*ات*
*ات*
جین : شبیه یونگیه
یونگی : تو از کدوم گوری اومدی گمشو بیرون *کتاب پرت کرد سمت جین*
جین : یا عیسی مسیح
یونگی : گمشو!
ات : حالا این کمک میکنه؟
یونگی : اوهوم
ات : چطور؟
یونگی : خوشحال میشم رو جین امتحان کنیم.
جین : گوه خوردم من اصن رفتم
یدفه از گربه یه تیغ در اومد..از سرش تا دمش امتداد داره
کوک : مثل اینکه ناز نیس..
ات : چه موجودات دیگه ای هست؟
یونگی : میتونی از این کمک بگیری.
فرمانده مین یه کتاب بهم داد.
ات : اومممم...خیلی خب سونگ به سوزی خبر دادی؟
سونگ : اوهوم.
ات : پیش به سوی بیرون قصر...این نقشه رو هم نیاز دارم.
*بیرون قصر*
سوزی : چی شده؟
ات : جهت وزش باد سمت قلمرو میلیه...این خوبه پس کارمون اسون تره.
کوک : چیکار میخوای بکنی؟
ات : خیلی خب...بهترین سربازا رو جمع میکنیم و تو کل شهر پراکنده میشن...پیش بینی شده که حمله میشن
سوزی : فعلا که نه.
ات : اوممم..پس بزاریم واسه یه وقت دیگم
یونگی : این نقشه رو بزار...
+فرمانده! فرمانده!
یونگی : چی شده
+قربان..سرباز کیم باز داره سرباز پارک هیوک رو کتک میزنه
یونگی : واسه چی باز
+تقصیر سرباز هیوکه میخواست بهش تجاوز کنه
کوک : هیوک
تهیونگ : اون حرومزاده هنوز اینجاس
جین : عضو سربازان واحد شناسایی شده.
ات : اون حرومزاده من هنوز باش تصویه حساب نکردممممم
کوک : ات صبر کن
ات : پیش به سوی انتقاممممممم
کوک : باید اول...
ات : بعد انتقاااااااامممممم
کوک : فک کنم تو حرفا زیاد روی کردیم :||||
جیمین : رفت
*منطقه سربازان واحد شناسایی*
هیوک : بیا جلو
جنی : زدم لهت کردم باز میخوای ادامه بدی؟
ات از دور : پارک هیوککککککککک
هیوک : خدای من...زیبای شهر هنوز اینجاس...
ات : حرومزادههههههههه
دوییدم سمتش و با لگد رفتم تو صورتش...
جنی :.....
ات : این تقاص کاریه که 5 سال پیش انجام دادی...حروم زاده عاشغال...فک کردی کی هستی..خیار چنبر
جنی : ببین و یاد بگیر
دختره که فک کنم بهش میگن سرباز کیم مشت محکم به شکم هیوک زد...
ات : واییی دمت گرم
جنی : لگد تو هم فوق العاده بود
پسرا :*نفس زدن*
کوک : این دختر چرا اینقد سریعه
تهیونگ : نفسم گرف
جنی : اینا کین؟
ات : دوستام
جنی : عی جان حتی فرمانده مین؟
ات : ا..اوممم
یونگی : اره..دوستیم
جنی : واووو عالیه هیچکی اینجا جرعت نداره با فرمانده مین حرف بزنه...لعنتی از موقعی که منو انداخت زمین تا الان دستم درده.
ات : باش...مبارزه کردی؟
جنی : اره...حرکاتش فوقالعادس..امتحان نکردی؟
ات : ن..نه..امتحانش به نظر خیلی خوبه..
یونگی : بزار واسه...
ات : الان!...همین الان میخوام امتحان کنم.
یونگی : اما....
ات : خواهش میکنمممممم
یونگی :.....
