فرشته دورگه پارت28
#فرشته_دورگه #پارت28
رها:سلاااااااااام خوشگلم چطوری تووو
من:گمشو برو بیرون تومگه نگفتی زود برمیگردی الان باید برگردی
رها:ببخشید بیابیابغلم از دلت دربیارم گلکم بیا
من:برو انور اصلا سمتم نیا که بد ازت شکارم فهمیدی سمتم نیا
رها:باشه حداقل لباس امروزتو ببینم
من:باشه
لباسوبهش نشون دادم رها چشاش برق زد
رها:وایییی آیسان این بایه ارایش میدونی چی میشه
من:دیگه دست خودتو میبوسع راستی رشتت چی بود
رها:گریم عزیزم گریمور حرفه ایم
من:اوپسسسس پس باید دیگه بیام پیش خودت دیگه
رها:پس یه کاری کن برو دوش بگیراز ساعت5یعنی تقریبا سه ساعت دیگه شروع میشه
من:باشه باش
رفتم حموم و بعداز یه دوش حسابی و گرم اومدم بیرون موهامو که موح دار بود و دست نزدم
من:رهاییی رهاااا بیا
رها:بیا اول لباستو بپوش منم کمکت میکنم
من:باش
لباسو پوشیدم خدایا بعد از یکساعت سابیده شدن پوستم ازم دست کشید بع خودم نگاهه کردم
من:ااااااا این منم جونم چه هولی خوردنی بودم خبر نداشتم قربون خودم بشم یه اسفندی چیز میزی دود کنم
رها:اهم اهم دستم درد نکنه
من:وایییی مرسی عشقم خودتم خیلی هلو درست کردیا
رها:ما اینیم دیگه فقط یه سوال به نظرت الان دنیا و دیباو آتوسا چیکار میکنن؟
دنیا:حرف من اومده وایییی چه خوشگل شدی تو ایسی جونم
من:مرسی گلم توام قشنگ شدی
آتوسا:پرنسس ها برین کنار میخوام اصلی رو ببینم شماها دیدن ندارین
دیبا:گمشو دختره زشت
من:ااا نگو اتوسام به این خوشگلی
آتوسا:😛 😛 بمیر دیدی طرفداری رو
من:البته خوشگل قابل تحمل
دیبا:😂 😂 خوردی گلم بتوف هسته اشو
رها:بچه ها ساعت پنج تا مهمونا بیان میشه شیش ونیم هفت بریم واسه خودمون اهنگ بزاریم
من:اورع بدجور قرم داره
که گوشیم زنگ خورد هنگامه بود
من: جانم هنگی بوگو
هنگی:وایی آیسان برایی منووحامد داریم برمیگردیم خریدام مونده هنو گفتم آتوسا و رها هردوشونو با خانوادش دعوت کنی
من:وااا چه زود باشه گلم کاری نداری
هنگی:نه عزیزم بای بای
من:باشه بای گلم
رها:هنگامه چی گفت ؟
من:هیچی توآتوسارو دعوت کرد جشن عقدش
رها:وووویییییی ناموسی داری میگی میام میام
من:خیل خوب بیاین بریم بزن وبکوب
رفتیم پایین هوووف چه وقت شناس
من:بچه ها
رها:اینا اینقدر زود اومدن چرا؟
دیبا:سابقه نداشتا
دانیال:دخترا دخترا بزنین کنار میخوایم رد شیم
همه برگشتیم واتتت چه جنتلمن شدن
اونام زوم بودن روما
آرمان:ایی نفس کش بکشین کنار من دارم میام
بدوبدو ازپله ها اومدپایین تا ازما رد شد
آرمان:هاکان عمرم بیا اینجا یه لحظه
هاکان رفت پیشش
هاکان:هرچند امادگی این فاجعه رو نداشتیم ادمیزاد گونه بیایین پایین
آراد دست دیبا رو گرفت
دنیادست آرمان
رهادست هاکان
دنیام دست رهاد
دانیالم دست آتوسا رفتن
