریبp24
ویو ات
_عزیزم من اومدم، عزیزم، کجایی
خونه تاریکو ساکت بود معلومه کوک خونه نیست گوشیمو از جیبم خارج کردم که به کوک زنگ بزنم که متوجه گلدون شکسته با دوتا فنجون چایی شدم که سرد شدع
ی اتفاقی افتاده
زنگزدم به کوک ولی جواب نداد چند باری زنگزدم جواب نداد که زنگ زدم به چانگ
_ی اتفاقی افتاده کوک خونه نیستو جواب نمیده ببین کجاس
*چشم خانوم
رفتم تو اتاق کارم و پشت میز نشستم و دوربین مدغر بسته حیاتو باز کردم که دیدم ساعت 7:24 اون پلیشو شیون اومده و7:48دقیقه رفته و کوکم پشت سرش8:00 از خونه اونو با عصبانیت رفته بیرون معلومه صدمه میده به خاطر لکه خونی که رو زمین ریخته بود
همینجوری داشتم فک میکردم که گوشیم زنگ خورد
*جونک کوک شی الان در کلاب میلای هستن (ی فکت جالب بگم که میلای دوست دختر جیمین صاحب کلاب میلای )
_باشه یکی رو بفرست بره پیشش هواسش بهش باشه توعم زود بیا پیشم
*چشم خانوم
طولی نکشید که اقای چانگ اومد پیشم
*یکی رو فرستاذم که هواسش به کوک باشه
_اون پلیشه شیون رو یادته
*بله _اون عوضی مسعول پرونده کوک بود که وقتی منو دید متوجه شد که منم و امروز اومده دیدن کوک و انگاری که همهچیرو به کوک گفته شیون رو گیر بیار و ببرش همون جاس قدیمی تا 1 ساعت وقت داری
*چشم خانوم
اقای چانگ رفت یکم دورو برو جمع کردم لباسامو عوض کردم رفتم سمت کلاب میلای
رسیدمو رفتم داخل پیدا کردن کوک برام بین اون جمیعت برام مثل اب خوردن بود کوک رو دیدم کنار باریستا بود با قدم های بزرگ رفتم سمتش ولی تو جام وایسادم ی زنی دست کوک رو گرفته بود و اون یونا بود عصبی شدم تا خواستم برم سمتشون یکی دستمو گرفت
*چ شب خوبی خوشگله ی صفا بهمون نمیدی
تو ی حرکتپست طرفو پیچوندم و تو گوشش گفتم _ی جوری بهت صفا میدم که تا دو سال بری کما
دستشو ول کردم برگشتم به سمت کپک که دیدم نیست همه جارو گشتم ولی پیداش نکردم که یهو میلای رو دیدم ولی قبل اینکه منو ببینه رفتم بیرون سوار ماشین شدم و رفتم سمت جایی که قبلا ادمارو شکنجه میکردم
.......
