ات

*ات*

ات : پس واسه همین تاتال وقتی به قلمرو سامونر رسید از حال رفت
یونگی : این خوب نیس باید یه راهی پیدا کنیم..چند نفر میفرستم بتونن منبع اون هیولا هارو پیدا کنن
ات : عذر میخوام فرمانده مین...اما فک نکنم فکر خوبی باشه...اینطور نیروهامون به خاطر هیچی میمیرن...ما هیچ سر نخی نداریم جز طوفان که نمیدونیم چطور و از کجا اومد .
یونگی : پس...میخوای چیکار کنیم
ات : حالا میگم..سونگ میتونی یه نقشه از کل شهر بهم بدی.
سونگ : اوم...البته...
سونگ نقشه شهر رو اورد..
ات : امروز پیشبینی شده بود که بازم میان.
سونگ : باید از سوزی بپرسیم.

کوک : چرا تمام خدمه های فرمانده مین دخترن
تهیونگ : همشونم خوشگلن

یونگی : چون زنا هوش بالاتر از مردا دارن

کوک : یعنی چییی یعنی ما خنگیم
تهیونگ : یعنی ات بیشتر از ما میفهمه.
یونگی : *لبخند*
جیمین : فرمانده مین شوخی میکنن..زنا موقعیت و مقام پایینی تو میلی دارن واسه همین فرمانده مین اونارو به عنوان خدمه انتخاب میکنه..مگه نه فرمانده مین
یونگی : دقیقا...کار چطور پیش میره؟
ات : یه مشکلی اینجا هست..

پسرا : چی؟
ات : من نقشه رو نمیفهمم ( T^T )
کوک : یعنی میخواستی یه شاهکاری بکنی 🗿
ات : میرم بیرون قصر میبینم شاید فهمیدم.

+قربان یه نامه از سامونر براتون فرستاده شده
یونگی : بده ببینم....

ات : پسرا میاین؟

یونگی : چه جالب...قضیه اژدها کنسل شد.
پسرا و ات : چییییییییی
ات : یعنی اژدها هامونو نمیگیریم ؟ ( T^T )
یونگی : نه
پسرا و ات : نهههههههههه
یونگی : ممکنه با یه موجودی پیمان بستین کی میدونه
کوک : یعنی چی
سونگ : خود فرمانده مین با یکی پیمان بسته ولی به دلایلی ازش کمک نمیگیره
یونگی : دلیلش به تو مربوط نیس 🗿
سونگ : اگ به من مربوط نبود که بهم نمیگفتین

تهیونگ : به نظر میاد این دختر با فرمانده مین رابطه خوبی داره.
کوک : ممکنه دوس دخترش باشه؟
ات : شما دوتا چرا مغزتون مستقیم به جاهای منفی زوم میکنه.
جیمین : این دوتا حتی تو کون ادم هم زوم میکنن این حالا چیزی نیس 🗿

ات : سونگ دوست یونه...باز 28 سالشه فرمانده مین 25 سالشونه

کوک : اهاااا😐
ات : 🗿

یونگی : بگذریم
سونگ : نمیخوای اشناتو نشون بدی؟
یونگی : نه! (눈‸눈)
ات : میخوام بدونم چطور پیمان میبندن
یونگی :🗿
ات : میخوام بدونم •-•
یونگی : هوففففف.
از در اتاق کناری یه چیز شبیه به توپ سیاه اومد بیرون...
کوک : جیغغغغ هیولا

اون انگار یه گربه بود...ولی تو خودش جمع شده و به خودشو به شکل توپ در اورده...از بس مشکیه که فقد چشمای قرمزش پیداس
کوک : گربه؟
ات : خیلی نازه
جیمین : چشماش چقد قرمزه
تهیونگ : گوگولیه

جین : شبیه یونگیه

یونگی : تو از کدوم گوری اومدی گمشو بیرون *کتاب پرت کرد سمت جین*
جین : یا عیسی مسیح
یونگی : گمشو!
دیدگاه ها (۲۳)

*ات*جین : شبیه یونگیه یونگی : تو از کدوم گوری اومدی گمشو بیر...

#کپشن_فیک

*کوک*دیدم ات بغض کرده...نمیتونم ببینم هم از دستم دلخوره..هم ...

p9

the other side of the world

عشق مافیاییp6

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۲۶

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط