🍷پارت65🍷
🍷پارت65🍷
*میسو*
جونگ کوک خودشو لونارو پاک کرد و کنار لونا دراز کشید
لونا سریع برگشت و دستشو دور شکم جونگ کوک حلقه کردو لبشو رو گردنش کشید
_خیلی دوست دارم جونگ کوک
نیشخند زد و دستشو لایه موهای لونا فرو برد
میدونست فقط بخاطره رابطه دوسش داره
اما خوب مگه مهم بود
نه
تا زمانی که هر دو ار...ضا بشن براش کافی بود
لونا فقط یکی از همخواب هاش بود
فقط یکی از اونا
.......
از بی حوصلگی زیاد داشتم خونرو تمیز میکردم
خودمم باورم نمیشد چرا دارم اینکارو میکنم
اما حسابی خسته شده بودم
کسی نبودم که مدام برم بیرون یا برم پارتی و این چیزا
اما هر کس تا یه موقعی میتونه تحمل کنه
مخصوصا تو این خونه نفرین شده
کوک دیشب خونه نیومده بود یعنی صبح که رفت دیگه نیومد و این خوش شانسی من بود که ریختشو ندیدم
امنیتی ندارم پیشش ممکنه هر بلایی سرم بیاره
به اشپزخونه که نگاه میکردم یاد اونروز میوفتادم که هات چاکلت و ریخت زمین و من بدبخت دستمو سوزوندم
با فکر به اون روز کلم داغ میکرد
فقط امیدوارم کارما حسابی بفاکش بده
با فکر اینکه کوک یروز به پام بیوفته و به گوه خوردن بیوفته بگه
منو ببخش
منو غرق لذت میکرد ولی از خیالبافی اومدم بیرون
به خودت بیا میسو فعلا که تو زندانیه اونی
ولی خوب هرگز به پاش نیوفتادم
افتادم؟
معلومه که نه
برای خودم کمی برنج پخته بودم
بوش کل خونرو گرفته بود و شکمم به صدا خوردن افتاده بود
تو ظرف ریختم و با قاشق رو کانتر گذاشتم +بابت غذا ممنون
خواستم بخورم که در صدا خورد قاشق از دستم افتاد
با ترس به در زل زدم
کوک با حالت مستی اومد داخل
موهاش رو صورتش ریخته بود و دکمه های لباسش تا وسط سینش باز بود
قسمتایی از سینش که معلوم بود قرمز بود
جشمام از سرتا پاش در گردش بود
اومد تو کاملا مست بود
خواست بره تو اتاق که چشمش خورد به من
_واو ببین کی اینجاست عروسک کوچولوی من
با تعجب نگاش میکردم
بلایی سرم نیاره!
حالتش غیر عادیه
اومد سمتم
چرا باید انقدر ازس بترسم اخه
رسید بهم
+نیا جلو حالت خوب نیست
بلند زد زیر خنده
_بیب میترسی بلایی سرت بیارم
دروغ چرا میترسیدم
میترسیدم بلایی سرم بیاره پس
+اره میترسم حالا برو
رسید بهم و موهامو گرفت و کشید که جیغم در اومد
کنار گوشم مست داد زد
+هر..زه مگه من بهت نگفتم حتی اگه لختم جلوم باشی نگات نمیکنم
بازم خندید از چی حرف میزد؟
+از چی حرف میزنی من که منظورم این نب...
_دهنتو ببند برام مهم نیست منظورت چی بود
لعنت بهت کوک لعنت بهت
هلم داد که خوردم به کانتر دستم به ظرف خورد که افتاد و شکست
قلبم با اون ظرف شکست یه قطره اشک از چشم چپم ریخت پایین
_اوخی برای خودت غذا درست کرده بودی
با شدت برگشتم که دیدم قشنگ تو دهنشم با تعجب اشکمو پاک کردم
چشماش خمار شده بودو نگام میکرد
+کوک خواهش میکنم...