جیمین : عی جان یه مبارزه بین فرمانده واحد شناسایی و بهترین سرباز فرمانده کیم
جین : شبیه یونگیه
یونگی : تو از کدوم گوری اومدی گمشو بیرون *کتاب پرت کرد سمت جین*
جین : یا عیسی مسیح
یونگی : گمشو!
ات : حالا این کمک میکنه؟
یونگی : اوهوم
ات : چطور؟
یونگی : خوشحال میشم رو جین امتحان کنیم.
جین : گوه خوردم من اصن رفتم
یدفه از گربه یه تیغ در اومد..از سرش تا دمش امتداد داره
کوک : مثل اینکه ناز نیس..
ات : چه موجودات دیگه ای هست؟
یونگی : میتونی از این کمک بگیری.
فرمانده مین یه کتاب بهم داد.
ات : اومممم...خیلی خب سونگ به سوزی خبر دادی؟
سونگ : اوهوم.
ات : پیش به سوی بیرون قصر...این نقشه رو هم نیاز دارم.
*بیرون قصر*
سوزی : چی شده؟
ات : جهت وزش باد سمت قلمرو میلیه...این خوبه پس کارمون اسون تره.
کوک : چیکار میخوای بکنی؟
ات : خیلی خب...بهترین سربازا رو جمع میکنیم و تو کل شهر پراکنده میشن...پیش بینی شده که حمله میشن
سوزی : فعلا که نه.
ات : اوممم..پس بزاریم واسه یه وقت دیگم
یونگی : این نقشه رو بزار...
+فرمانده! فرمانده!
یونگی : چی شده
+قربان..سرباز کیم باز داره سرباز پارک هیوک رو کتک میزنه
یونگی : واسه چی باز
+تقصیر سرباز هیوکه میخواست بهش تجاوز کنه
کوک : هیوک
تهیونگ : اون حرومزاده هنوز اینجاس
جین : عضو سربازان واحد شناسایی شده.
ات : اون حرومزاده من هنوز باش تصویه حساب نکردممممم
کوک : ات صبر کن
ات : پیش به سوی انتقاممممممم
کوک : باید اول...
ات : بعد انتقاااااااامممممم
کوک : فک کنم تو حرفا زیاد روی کردیم :||||
جیمین : رفت
*منطقه سربازان واحد شناسایی*
هیوک : بیا جلو
جنی : زدم لهت کردم باز میخوای ادامه بدی؟
ات از دور : پارک هیوککککککککک
هیوک : خدای من...زیبای شهر هنوز اینجاس...
ات : حرومزادههههههههه
دوییدم سمتش و با لگد رفتم تو صورتش...
جنی :.....
ات : این تقاص کاریه که 5 سال پیش انجام دادی...حروم زاده عاشغال...فک کردی کی هستی..خیار چنبر
جنی : ببین و یاد بگیر
دختره که فک کنم بهش میگن سرباز کیم مشت محکم به شکم هیوک زد...
ات : واییی دمت گرم
جنی : لگد تو هم فوق العاده بود
پسرا :*نفس زدن*
کوک : این دختر چرا اینقد سریعه
تهیونگ : نفسم گرف
جنی : اینا کین؟
ات : دوستام
جنی : عی جان حتی فرمانده مین؟
ات : ا..اوممم
یونگی : اره..دوستیم
جنی : واووو عالیه هیچکی اینجا جرعت نداره با فرمانده مین حرف بزنه...لعنتی از موقعی که منو انداخت زمین تا الان دستم درده.
ات : باش...مبارزه کردی؟
جنی : اره...حرکاتش فوقالعادس..امتحان نکردی؟
ات : ن..نه..امتحانش به نظر خیلی خوبه..
یونگی : بزار واسه...
ات : الان!...همین الان میخوام امتحان کنم.
یونگی : اما....
ات : خواهش میکنمممممم
یونگی :.....
جیمین : عی جان یه مبارزه بین فرمانده واحد شناسایی و بهترین سرباز فرمانده کیم
۹۰.۰k
۱۴ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.