ا اش ه مهتاب شبم رو تو باشد

اى كاش كه مهتاب شبم روى تو باشد
ظلمتكده ام سلسله موى تو باشد

موم لب تو پرشده از شهد عسل تا
تلخى لبم حسرت كندوى تو باشد

در فصل درو كاش تنم خوشه گندم
تا در بغل داس دو بازوى تو باشد

چشمى كه خمار قدحى باده ناب است
مست مى آن نرگس جادوى تو باشد

موسى يد بيضا و مسيحا نفسش گرم
درمان دلم گوشه ابروى تو باشد

بگذار سرت رابه سر شانه ام امشب
بر دست دلم حلقه گيسوى تو باشد

من عطر نخواهم ز در خانه ی عطار
جایی که در آن ذره ای از بوی تو باشد
دیدگاه ها (۱)

اگر دنیا خزان گردد ... اسیر غم نمی گردم ...زمین هم آسمان گرد...

یک عمر کشیدی نفس اما نکشیدیآهی که از آیینه غباری بزدایداز گر...

چند روزی است که تنها به تو می اندیشماز خودم غافلم اما به تو ...

خوابش نبرد...خاطره ها را قطار کردحالش دوباره بد شد و از خود ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط