I fell in love with someone P
"I fell in love with someone'' (P114)
CHAPTER : 2
به music CD نگاه کردم....چطوره که.....امشب بفرستمش واسه جونگکوگ..؟..یانه بهتره واسه فردا؟
لحظه ای بلند شدم...رفتم صندلی میز آرایشی اوردم جلو کمد بالای صندلی رفتم...بالای کمد چند جعبه کادو بود اونی که کوچیکتر بود رو اوردم...از صندلی اومدم پایین و یه برگه قرمز اوردم اونو به شکل قلب بریدم و با قلم شروع کردم به نوشتم....
ـ«چاگیا، خیلی دلم واست تنگ شده...امیدوارم به زودی برگردی پیشم...و...همینطور پیش کوچولومون...میدونی ما همین امروز رسیدیم ججو و همینطور تهیونگ خیلی مراقبمه حتی پیشم از جا نمیخوره...تو خرید music CD مورد علاقت یهویی پیدا کردم با خودم فک میکردم اگه اینو برات بفرستم خیلی عالی میشه امیدوارم از هدیت خوشت بیاد که معلومه خوشت میاد...دوست دارم(: »-
-ات-
بعد از نوشتن نامه جعبه رو اوردم و music CD با نامه داخلش قرار دادم. جعبه رو گذاشتم کنارم و گوشیمو روشن کردم...هنوز هیچ تماسی از طرف جونگکوک نبود. یعنی انقدری کار داره؟
صبح ویو :
هانول : ا.ت....ا.ت.....ا.ت بابا بیدار شو...
ا.ت : ...........
هانول : ا.ت*داد*
ا.ت : هومممم
هانول : گود مورنینگگگگگگگگ
ا.ت : هانوللل*با صدای خواب*
هانول : پاشو دیگه...عااا راستی جونگکوک اینو واست فرستاده.
ا.ت : چی!!!!!! چی فرستاده کجاست
هانول : آروم دختر بیا بگیرش
به جعبه کادویی که دست هانول بود نگاه کردم و اونو دستش گرفتم...
هانول : خیل خوب من میرم بیرون توهم زود از این اتاق بیا بیرون
ا.ت : باشه
هانول وقتی از در خارج شد در جعبه کادو رو باز کردم که با یه گردنبند شکل ماه کامل روبه شدم....
باورم نمیشه اون از کجا میدونه من از گردنبند ماه کامل خوشم میاد؟ هانول بهش گفته؟ کنار گردنبند یه نامه ای بود...اون رو برداشتم و بازش کردم...
«هنوز زیر لحافی؟»
همین!!!؟؟ یعنی بین این مدت تنها حرفش همین بود؟؟
واقعا تعجب آور نیس؟اون از کجا میدونه من زیر لحافم یا نکنه؟؟؟ دوربینی گذاشته!!!! یا میدونه که من همیشه تا لنگه ظهر خوابم اینو گفت؟
به سمت میزی که کنار تخت بود نگاه کردم...اینو باید همین الان بفرستم پیشش...جعبه رو از میز گرفتم و از اتاق خارج شدم و به سمت اتاق تهیونگ رفتم...وقتی در اتاقش باز کردم....خواب بود!!! مگه تهیونگم مثل من تا لنگه ظهر میخوابه؟ به سمتش رفتم و شروع به تکون دادنش کردم....
ا.ت : تهیونگ بیدار شو تهیونگ!!*داد*
تهیونگ : ..........
ا.ت : تهیونگ بیدار شو دیگهههههههه
تهیونگ : ........
اصلا بیدار نمیشه
وایییی نمیدونستم انقدر خوابش سنگینه. پتورو از روش برداشتم کههههههههه بااااااااا بدن برهنه اش به نمایان شددددددددد
ا.ت : *جیغغغغغغغغغغغغغغغغ*
تهیونگ : *جیغغغغغغغغغغغغغ*
سریع...ادامه داره....
