🍷پارت64🍷
🍷پارت64🍷
*میسو*
لیوانشو روی میز گذاشت
دستشو دور کمر لونا گذاشت و محکم و سریع اونو کوبوند به خودش
لونا عادت داشت میدونست حرکاتش هیچ ملایمتی نداره
بالاخره معشوقه اصلیش بود
جونگ کوک انگشتشو رو کمرش میکشید و لونا لذت میبرد
و با چشمای نیمه باز نگاش میکرد بقیه دخترا بهش حسودی میکردن
دخترایی که تو کلوپ کار میکردن و ارزشون بود یه شب با جونگ کوک باشن البته بعضیا به ارزوشون رسیده بودن
لبشو به گوش لونا چسبوند و اروم لب زد
_امشب بهت نیاز دارم لونا
عاشق زمانایی بود که اینطور صداش میکرد و بهش این حرفارو میزد
ایندفعه لونا بود که لبشو به گردن جونگ کوک چسبوند و اروم حرف زد
+اتفاقا منم بهت احتیاج دارم
نیشخندی زد و لونارو محکم تر به خودش چسبوند
_سونگ هو
بلند اسمشو فریاد زد
+بله هیونگ
دیدش که داشت به سمتش میومد
_من دارم میرم تا نیم ساعت دیگه پارتی و تموم کن بفرستشون برن
+باشه
همراه لونا سوار ماشین شد و به سمت خونه ای که همه فمر میکردن خونه اصلیشه راه افتاد
اما هیچکس از خونه اصلیش خبر نداشت
با سرعت میروند اما هیجانی نداشت
یه جورایی خسته شده بود اما عادت کرده بود
به خونه که رسید از ماشین پیاده شدن جونگ کوک در خونه رو باز کرد
وقتی لونا داخل شد خودشم داخل شد و درو بست به خودش چسبوندش و به سمت اتاق حرکت کرد
درو باز کرد و پرتش کرد داخل درو بست و تا برگشت لونا رسید بهش و لبشو چسبوند به لبش...
(بچه ها ادامش رو تو پست بعدی به صورت تصویر میفرستم بخونید چون اصماته
و خواهشااا اگر کسی اصمات خوشش نمیاد نخونه ممنون میشم ازش (که میدونم میخونید😐😂) خلاصه گفتم بدونید و مرررسی خووشگلااا) 😘😘😍😍😍💖💖
*میسو*
لیوانشو روی میز گذاشت
دستشو دور کمر لونا گذاشت و محکم و سریع اونو کوبوند به خودش
لونا عادت داشت میدونست حرکاتش هیچ ملایمتی نداره
بالاخره معشوقه اصلیش بود
جونگ کوک انگشتشو رو کمرش میکشید و لونا لذت میبرد
و با چشمای نیمه باز نگاش میکرد بقیه دخترا بهش حسودی میکردن
دخترایی که تو کلوپ کار میکردن و ارزشون بود یه شب با جونگ کوک باشن البته بعضیا به ارزوشون رسیده بودن
لبشو به گوش لونا چسبوند و اروم لب زد
_امشب بهت نیاز دارم لونا
عاشق زمانایی بود که اینطور صداش میکرد و بهش این حرفارو میزد
ایندفعه لونا بود که لبشو به گردن جونگ کوک چسبوند و اروم حرف زد
+اتفاقا منم بهت احتیاج دارم
نیشخندی زد و لونارو محکم تر به خودش چسبوند
_سونگ هو
بلند اسمشو فریاد زد
+بله هیونگ
دیدش که داشت به سمتش میومد
_من دارم میرم تا نیم ساعت دیگه پارتی و تموم کن بفرستشون برن
+باشه
همراه لونا سوار ماشین شد و به سمت خونه ای که همه فمر میکردن خونه اصلیشه راه افتاد
اما هیچکس از خونه اصلیش خبر نداشت
با سرعت میروند اما هیجانی نداشت
یه جورایی خسته شده بود اما عادت کرده بود
به خونه که رسید از ماشین پیاده شدن جونگ کوک در خونه رو باز کرد
وقتی لونا داخل شد خودشم داخل شد و درو بست به خودش چسبوندش و به سمت اتاق حرکت کرد
درو باز کرد و پرتش کرد داخل درو بست و تا برگشت لونا رسید بهش و لبشو چسبوند به لبش...
(بچه ها ادامش رو تو پست بعدی به صورت تصویر میفرستم بخونید چون اصماته
و خواهشااا اگر کسی اصمات خوشش نمیاد نخونه ممنون میشم ازش (که میدونم میخونید😐😂) خلاصه گفتم بدونید و مرررسی خووشگلااا) 😘😘😍😍😍💖💖
۶۴.۲k
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.