فیک وقتی دخترشی ولی همیشه بین تو و برادرت فرق میذاشت

Part 22
پسره:سلام
ات:سلام
پسره:این بالا کاری داشتی؟
ات:نه راستش اومده بودم هواخوری....اما حالا که دیدم تو این بالایی و حتما یه کاری داری...میرم پایین
پسره:خب اگه این بالا کاری داری میتونی بمونی چون تا چند دقیقه دیگه من از اینجا میرم....میتونی تنها باشی
ات:ممنونم
ات ویو:رفتم یه گوشه نشستم....راستش منتظر بودم که اون بره که بتونم راحت تر باشم....یه سکوتی بینمون بر قرار بود که اون سکوت رو شکست
پسره:اسمت رو میتونم بپرسم؟
ات:من اتم....اسم تو رو هم میتونم بدونم
پسره:ته‌مین
ات:اوهوم خوشبختم
ته‌مین:منم همینطور
ات ویو:بازم سکوت بینمون حکمفرما شد....که دیدم بلند شد
ته‌مین:خب من دیگه میرم میتونی تنها باشی
ات:ممنونم
ته‌مین:کاری چیزی هم واشتی میتونی بهم بگی
ات:آممم...باشه
ته‌مین:فعلا
ات:خداحافظ
ات ویو:آخیش بالاخره رفت....میتونم راحت باشم.....هوف چقدر دلم برای مامان و بابا و لوکا تنگ شده....چقدر دلم برا بوی مامانم تنگ شده....حالا دیگه کسی نیست که بغلم کنه و من رو تو بغلش بگیره...البته خودم هستم....ولی واقعا الان به یکی مثل مامان نیاز دارم....حس میکنم دیگه نمیتونم ادامه بدم....دیگه حس میکنم خسته شدم...از همه چی....فقط دارم با یه لبخند فیک و الکی ادامه میدم ولی میخوام همه یه مدت غیب بشم و استراحت کنم...یه مدت برای همیشه برم باز برگردم...مثل این حس میمونه که هم بخوام بمیرم و هم میخوام زنده بمونم حس خیلی عجیبیه...البته الان هم خودم رو میتونم برای همیشه خلاص کنم...خب وقتی دیگران من رو نمی‌خوان چرا باید زنده بمونم....الان این اشکای لع..نتی چرا باید رو صورتم جاری بشن....من...من....دیگه نمیتونم ادامه بدم....من دیگه میخوام این زندگی رو تموم کنم.....دیگه نمیکشم....
ادامه دارد.....
دیدگاه ها (۳۶)

فیک وقتی دخترشی ولی همیشه بین تو و برادرت فرق میذاشت

فیک وقتی دخترشی ولی همیشه بین تو و برادرت فرق میذاشت

ادامه ی پارت قبلینامجون:اگه اینجوری باشه که نمیتونیم تو کنسر...

چند پارتی بی تی اسhttps://wisgoon.com/p/JY834EHYDL/سناریو_بی...

سلاممممممببینید چقدر خوبم بین کلاسام براتون داستان مینویسم😂👌...

سلامممممم😭🌷🌷🌷اقای ××: ات بلاخره فهمید؟ته: اره همه چیز رو فهم...

آف تا یه مدتیدلیلش اینه که.....حالم خوب نیست و حس اضافی بودن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط