اگر دنیا خزان گردد اسیر غم نمی گردم

اگر دنیا خزان گردد ... اسیر غم نمی گردم ...

زمین هم آسمان گردد ، از عشقش کم نمی گردم ...

به جز راهش ، نمی جویم ... به جز نامش ، نمی گویم ...

به جز او در پی یاری ، در این عالم نمی گردم ...

سخن رانی مکن جانا ، که من درمان نمی گیرم ...

ببین کورم ... کرم ! بشنو ... که من آدم نمی گردم ...

تو شیرینی و من تلخم ، تو همراهی و من هرگز ...

برای هیچ کس جز او ، دمی همدم نمی گردم ...

من آن گلبرگ مغرورم که می میرم ز بی آبی ...

ولی با ذلت و خواری ، پی شبنم نمی گردم ...

چه شیرین است، اندوهش ! غمش ! دردش ! جراحاتش !

شفایم را نمی خواهم ، پی مرهم نمی گردم .....
دیدگاه ها (۲)

یک عمر کشیدی نفس اما نکشیدیآهی که از آیینه غباری بزدایداز گر...

دوباره می سرایمت تو را که شاعرانه ایبهانه می کند دلم تو را ک...

اى كاش كه مهتاب شبم روى تو باشدظلمتكده ام سلسله موى تو باشدم...

چند روزی است که تنها به تو می اندیشماز خودم غافلم اما به تو ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط