خواننده شیطون پارت65
#خواننده_شیطون #پارت65
مارنی
من:چرا گفتی از سرکوچه پیاده میایم نمیدونی مگه من با این کفشا..
که با بوسیدن جیمین رسما خفه شدم
جیمین:چون اگه اینکارو نمیکردم حتما دیونه میشدم
من:الآن تو چیکار کردی؟
جیمین:هیچی
من:پسرک بی تربیت حداقل قبلش اعلام کن آدم شوکه نشه آخه!
جیمین:باشه آماده باش
رویی گونمو بوسید بعدم یه بوسه کوچیک روی لبم زد و زنگ در و زد و در رفت برگشت بهم چشمکی زد خندم گرفت قلبم تند تند میزد
*ساقیتو عوض کن مارنی
من:جییغغغ بابا ترسیدم
*توام که ترسیدی بیا داخل منم دیگه برم بخوابم
من:واا نمیخوایی برات تعریف کنم!
بابا:فردا سرمیز صبحانه من فردا کلاس دارم
من:چشم شبت خوش بابایی
**//**
جیمین
ای خدا چرا اینکارو کردم حالا حتما ازم بدش میاد آی جیمین تو خواننده ای معروفی جذابی همه دنبالتن اونم مطمئنم عاشقته هوف نمیدونم سوار ماشین شدم
ته:چیشدش؟
من:هیچی بقیه دخترارو برسونیم
میرا:آم ما یه همسایه فضول داریم خودم میرم دیگه
من:چی از همین جا!
ته:همش دوتا کوچه فاصله اس خودم میبرمش
جونگ کوک:میگم جیمین فرداآنی میرع
حسی نداری
من:مگه فردامیره؟شوخی میکنی
کوک:واقعا نمیدونستی آره دیگه دخترا هم میرن پیش هم زندگی کنن
من:بیینم میخوایی تو برنامه ای ما اکسو هستیم اعلام کنیم باهم قرار میزاریم
کوک:آره من که اینکارو میکنم توام همین کارو میکنی
من:اوهوم
ته اومد ماشین راه افتاد رفتیم سمت خونه با پسرا هم زمان رسیدیم
ما:چه دیر اومدین
یونگی:یکم ترس برم داشته بود آروم میروندم
جونگ کوک:آهان! آنی کوشش؟
نامجون:خوابیده فعلا بیدارش میکنم الآن
آنیسا:بیدارم پسرا امشب نمیخوام بخوابم بیاین بازی کنیم میخوام روز آخری حسابی خوش بگذرونیم
که گوشیش زنگ خورد چنان خوشحال شد که نگو جیغ خفه ای کشید
آنی:چطوری؟... چی میگی آیسان من قلبم کشش نداره لعنتی... بعدش به زبون دیگه یه جیزی گفت که سر درنیاوردم
یونگی:آنی کی بود
آنی:یه دوست عزیز بود برام بریم داخل من اینهمه خوشی محاله محاله
نشستیم به آنیسا که معلوم بود خوشحالع خیره بودیم یکم برامون کیک آورد وسایلاش گذاشت پایین همه چهرهامون دمغ شد
آنی:جمع کنین خودتونو سفر قندهار که نمیرم بیاین پیش ما هرچند روز یکبار هوم ؟
جیهوپ:من کلا از فردا اونجام اینجا نمیام
آنی:بیا بیا خوشحال میشیم مخصوصا هفت اتاقه گفتم باشه اگه شما خواستین بمونین
من:هفتا چرا اخه
آنی:توقع نداشته باش سر دوروز بزارم با دخترا یکجا باشین منم غیرت دارم خا شما تو هرکدوم خواستین چندنفر میمونین تامام
من وته:غیرت؟منظورت اینه نمیتونیم.با دوس دخترامون حرفی بزنیم؟
آنی:اینو از آیسان یاد گرفتم لامصب اینقدر باحاله باید ببینیش خیلی شیطون و سرزنداس اصلا فکرشم نمیکنید
مارنی
من:چرا گفتی از سرکوچه پیاده میایم نمیدونی مگه من با این کفشا..
