انگیزه.ای.برای.عشق
#انگیزه.ای.برای.عشق
#پارت۴۲
کلافه به ساعتم نگاه کردم رفتم داخل اتاق یه تخت خالی داشت روی تخت دراز کشیدم چشمامو گذاشتم روی هم خوابیدم
وقتی جسمامو باز کردم با تخت تهیونگ رو به رو شدم لبخندی زدم رفتم سمت سوپر مارکت یه چیزی خردیم بعدش میرم خونه لباسامو عوض کنم بعد برمیگردم بیمارستان رفتم سمت خونه لباسامو عوض کردم یه راست رفتم سمت بیمارستان وقتی رسیدم خبری از تهیونگ نبود رفتم سمت میژ منشی
_کیم تهیونگ
_خانم پنچ دقیقه پیش مرخصش کردن
با چشمای گرد به منشی خیره شدم
_چ... چی
بدون هیچ حرفی رفتم سمت خونه یه راست رفتم سمت گوشیه تهیونگ گشتم تا بلاخره شمارهجکوکی رو پیدا کردم باهاش تماس گرفتم
_الو
_سلام تهیونگ
_من جنیم
_جنی تویی چیشده
_تو تهیونگو مرخص کردی؟؟؟
_من؟؟؟
_آره تو؟؟؟
_آل...الو
_نه
_میتونم ببینمیت.؟
_کجا؟
_اس مس میکنم
_باشه
#پارت۴۲
کلافه به ساعتم نگاه کردم رفتم داخل اتاق یه تخت خالی داشت روی تخت دراز کشیدم چشمامو گذاشتم روی هم خوابیدم
وقتی جسمامو باز کردم با تخت تهیونگ رو به رو شدم لبخندی زدم رفتم سمت سوپر مارکت یه چیزی خردیم بعدش میرم خونه لباسامو عوض کنم بعد برمیگردم بیمارستان رفتم سمت خونه لباسامو عوض کردم یه راست رفتم سمت بیمارستان وقتی رسیدم خبری از تهیونگ نبود رفتم سمت میژ منشی
_کیم تهیونگ
_خانم پنچ دقیقه پیش مرخصش کردن
با چشمای گرد به منشی خیره شدم
_چ... چی
بدون هیچ حرفی رفتم سمت خونه یه راست رفتم سمت گوشیه تهیونگ گشتم تا بلاخره شمارهجکوکی رو پیدا کردم باهاش تماس گرفتم
_الو
_سلام تهیونگ
_من جنیم
_جنی تویی چیشده
_تو تهیونگو مرخص کردی؟؟؟
_من؟؟؟
_آره تو؟؟؟
_آل...الو
_نه
_میتونم ببینمیت.؟
_کجا؟
_اس مس میکنم
_باشه
۲۰۱.۹k
۰۳ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.