CHAPTER : 2
به music CD نگاه کردم....چطوره که.....امشب بفرستمش واسه جونگکوگ..؟..یانه بهتره واسه فردا؟
لحظه ای بلند شدم...رفتم صندلی میز آرایشی اوردم جلو کمد بالای صندلی رفتم...بالای کمد چند جعبه کادو بود اونی که کوچیکتر بود رو اوردم...از صندلی اومدم پایین و یه برگه قرمز اوردم اونو به شکل قلب بریدم و با قلم شروع کردم به نوشتم....
ـ«چاگیا، خیلی دلم واست تنگ شده...امیدوارم به زودی برگردی پیشم...و...همینطور پیش کوچولومون...میدونی ما همین امروز رسیدیم ججو و همینطور تهیونگ خیلی مراقبمه حتی پیشم از جا نمیخوره...تو خرید music CD مورد علاقت یهویی پیدا کردم با خودم فک میکردم اگه اینو برات بفرستم خیلی عالی میشه امیدوارم از هدیت خوشت بیاد که معلومه خوشت میاد...دوست دارم(: »-
-ات-
بعد از نوشتن نامه جعبه رو اوردم و music CD با نامه داخلش قرار دادم. جعبه رو گذاشتم کنارم و گوشیمو روشن کردم...هنوز هیچ تماسی از طرف جونگکوک نبود. یعنی انقدری کار داره؟
صبح ویو :
هانول : ا.ت....ا.ت.....ا.ت بابا بیدار شو...
ا.ت : ...........
هانول : ا.ت*داد*
ا.ت : هومممم
هانول : گود مورنینگگگگگگگگ
ا.ت : هانوللل*با صدای خواب*
هانول : پاشو دیگه...عااا راستی جونگکوک اینو واست فرستاده.
ا.ت : چی!!!!!! چی فرستاده کجاست
هانول : آروم دختر بیا بگیرش
به جعبه کادویی که دست هانول بود نگاه کردم و اونو دستش گرفتم...
هانول : خیل خوب من میرم بیرون توهم زود از این اتاق بیا بیرون
ا.ت : باشه
هانول وقتی از در خارج شد در جعبه کادو رو باز کردم که با یه گردنبند شکل ماه کامل روبه شدم....
باورم نمیشه اون از کجا میدونه من از گردنبند ماه کامل خوشم میاد؟ هانول بهش گفته؟ کنار گردنبند یه نامه ای بود...اون رو برداشتم و بازش کردم...
«هنوز زیر لحافی؟»
همین!!!؟؟ یعنی بین این مدت تنها حرفش همین بود؟؟
واقعا تعجب آور نیس؟اون از کجا میدونه من زیر لحافم یا نکنه؟؟؟ دوربینی گذاشته!!!! یا میدونه که من همیشه تا لنگه ظهر خوابم اینو گفت؟
به سمت میزی که کنار تخت بود نگاه کردم...اینو باید همین الان بفرستم پیشش...جعبه رو از میز گرفتم و از اتاق خارج شدم و به سمت اتاق تهیونگ رفتم...وقتی در اتاقش باز کردم....خواب بود!!! مگه تهیونگم مثل من تا لنگه ظهر میخوابه؟ به سمتش رفتم و شروع به تکون دادنش کردم....
ا.ت : تهیونگ بیدار شو تهیونگ!!*داد*
تهیونگ : ..........
ا.ت : تهیونگ بیدار شو دیگهههههههه
تهیونگ : ........
اصلا بیدار نمیشه
وایییی نمیدونستم انقدر خوابش سنگینه. پتورو از روش برداشتم کههههههههه بااااااااا بدن برهنه اش به نمایان شددددددددد
ا.ت : *جیغغغغغغغغغغغغغغغغ*
تهیونگ : *جیغغغغغغغغغغغغغ*
سریع...ادامه داره....
- ۱۸.۳k
- ۳۰ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط