﴿فرشته شیطانی ﴾
﴿فرشته شیطانی ﴾
پارت 7
☆........................................................☆
روی مبل دو نفره نشسته بود.. و از تماشا انیمه موردعلاقش لذت میبرد .. بعد از به پایان رسیدن انیمه کش و قوسی به بدنش داد ساعت از چهار عصر گذشته بود ...
وقتش بود دیگه بلند بشه و دستی به سر و وضعش بکشه این چند روز زیادی تنبل شده بود!..
از روی مبل بلند شد و رفت سمت اتاق خوابش ..
گوشیش رو چک کرد پیامی از طرف سونگهون دریافت کرده بود...
نوشته بود با بچه ها به محل کار جدیدش بیان
محل کار جدید؟!...
مگه قرار نبود همون جا کار کنه ..
گوشی را در دست گرفت و جواب پسر را داد ..
حالا که رفیقش کار جدید پیدا کرده باید یه سری بهش بزنن ، به دور و ورش نگاهی انداخت خیلی بهم ریخته بود تصمیم گرفت
اول اتاق را تمیزه کنه و بعد بره سراغ بقیه کار
ها .. ملافه ها را جمع کرد و در کمد دیواری بزرگ کنار تخت جا سازی کرد بعد هم یک پلاستیک برداشت و شیشه های سوجو و خوراکی های که خورده بود را درون آن ریخت .. اتاق تقریباً تمیز بود ولی نه کامل
پرده های پنجره های بزرگ آپارتمانش را کنار زد و نور داخل خانه راه پیدا کرد اول از اینکه نور مستقیم به چشمانش برخورد کرد ... ناراضی بود ولی کمی بعد بهش عادت کرد..
جارو برقی را روشن کرد و همه جا های خانه کوچیک اما دنج خود را تمیز کرده آنقدر تمیز شده بود که سرامیک های کف زمین برق میزد خسته شده بود جارو برقی را سر جای اولش گذاشت اوفف کلافه گفته واقعا باید بیشتر به نظافت اهمیت بده تا همچین بلای سرش نیاد !.. بالشت های مبل را درست کرد تلویزیون بزرگ روی دیوار را دستمال کشید همه جای خانه دیگر تمیز بود و کار خاصی نداشت که انجام بده تنها کاری که باید انجام میداد حمام کردن بود باید میرفت پیش رفیقش ، در همین عین که داشت فکر می کرد شکمش به صدا دار آمد .. دستش رو روی شکمش گذاشت و زیر لب زمزمه کرد " درکت میکنم باید گرسنه باشی هر کی باشه بعد این همه تمیز کاری جون میده !.."بعد هم به طرف آشپزخانه رفت و در یخچال را باز کرد به امیده اینکه چیزی داشته باشه برای خوردن ، چیزی به در بخوری نداشت چند بسته نودل بود که واقعا دیگه نمی تونست نودل بخوره همیشه غذای فوری که وقتی گرسنه می شده نودل بود که می خورد ، یکم سخت بود ولی چیکار میشه کرد دلش غذای بیرون کرده بود .. پس درب یخچال را بست ،
رفت سمت حمام .......
بعد از نیم ساعت از احمام آمده بیرون مو هایش را سشوار کشید و لباس های مناسبی پوشید یکم به خودش رسید تو آینه به خودش نگاه کرد واقعا خوشگل بود! ...
" وای چوی وایولت چقدر خوشگل شدی "
همین طور قربون صدقه خودش می رفت تا کارش تموم شد ...
باید ساعت ۹:۰۰ می رفتن پیش سونگهون ،
کار جدیدش توی یک بار بود لوکیشن فرستاده
ادامه دارد ....
پارت 7
☆........................................................☆
روی مبل دو نفره نشسته بود.. و از تماشا انیمه موردعلاقش لذت میبرد .. بعد از به پایان رسیدن انیمه کش و قوسی به بدنش داد ساعت از چهار عصر گذشته بود ...
وقتش بود دیگه بلند بشه و دستی به سر و وضعش بکشه این چند روز زیادی تنبل شده بود!..
از روی مبل بلند شد و رفت سمت اتاق خوابش ..
گوشیش رو چک کرد پیامی از طرف سونگهون دریافت کرده بود...
نوشته بود با بچه ها به محل کار جدیدش بیان
محل کار جدید؟!...
مگه قرار نبود همون جا کار کنه ..
گوشی را در دست گرفت و جواب پسر را داد ..
حالا که رفیقش کار جدید پیدا کرده باید یه سری بهش بزنن ، به دور و ورش نگاهی انداخت خیلی بهم ریخته بود تصمیم گرفت
اول اتاق را تمیزه کنه و بعد بره سراغ بقیه کار
ها .. ملافه ها را جمع کرد و در کمد دیواری بزرگ کنار تخت جا سازی کرد بعد هم یک پلاستیک برداشت و شیشه های سوجو و خوراکی های که خورده بود را درون آن ریخت .. اتاق تقریباً تمیز بود ولی نه کامل
پرده های پنجره های بزرگ آپارتمانش را کنار زد و نور داخل خانه راه پیدا کرد اول از اینکه نور مستقیم به چشمانش برخورد کرد ... ناراضی بود ولی کمی بعد بهش عادت کرد..
جارو برقی را روشن کرد و همه جا های خانه کوچیک اما دنج خود را تمیز کرده آنقدر تمیز شده بود که سرامیک های کف زمین برق میزد خسته شده بود جارو برقی را سر جای اولش گذاشت اوفف کلافه گفته واقعا باید بیشتر به نظافت اهمیت بده تا همچین بلای سرش نیاد !.. بالشت های مبل را درست کرد تلویزیون بزرگ روی دیوار را دستمال کشید همه جای خانه دیگر تمیز بود و کار خاصی نداشت که انجام بده تنها کاری که باید انجام میداد حمام کردن بود باید میرفت پیش رفیقش ، در همین عین که داشت فکر می کرد شکمش به صدا دار آمد .. دستش رو روی شکمش گذاشت و زیر لب زمزمه کرد " درکت میکنم باید گرسنه باشی هر کی باشه بعد این همه تمیز کاری جون میده !.."بعد هم به طرف آشپزخانه رفت و در یخچال را باز کرد به امیده اینکه چیزی داشته باشه برای خوردن ، چیزی به در بخوری نداشت چند بسته نودل بود که واقعا دیگه نمی تونست نودل بخوره همیشه غذای فوری که وقتی گرسنه می شده نودل بود که می خورد ، یکم سخت بود ولی چیکار میشه کرد دلش غذای بیرون کرده بود .. پس درب یخچال را بست ،
رفت سمت حمام .......
بعد از نیم ساعت از احمام آمده بیرون مو هایش را سشوار کشید و لباس های مناسبی پوشید یکم به خودش رسید تو آینه به خودش نگاه کرد واقعا خوشگل بود! ...
" وای چوی وایولت چقدر خوشگل شدی "
همین طور قربون صدقه خودش می رفت تا کارش تموم شد ...
باید ساعت ۹:۰۰ می رفتن پیش سونگهون ،
کار جدیدش توی یک بار بود لوکیشن فرستاده
ادامه دارد ....
۲.۰k
۲۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.