که با بوسیدن جیمین رسما خفه شدم
جیمین:چون اگه اینکارو نمیکردم حتما دیونه میشدم
من:الآن تو چیکار کردی؟
جیمین:هیچی
من:پسرک بی تربیت حداقل قبلش اعلام کن آدم شوکه نشه آخه!
جیمین:باشه آماده باش
رویی گونمو بوسید بعدم یه بوسه کوچیک روی لبم زد و زنگ در و زد و در رفت برگشت بهم چشمکی زد خندم گرفت قلبم تند تند میزد
*ساقیتو عوض کن مارنی
من:جییغغغ بابا ترسیدم
*توام که ترسیدی بیا داخل منم دیگه برم بخوابم
من:واا نمیخوایی برات تعریف کنم!
بابا:فردا سرمیز صبحانه من فردا کلاس دارم
من:چشم شبت خوش بابایی
**//**
جیمین
ای خدا چرا اینکارو کردم حالا حتما ازم بدش میاد آی جیمین تو خواننده ای معروفی جذابی همه دنبالتن اونم مطمئنم عاشقته هوف نمیدونم سوار ماشین شدم
ته:چیشدش؟
من:هیچی بقیه دخترارو برسونیم
میرا:آم ما یه همسایه فضول داریم خودم میرم دیگه
من:چی از همین جا!
ته:همش دوتا کوچه فاصله اس خودم میبرمش
جونگ کوک:میگم جیمین فرداآنی میرع
حسی نداری
من:مگه فردامیره؟شوخی میکنی
کوک:واقعا نمیدونستی آره دیگه دخترا هم میرن پیش هم زندگی کنن
من:بیینم میخوایی تو برنامه ای ما اکسو هستیم اعلام کنیم باهم قرار میزاریم
کوک:آره من که اینکارو میکنم توام همین کارو میکنی
من:اوهوم
ته اومد ماشین راه افتاد رفتیم سمت خونه با پسرا هم زمان رسیدیم
ما:چه دیر اومدین
یونگی:یکم ترس برم داشته بود آروم میروندم
جونگ کوک:آهان! آنی کوشش؟
نامجون:خوابیده فعلا بیدارش میکنم الآن
آنیسا:بیدارم پسرا امشب نمیخوام بخوابم بیاین بازی کنیم میخوام روز آخری حسابی خوش بگذرونیم
که گوشیش زنگ خورد چنان خوشحال شد که نگو جیغ خفه ای کشید
آنی:چطوری؟... چی میگی آیسان من قلبم کشش نداره لعنتی... بعدش به زبون دیگه یه جیزی گفت که سر درنیاوردم
یونگی:آنی کی بود
آنی:یه دوست عزیز بود برام بریم داخل من اینهمه خوشی محاله محاله
نشستیم به آنیسا که معلوم بود خوشحالع خیره بودیم یکم برامون کیک آورد وسایلاش گذاشت پایین همه چهرهامون دمغ شد
آنی:جمع کنین خودتونو سفر قندهار که نمیرم بیاین پیش ما هرچند روز یکبار هوم ؟
جیهوپ:من کلا از فردا اونجام اینجا نمیام
آنی:بیا بیا خوشحال میشیم مخصوصا هفت اتاقه گفتم باشه اگه شما خواستین بمونین
من:هفتا چرا اخه
آنی:توقع نداشته باش سر دوروز بزارم با دخترا یکجا باشین منم غیرت دارم خا شما تو هرکدوم خواستین چندنفر میمونین تامام
من وته:غیرت؟منظورت اینه نمیتونیم.با دوس دخترامون حرفی بزنیم؟
آنی:اینو از آیسان یاد گرفتم لامصب اینقدر باحاله باید ببینیش خیلی شیطون و سرزنداس اصلا فکرشم نمیکنید
۷.۹k
۱۱ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.