⛓عشق دوطرفه ۲۸🖤⛓
⛓عشق دوطرفه ۲۸🖤⛓
من حموم کردم و اومدم بیرون و سوفیا هم قبل من اومده بود بیرون...
سوفیا:خیلی گشنمه چی بخوریم
جولی:چمدونم برو ببین تو یخچال چی هست بخور
سوفیا:زشت نیس
جولی:ن برو بخور هرچی خوردی برا منم بیار
سوفیا:اوک
رفتم تو سالن با همین حوله ای که دور کمرم بود و موهامو با حوله بستم و رفت نشستم جلوی تلوزیون
از بس خسته بودم همینجور رو کاناپه پهن شدم و سرمو برگردوندم که یهو
جولی:(با جیغ)یاااا تو اینجا چکار میکنی مگه نباید با بچه ها بیرون باشی
تهیونگ:اوه ببخشید نفهمیدم اینجایی !ن من باهاشون نرفتم تا مراقب شما باشم
سوفیا:اونجا چه خبره
جولی:بیا ببین خودت
سوفیا:ها تهیونگ
جولی:عایششش من میرم لباسامو عوض کنم
با حوله زود رفتم تو اتاقم درو بستم و فقط به دیوار نگاه میکردم و با خودم میگفتم خوب شد حولمو در نیاوردم 😑
لباسامو عوض کردم و رفتم بیرون ....
که دیدم سوفیا و تهیونگ قرق صحبتن
جولی:هی چه کار میکنید
تهیونگ:عه اومدی بیا اینجا بشین کنارم
من رفتم و نشستم با کمی فاصله که دیدم دستشو دور کمرم حلقه کرد و منو به سمت خودش کشید و یهو لب هامون روی هم اومد 🙄😬
جولی:ایش ولم کن دیگه
تهیونگ:نمیشه
همینجور که روی تهیونگ افتاده بودم منو بر گردوند و خودش را رو من انداخت و گفت :
وی:میخام بیشتر نگاهت کنم خیلی جذابی
سوفیا:عا بچه ها بس کنید دیگه اه
جولی:بلند شو از روم
وی:اگه بلند نشم ؟
جولی:اوک
با دستام هلش دادم کنار و گفتم
جولی:خوب بود !
تهیونگ این دفعه منو به طرف خودش کشید و گفت :میخام کنارم بشینی و کاری نکن پشیمون بشی
منم یه لحظه ترس وجودمو گرفت و گفتم اوک ....
من حموم کردم و اومدم بیرون و سوفیا هم قبل من اومده بود بیرون...
سوفیا:خیلی گشنمه چی بخوریم
جولی:چمدونم برو ببین تو یخچال چی هست بخور
سوفیا:زشت نیس
جولی:ن برو بخور هرچی خوردی برا منم بیار
سوفیا:اوک
رفتم تو سالن با همین حوله ای که دور کمرم بود و موهامو با حوله بستم و رفت نشستم جلوی تلوزیون
از بس خسته بودم همینجور رو کاناپه پهن شدم و سرمو برگردوندم که یهو
جولی:(با جیغ)یاااا تو اینجا چکار میکنی مگه نباید با بچه ها بیرون باشی
تهیونگ:اوه ببخشید نفهمیدم اینجایی !ن من باهاشون نرفتم تا مراقب شما باشم
سوفیا:اونجا چه خبره
جولی:بیا ببین خودت
سوفیا:ها تهیونگ
جولی:عایششش من میرم لباسامو عوض کنم
با حوله زود رفتم تو اتاقم درو بستم و فقط به دیوار نگاه میکردم و با خودم میگفتم خوب شد حولمو در نیاوردم 😑
لباسامو عوض کردم و رفتم بیرون ....
که دیدم سوفیا و تهیونگ قرق صحبتن
جولی:هی چه کار میکنید
تهیونگ:عه اومدی بیا اینجا بشین کنارم
من رفتم و نشستم با کمی فاصله که دیدم دستشو دور کمرم حلقه کرد و منو به سمت خودش کشید و یهو لب هامون روی هم اومد 🙄😬
جولی:ایش ولم کن دیگه
تهیونگ:نمیشه
همینجور که روی تهیونگ افتاده بودم منو بر گردوند و خودش را رو من انداخت و گفت :
وی:میخام بیشتر نگاهت کنم خیلی جذابی
سوفیا:عا بچه ها بس کنید دیگه اه
جولی:بلند شو از روم
وی:اگه بلند نشم ؟
جولی:اوک
با دستام هلش دادم کنار و گفتم
جولی:خوب بود !
تهیونگ این دفعه منو به طرف خودش کشید و گفت :میخام کنارم بشینی و کاری نکن پشیمون بشی
منم یه لحظه ترس وجودمو گرفت و گفتم اوک ....
۱۴.۴k
۲۶ اسفند ۱۴۰۰