﴿فرشته شیطانی ﴾
﴿فرشته شیطانی ﴾
پارت ۵
☆........................................................☆
"نه " پسر افف کلافه گفت "لطفاً عشقم بیا آشتی داشتم شوخی میکردم !" تانا هم برای ادامه ندادن بحث هومی گفت " یعنی حالا آشتی کردی تانا؟!" تانا سری تکون داد و جواب داد " اره دیگه قهر نیستم هیون فقط چون زیاد التماس میکنی قبول میکنم اوکی " هیون پوزخندی زد " باشه باشه ف
قط قهر نباش "
هیون دستش را دور گردن معشوق انداخت و بوسه ای روی سرش کاشت
" ای ای چندشا !!!" هیسونگ لب زد و خودش را به حالت ناراحت کننده نشان داد انگار که از این وضع خوشش نمی آید ....
تانا با خنده لب زد
" چیه تا حالا زوج ندیدی ؟!.."
هیسونگ کمی مکث کرد و لب زد " دیدم ..
ولی شما زیادی رو مخین !.." قبل تانا هیونجین
جواب داد " میدونم سینگل بودن زیاد بهت فشار آورده که نمی تونی زوج ببینی درسته ؟"
خندای کرد و هسیونگ هم همراه با او تکدخندای کرد " نه بابا چرا از یبنگل بودن ناراحت باشم !" هیون متقابلاً جوابش را داد " نمیدونم " هسیونگ سری تکان داد و دوباره به حرف آمده " خوب من دیگه میرم !" تانا دست هیون را کنار زد و نگاهی به چشمان هسیونگ انداخت ۰۰۰۰
" کجا میری تازه آمدی که !" هسیونگ لبخند گرمی زد ...
" عزیزم باید برم کار دارم قول میدم یه روز دیگه بیام و زیاد بمونم !!" قبل اینکه تانا جواب بده هیون جواب داد " هوم باشه برو حتما سرت خیلی شلوغ " تانا به هیون نگاهی کرد هنوز هم در حال حسودی کردن آخه به چی هسیونگ حسودی میکنه؟!
تانا این دفعه لب زد ،
" باشه هسیونگ اگه کار داری نمیتونم مانع رفتنت بشم " هسیونگ ممنون زیر لب گفت
" خوب من دیگه رفتم !.. " هسیونگ به سمت ماشین خودش رفت و سوار آن شد و تانا و هیونجین هم وارد ، کتابخانه شدن ......
ادامه دار....
پارت ۵
☆........................................................☆
"نه " پسر افف کلافه گفت "لطفاً عشقم بیا آشتی داشتم شوخی میکردم !" تانا هم برای ادامه ندادن بحث هومی گفت " یعنی حالا آشتی کردی تانا؟!" تانا سری تکون داد و جواب داد " اره دیگه قهر نیستم هیون فقط چون زیاد التماس میکنی قبول میکنم اوکی " هیون پوزخندی زد " باشه باشه ف
قط قهر نباش "
هیون دستش را دور گردن معشوق انداخت و بوسه ای روی سرش کاشت
" ای ای چندشا !!!" هیسونگ لب زد و خودش را به حالت ناراحت کننده نشان داد انگار که از این وضع خوشش نمی آید ....
تانا با خنده لب زد
" چیه تا حالا زوج ندیدی ؟!.."
هیسونگ کمی مکث کرد و لب زد " دیدم ..
ولی شما زیادی رو مخین !.." قبل تانا هیونجین
جواب داد " میدونم سینگل بودن زیاد بهت فشار آورده که نمی تونی زوج ببینی درسته ؟"
خندای کرد و هسیونگ هم همراه با او تکدخندای کرد " نه بابا چرا از یبنگل بودن ناراحت باشم !" هیون متقابلاً جوابش را داد " نمیدونم " هسیونگ سری تکان داد و دوباره به حرف آمده " خوب من دیگه میرم !" تانا دست هیون را کنار زد و نگاهی به چشمان هسیونگ انداخت ۰۰۰۰
" کجا میری تازه آمدی که !" هسیونگ لبخند گرمی زد ...
" عزیزم باید برم کار دارم قول میدم یه روز دیگه بیام و زیاد بمونم !!" قبل اینکه تانا جواب بده هیون جواب داد " هوم باشه برو حتما سرت خیلی شلوغ " تانا به هیون نگاهی کرد هنوز هم در حال حسودی کردن آخه به چی هسیونگ حسودی میکنه؟!
تانا این دفعه لب زد ،
" باشه هسیونگ اگه کار داری نمیتونم مانع رفتنت بشم " هسیونگ ممنون زیر لب گفت
" خوب من دیگه رفتم !.. " هسیونگ به سمت ماشین خودش رفت و سوار آن شد و تانا و هیونجین هم وارد ، کتابخانه شدن ......
ادامه دار....
۳.۱k
۲۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.