_به به ببین کی اینجاس شنیدم دوباره داری پشت سرم گوه خوری میکنی
شیوه با دردی که تو کل وجودش به خاطر کتکایی که ات بهش زده بود به زور از جاش پا شد
*فف....فک کردی اینبار میتونی از دستم فرار مدرکام کامله برای اینکه بفرستمت حلفدونی
_ای جانم عزیزم فک کردی از اینجا زنده میری بیرون حالا اون دهنتو باز کن بگو چی به کوک گفتی
*همه چی رو گفتم اینکه کی چی چند سالته اسمت چیه چه بلایی سرت اومده چه باهایی سر بقیه اوردی همه چی رو گفتم البته فک نکنم باور کرده باشه تفلکی واقعا دوست دارهولی خب من تموم اون فیلمایی ک ه به طور وحشتناک همه رو میکشتی نشونش دادم
_ع...عوضی و ی گلوله تو سرش حروم کردم _لعنت بهت باید همون چند سال میکشتمت
ویو ات
_عزیزم من اومدم، عزیزم، کجایی
خونه تاریکو ساکت بود معلومه کوک خونه نیست گوشیمو از جیبم خارج کردم که به کوک زنگ بزنم که متوجه گلدون شکسته با دوتا فنجون چایی شدم که سرد شدع
ی اتفاقی افتاده
زنگزدم به کوک ولی جواب نداد چند باری زنگزدم جواب نداد که زنگ زدم به چانگ
_ی اتفاقی افتاده کوک خونه نیستو جواب نمیده ببین کجاس
*چشم خانوم
رفتم تو اتاق کارم و پشت میز نشستم و دوربین مدغر بسته حیاتو باز کردم که دیدم ساعت 7:24 اون پلیشو شیون اومده و7:48دقیقه رفته و کوکم پشت سرش8:00 از خونه اونو با عصبانیت رفته بیرون معلومه صدمه میده به خاطر لکه خونی که رو زمین ریخته بود
همینجوری داشتم فک میکردم که گوشیم زنگ خورد
*جونک کوک شی الان در کلاب میلای هستن (ی فکت جالب بگم که میلای دوست دختر جیمین صاحب کلاب میلای )
_باشه یکی رو بفرست بره پیشش هواسش بهش باشه توعم زود بیا پیشم
*چشم خانوم
طولی نکشید که اقای چانگ اومد پیشم
*یکی رو فرستاذم که هواسش به کوک باشه
_اون پلیشه شیون رو یادته
*بله _اون عوضی مسعول پرونده کوک بود که وقتی منو دید متوجه شد که منم و امروز اومده دیدن کوک و انگاری که همهچیرو به کوک گفته شیون رو گیر بیار و ببرش همون جاس قدیمی تا 1 ساعت وقت داری
*چشم خانوم
اقای چانگ رفت یکم دورو برو جمع کردم لباسامو عوض کردم رفتم سمت کلاب میلای
رسیدمو رفتم داخل پیدا کردن کوک برام بین اون جمیعت برام مثل اب خوردن بود کوک رو دیدم کنار باریستا بود با قدم های بزرگ رفتم سمتش ولی تو جام وایسادم ی زنی دست کوک رو گرفته بود و اون یونا بود عصبی شدم تا خواستم برم سمتشون یکی دستمو گرفت
*چ شب خوبی خوشگله ی صفا بهمون نمیدی
تو ی حرکتپست طرفو پیچوندم و تو گوشش گفتم _ی جوری بهت صفا میدم که تا دو سال بری کما
دستشو ول کردم برگشتم به سمت کپک که دیدم نیست همه جارو گشتم ولی پیداش نکردم که یهو میلای رو دیدم ولی قبل اینکه منو ببینه رفتم بیرون سوار ماشین شدم و رفتم سمت جایی که قبلا ادمارو شکنجه میکردم
.......
_به به ببین کی اینجاس شنیدم دوباره داری پشت سرم گوه خوری میکنی
شیوه با دردی که تو کل وجودش به خاطر کتکایی که ات بهش زده بود به زور از جاش پا شد
*فف....فک کردی اینبار میتونی از دستم فرار مدرکام کامله برای اینکه بفرستمت حلفدونی
_ای جانم عزیزم فک کردی از اینجا زنده میری بیرون حالا اون دهنتو باز کن بگو چی به کوک گفتی
*همه چی رو گفتم اینکه کی چی چند سالته اسمت چیه چه بلایی سرت اومده چه باهایی سر بقیه اوردی همه چی رو گفتم البته فک نکنم باور کرده باشه تفلکی واقعا دوست دارهولی خب من تموم اون فیلمایی ک ه به طور وحشتناک همه رو میکشتی نشونش دادم
_ع...عوضی و ی گلوله تو سرش حروم کردم _لعنت بهت باید همون چند سال میکشتمت
۴.۶k
۰۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.