﴿فرشته شیطانی ﴾
﴿فرشته شیطانی ﴾
پارت ۴
☆........................................................☆
هیونحین نگاهش را از پسر گرفت و به تانا داد که کنار هسیونگ ایستاده بود .......
با دیدن تانا همان اخم ظریفی روی پیشانیش
از بین رفت و کم کم جاش را با لبخند عوض کرد ، " بیا اینجا عزیزم چرا آنقدر دور وایسادی؟!.." تانا هم که انگار منتظر بود یکی به این پی ببره که وجود داره پس رفت سمت هیونجین و هیون با یک حرکت و را در آغوش کشید و مو هایش را نوازش کرد!...
" دور وایسادم چون اصلا حواست بهم نیست فقط دنبال دعوایی!..." دختر با لحن خشم کیوت جمله را بیان کرد و سبب شد تا هیون خندای بکند....
" ببخشید عزیزم تلاش میکنم بیشتر دقت کنم آخه خیلی ریزه میزای اصلأ معلوم نیستی ..." پسر جمله را با خندا به اتمام رساند و باعث شد دختر از این جمله حرص بخوره!... ریزه میزه؟
از این کلمه متنفر بود !.. دختر با اخم از بغل پیر بیرون آمد و مشت نثار بازو پسر کرد ...
"حالا داری منو مسخره میکنی ها؟!.."
پسر با یک سرفه کوچک خنده اش را متوقف کرده و با لبخند جواب داد " مسخره نکردم عشقم فقط حقیقت رو گفتم !.. "
و دوباره تک خندای کرد دختر از او دور شد و با ناراحتی ساختگی لب زد" که من ریزه میزم اره منم راستش ناراحت بودم چند وقت همش به این فکر میکردم قدت بلنده ولی عقلت چی؟. کاش راهی برای عقلت هم پیدا میشد !.." پسر با شنیدن این جمله متعجب شد ، ولی ولی تغییر در حالت چهرش نیاورد ..
" یعنی منظورت اینه من عقل ندارم؟!"
دختر سری به معنی مثبت تکون داد و این وسط هسیونگ بود که از دیدن حرص خوردن هیونجین لذت میبرد ...
" دیگه با من حرف نزن من قهرم باهات .."
پسر رویش را برگرداند و به سمت ماشین حرکت کرده !...
دختر فهمید که باید منت کشی کنه تا پسر آشتی کنه پس زود رفت و دستش را گرفت
" هیونم قهری ؟ باشه ببخشید قهر نکن !"
ولی پسر توجه به حرف دختر نکرد دختر دوباره لب زد " عشقم دلت میاد قهر کنی ؟؟"
پسر بدون حرف سری تکون داد و هومی زیر لب گفت ....
" اگه تو قهری پس منم قهر میکنم اول خودت بهم گفتی ریزه میزه یادته دیگه درسته ؟"
پسر جوری حق به جانب رفتار می کرد انگار ،
اشتباه از تانا بود.. وقتی تانا دید که پسر جواب نمیده دست از تلاش برداشت ..
" باشه قهر باش منم قهرم اصلا "
کمی مکث کرد و دست هیونجین را ول کردم و به سمت هسیونگ برگشت و لبخندی پهن به او زد چون میدونست قرار نیست قهر بمونه قهر بودنش فقط برای یک یا دو دقیقه است ...
" خوب هسیونگ بریم دیگه" هیونجین تازه یادش آمد که هسیونگ هم اینجاست و نمی توانست به خاطر قهر بودنش اجازه بده این پسر رو مخ با دوست دخترش بگرده !
به سمت دختر رفت " باشه بیا آشتی کنیم هوم خوبه تانا ؟" تانا که فهمید به خاطر حسودی پس تصمیم گرفت اذیتش کنه
"نه " پسر افف کلافه گفت
پارت ۴
☆........................................................☆
هیونحین نگاهش را از پسر گرفت و به تانا داد که کنار هسیونگ ایستاده بود .......
با دیدن تانا همان اخم ظریفی روی پیشانیش
از بین رفت و کم کم جاش را با لبخند عوض کرد ، " بیا اینجا عزیزم چرا آنقدر دور وایسادی؟!.." تانا هم که انگار منتظر بود یکی به این پی ببره که وجود داره پس رفت سمت هیونجین و هیون با یک حرکت و را در آغوش کشید و مو هایش را نوازش کرد!...
" دور وایسادم چون اصلا حواست بهم نیست فقط دنبال دعوایی!..." دختر با لحن خشم کیوت جمله را بیان کرد و سبب شد تا هیون خندای بکند....
" ببخشید عزیزم تلاش میکنم بیشتر دقت کنم آخه خیلی ریزه میزای اصلأ معلوم نیستی ..." پسر جمله را با خندا به اتمام رساند و باعث شد دختر از این جمله حرص بخوره!... ریزه میزه؟
از این کلمه متنفر بود !.. دختر با اخم از بغل پیر بیرون آمد و مشت نثار بازو پسر کرد ...
"حالا داری منو مسخره میکنی ها؟!.."
پسر با یک سرفه کوچک خنده اش را متوقف کرده و با لبخند جواب داد " مسخره نکردم عشقم فقط حقیقت رو گفتم !.. "
و دوباره تک خندای کرد دختر از او دور شد و با ناراحتی ساختگی لب زد" که من ریزه میزم اره منم راستش ناراحت بودم چند وقت همش به این فکر میکردم قدت بلنده ولی عقلت چی؟. کاش راهی برای عقلت هم پیدا میشد !.." پسر با شنیدن این جمله متعجب شد ، ولی ولی تغییر در حالت چهرش نیاورد ..
" یعنی منظورت اینه من عقل ندارم؟!"
دختر سری به معنی مثبت تکون داد و این وسط هسیونگ بود که از دیدن حرص خوردن هیونجین لذت میبرد ...
" دیگه با من حرف نزن من قهرم باهات .."
پسر رویش را برگرداند و به سمت ماشین حرکت کرده !...
دختر فهمید که باید منت کشی کنه تا پسر آشتی کنه پس زود رفت و دستش را گرفت
" هیونم قهری ؟ باشه ببخشید قهر نکن !"
ولی پسر توجه به حرف دختر نکرد دختر دوباره لب زد " عشقم دلت میاد قهر کنی ؟؟"
پسر بدون حرف سری تکون داد و هومی زیر لب گفت ....
" اگه تو قهری پس منم قهر میکنم اول خودت بهم گفتی ریزه میزه یادته دیگه درسته ؟"
پسر جوری حق به جانب رفتار می کرد انگار ،
اشتباه از تانا بود.. وقتی تانا دید که پسر جواب نمیده دست از تلاش برداشت ..
" باشه قهر باش منم قهرم اصلا "
کمی مکث کرد و دست هیونجین را ول کردم و به سمت هسیونگ برگشت و لبخندی پهن به او زد چون میدونست قرار نیست قهر بمونه قهر بودنش فقط برای یک یا دو دقیقه است ...
" خوب هسیونگ بریم دیگه" هیونجین تازه یادش آمد که هسیونگ هم اینجاست و نمی توانست به خاطر قهر بودنش اجازه بده این پسر رو مخ با دوست دخترش بگرده !
به سمت دختر رفت " باشه بیا آشتی کنیم هوم خوبه تانا ؟" تانا که فهمید به خاطر حسودی پس تصمیم گرفت اذیتش کنه
"نه " پسر افف کلافه گفت
۲.۷k
۲۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.