*میسو*
جونگ کوک خودشو لونارو پاک کرد و کنار لونا دراز کشید
لونا سریع برگشت و دستشو دور شکم جونگ کوک حلقه کردو لبشو رو گردنش کشید
_خیلی دوست دارم جونگ کوک
نیشخند زد و دستشو لایه موهای لونا فرو برد
میدونست فقط بخاطره رابطه دوسش داره
اما خوب مگه مهم بود
نه
تا زمانی که هر دو ار...ضا بشن براش کافی بود
لونا فقط یکی از همخواب هاش بود
فقط یکی از اونا
.......
از بی حوصلگی زیاد داشتم خونرو تمیز میکردم
خودمم باورم نمیشد چرا دارم اینکارو میکنم
اما حسابی خسته شده بودم
کسی نبودم که مدام برم بیرون یا برم پارتی و این چیزا
اما هر کس تا یه موقعی میتونه تحمل کنه
مخصوصا تو این خونه نفرین شده
کوک دیشب خونه نیومده بود یعنی صبح که رفت دیگه نیومد و این خوش شانسی من بود که ریختشو ندیدم
امنیتی ندارم پیشش ممکنه هر بلایی سرم بیاره
به اشپزخونه که نگاه میکردم یاد اونروز میوفتادم که هات چاکلت و ریخت زمین و من بدبخت دستمو سوزوندم
با فکر به اون روز کلم داغ میکرد
فقط امیدوارم کارما حسابی بفاکش بده
با فکر اینکه کوک یروز به پام بیوفته و به گوه خوردن بیوفته بگه
منو ببخش
منو غرق لذت میکرد ولی از خیالبافی اومدم بیرون
به خودت بیا میسو فعلا که تو زندانیه اونی
ولی خوب هرگز به پاش نیوفتادم
افتادم؟
معلومه که نه
برای خودم کمی برنج پخته بودم
بوش کل خونرو گرفته بود و شکمم به صدا خوردن افتاده بود
تو ظرف ریختم و با قاشق رو کانتر گذاشتم +بابت غذا ممنون
خواستم بخورم که در صدا خورد قاشق از دستم افتاد
با ترس به در زل زدم
کوک با حالت مستی اومد داخل
موهاش رو صورتش ریخته بود و دکمه های لباسش تا وسط سینش باز بود
قسمتایی از سینش که معلوم بود قرمز بود
جشمام از سرتا پاش در گردش بود
اومد تو کاملا مست بود
خواست بره تو اتاق که چشمش خورد به من
_واو ببین کی اینجاست عروسک کوچولوی من
با تعجب نگاش میکردم
بلایی سرم نیاره!
حالتش غیر عادیه
اومد سمتم
چرا باید انقدر ازس بترسم اخه
رسید بهم
+نیا جلو حالت خوب نیست
بلند زد زیر خنده
_بیب میترسی بلایی سرت بیارم
دروغ چرا میترسیدم
میترسیدم بلایی سرم بیاره پس
+اره میترسم حالا برو
رسید بهم و موهامو گرفت و کشید که جیغم در اومد
کنار گوشم مست داد زد
+هر..زه مگه من بهت نگفتم حتی اگه لختم جلوم باشی نگات نمیکنم
بازم خندید از چی حرف میزد؟
+از چی حرف میزنی من که منظورم این نب...
_دهنتو ببند برام مهم نیست منظورت چی بود
لعنت بهت کوک لعنت بهت
هلم داد که خوردم به کانتر دستم به ظرف خورد که افتاد و شکست
قلبم با اون ظرف شکست یه قطره اشک از چشم چپم ریخت پایین
_اوخی برای خودت غذا درست کرده بودی
با شدت برگشتم که دیدم قشنگ تو دهنشم با تعجب اشکمو پاک کردم
چشماش خمار شده بودو نگام میکرد
+کوک خواهش میکنم...
۵۷.۵k
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.