p77
مینسو: دخترمه مون هی
ات: اخهههه خودا بیا بغلن ببینم
مون هی: مامان از این خاله خوشم امد
همه: 😂
رفتن تو نشستن که لوکاس امد پایین
لوکاس: بابایی؟(عصبی)
جیمین: جونم؟
لوکاس: مامان بزرگ نمیزاره دیگه شکلات بخورم
جیمین: بخاطرخودته🙂
مینسو: بابایی؟ هی جیمین ببینم به ات خیانت کردی بخدا قیمه قیمت میکنم
ات: آروم باش بچه منو جیمینه لوکاس
لوکاس: سلام تعظیم کرد
یونگی: مگه بچه تو سقط نشده بود
ات: سرشو انداخت پایین گفت نه
مینسو: میشه یه توضیحی بدی
ات همه چیو توضیح داد
یونگی: عجب سرنوشتی دارین
لوکاس: بابایی؟ درگوش جیمین
جیمین: جونم
لوکاس: این دختره کیه چقدر خوشگله
جیمین:دوستش داری؟
لوکاس: اره خیلی خوشگله
جیمین: عشقم
ات: هوم؟
جیمین: لوکاس از مون هی خوشش امده
مون هی: دید مامان دیدی اونم از من خوشش میاد
مینسو: برو با داداشت بازی کن
لوکاس: آجی بیا بریم(فک کردین به عنوان چی😂)
اینا رفتن بازی کنن
یونگی: هی من دختر عزیزمو به پسر تو نمیدماا
جیمین: مگه پسرم چشه؟
ات: ایییی بسه خب ما قراره 2روز دیگه ازدواج کنیم
یونگی: مبارکه
ویو مینجی
یونجون: عشقم کارای ترخیصت رو انجام دادم بریم خونه یوجین هم برداریم بریم
مینجی: باشه
رفتن خونه
رفتن تو یوجین داشت گریه میکرد(هیچ کس خونه نیست بجز بادیگارد ها)
مینجی: عشق مامان چی شده ها؟
یوجین: مامانی میترسیدم که دیگه نبینمت🫂(گریه)
مینجی: خوشگلم من هرگز تنهات نمیزارم نگران نباش
یونجون: امد سمت یوجین که بغلش کنه
یوجین: نزدیکم نشو
یونجون: چرا؟
یوجین: ما از اینجامیریم من لباسامو جمع کردم
یونجون: کجا؟
یوحین: جایی که دیگه مارو نبینی
یونجون: چرا نبینمت؟
یوجین: تو مارو دوست نداری
یونجون: پسرم این چه حرفیه من میخواستم که...
مینجی: پسرم منو بابات آشتی کردیم نگاه مینجی دست یونجونو گرفت
یوجین: منم باورکردم مامان بوسش کن
مینجی یونجون رو بوسید(گایز لپه یونجونو نه لبشو استغفرلا جلو بچه)
یوجین: هورااااااا...
رفتن آماده شدن
رفتن خونه جیمین
ویو ات
نشسته بودیم حرف میزدیم که زنگ خورد
ات: من باز میکنم
ات رفت درو باز کرد
مینجی: مزاحم تلفنی... ات؟
ات: مینجی🫂
یونجون: سلام ابجی🫂
یوجین: بابا تو آجی داری بعد به من اجی نمیاری
ات: مینجی این پسرته(ذوق)
مینجی: اره یوجینه
ات: اخه خوداااا چقدر نازه(موچش میکنه)
یوجین: تو هم خیلی کراشی
ات: این بچه چقدر چیز میز میدونه 😂
مینجی: وقتی باباش این باشه همینه دیگه
ادامه دارد...
حمایت کنید🥺💜
ات: اخهههه خودا بیا بغلن ببینم
مون هی: مامان از این خاله خوشم امد
همه: 😂
رفتن تو نشستن که لوکاس امد پایین
لوکاس: بابایی؟(عصبی)
جیمین: جونم؟
لوکاس: مامان بزرگ نمیزاره دیگه شکلات بخورم
جیمین: بخاطرخودته🙂
مینسو: بابایی؟ هی جیمین ببینم به ات خیانت کردی بخدا قیمه قیمت میکنم
ات: آروم باش بچه منو جیمینه لوکاس
لوکاس: سلام تعظیم کرد
یونگی: مگه بچه تو سقط نشده بود
ات: سرشو انداخت پایین گفت نه
مینسو: میشه یه توضیحی بدی
ات همه چیو توضیح داد
یونگی: عجب سرنوشتی دارین
لوکاس: بابایی؟ درگوش جیمین
جیمین: جونم
لوکاس: این دختره کیه چقدر خوشگله
جیمین:دوستش داری؟
لوکاس: اره خیلی خوشگله
جیمین: عشقم
ات: هوم؟
جیمین: لوکاس از مون هی خوشش امده
مون هی: دید مامان دیدی اونم از من خوشش میاد
مینسو: برو با داداشت بازی کن
لوکاس: آجی بیا بریم(فک کردین به عنوان چی😂)
اینا رفتن بازی کنن
یونگی: هی من دختر عزیزمو به پسر تو نمیدماا
جیمین: مگه پسرم چشه؟
ات: ایییی بسه خب ما قراره 2روز دیگه ازدواج کنیم
یونگی: مبارکه
ویو مینجی
یونجون: عشقم کارای ترخیصت رو انجام دادم بریم خونه یوجین هم برداریم بریم
مینجی: باشه
رفتن خونه
رفتن تو یوجین داشت گریه میکرد(هیچ کس خونه نیست بجز بادیگارد ها)
مینجی: عشق مامان چی شده ها؟
یوجین: مامانی میترسیدم که دیگه نبینمت🫂(گریه)
مینجی: خوشگلم من هرگز تنهات نمیزارم نگران نباش
یونجون: امد سمت یوجین که بغلش کنه
یوجین: نزدیکم نشو
یونجون: چرا؟
یوجین: ما از اینجامیریم من لباسامو جمع کردم
یونجون: کجا؟
یوحین: جایی که دیگه مارو نبینی
یونجون: چرا نبینمت؟
یوجین: تو مارو دوست نداری
یونجون: پسرم این چه حرفیه من میخواستم که...
مینجی: پسرم منو بابات آشتی کردیم نگاه مینجی دست یونجونو گرفت
یوجین: منم باورکردم مامان بوسش کن
مینجی یونجون رو بوسید(گایز لپه یونجونو نه لبشو استغفرلا جلو بچه)
یوجین: هورااااااا...
رفتن آماده شدن
رفتن خونه جیمین
ویو ات
نشسته بودیم حرف میزدیم که زنگ خورد
ات: من باز میکنم
ات رفت درو باز کرد
مینجی: مزاحم تلفنی... ات؟
ات: مینجی🫂
یونجون: سلام ابجی🫂
یوجین: بابا تو آجی داری بعد به من اجی نمیاری
ات: مینجی این پسرته(ذوق)
مینجی: اره یوجینه
ات: اخه خوداااا چقدر نازه(موچش میکنه)
یوجین: تو هم خیلی کراشی
ات: این بچه چقدر چیز میز میدونه 😂
مینجی: وقتی باباش این باشه همینه دیگه
ادامه دارد...
حمایت کنید🥺💜
۱۱.۵k
۱۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.