رها:سلاااااااااام خوشگلم چطوری تووو
من:گمشو برو بیرون تومگه نگفتی زود برمیگردی الان باید برگردی
رها:ببخشید بیابیابغلم از دلت دربیارم گلکم بیا
من:برو انور اصلا سمتم نیا که بد ازت شکارم فهمیدی سمتم نیا
رها:باشه حداقل لباس امروزتو ببینم
من:باشه
لباسوبهش نشون دادم رها چشاش برق زد
رها:وایییی آیسان این بایه ارایش میدونی چی میشه
من:دیگه دست خودتو میبوسع راستی رشتت چی بود
رها:گریم عزیزم گریمور حرفه ایم
من:اوپسسسس پس باید دیگه بیام پیش خودت دیگه
رها:پس یه کاری کن برو دوش بگیراز ساعت5یعنی تقریبا سه ساعت دیگه شروع میشه
من:باشه باش
رفتم حموم و بعداز یه دوش حسابی و گرم اومدم بیرون موهامو که موح دار بود و دست نزدم
من:رهاییی رهاااا بیا
رها:بیا اول لباستو بپوش منم کمکت میکنم
من:باش
لباسو پوشیدم خدایا بعد از یکساعت سابیده شدن پوستم ازم دست کشید بع خودم نگاهه کردم
من:ااااااا این منم جونم چه هولی خوردنی بودم خبر نداشتم قربون خودم بشم یه اسفندی چیز میزی دود کنم
رها:اهم اهم دستم درد نکنه
من:وایییی مرسی عشقم خودتم خیلی هلو درست کردیا
رها:ما اینیم دیگه فقط یه سوال به نظرت الان دنیا و دیباو آتوسا چیکار میکنن؟
دنیا:حرف من اومده وایییی چه خوشگل شدی تو ایسی جونم
من:مرسی گلم توام قشنگ شدی
آتوسا:پرنسس ها برین کنار میخوام اصلی رو ببینم شماها دیدن ندارین
دیبا:گمشو دختره زشت
من:ااا نگو اتوسام به این خوشگلی
آتوسا:😛 😛 بمیر دیدی طرفداری رو
من:البته خوشگل قابل تحمل
دیبا:😂 😂 خوردی گلم بتوف هسته اشو
رها:بچه ها ساعت پنج تا مهمونا بیان میشه شیش ونیم هفت بریم واسه خودمون اهنگ بزاریم
من:اورع بدجور قرم داره
که گوشیم زنگ خورد هنگامه بود
من: جانم هنگی بوگو
هنگی:وایی آیسان برایی منووحامد داریم برمیگردیم خریدام مونده هنو گفتم آتوسا و رها هردوشونو با خانوادش دعوت کنی
من:وااا چه زود باشه گلم کاری نداری
هنگی:نه عزیزم بای بای
من:باشه بای گلم
رها:هنگامه چی گفت ؟
من:هیچی توآتوسارو دعوت کرد جشن عقدش
رها:وووویییییی ناموسی داری میگی میام میام
من:خیل خوب بیاین بریم بزن وبکوب
رفتیم پایین هوووف چه وقت شناس
من:بچه ها
رها:اینا اینقدر زود اومدن چرا؟
دیبا:سابقه نداشتا
دانیال:دخترا دخترا بزنین کنار میخوایم رد شیم
همه برگشتیم واتتت چه جنتلمن شدن
اونام زوم بودن روما
آرمان:ایی نفس کش بکشین کنار من دارم میام
بدوبدو ازپله ها اومدپایین تا ازما رد شد
آرمان:هاکان عمرم بیا اینجا یه لحظه
هاکان رفت پیشش
هاکان:هرچند امادگی این فاجعه رو نداشتیم ادمیزاد گونه بیایین پایین
آراد دست دیبا رو گرفت
دنیادست آرمان
رهادست هاکان
دنیام دست رهاد
دانیالم دست آتوسا رفتن
۴.۴k
۱۳ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.