❥ 𖨥 شکجه ی عشق ❥ 𖨥
❥ 𖨥 شکجه ی عشق ❥ 𖨥
part ⁴
پرش زمانی به فردا ساعت ۶
[علامت لیسا ^]
+لیسا بیا اینو برام ببند
^اومدم اومدم...بده به من
+بیا
دستبندمو و گردنبندمو دادم بهش تا برام ببنده
^بیا بستمش
+مرسی عشقم
^چند روز دیگ باید بدی جونگ کوک برات ببنده
+اوه اونم کی جونگ کوک مگ آدم قعطیه
^دیگ وقتی فقط اون پیشته آدم قعطیه دیگ
+میدم به خدمتکارا
^اونم قشنگ حسابتو میرسه
+گوه خورده
^ولی ميگما اگ من جای تو بودم الان کلی خوشحال بودم
+چطور مگ؟
^خب جونگ کوک هیچی از جذابیت کم نداره میدونی ک بین پسرا سیکس پکاش معروفه اون قد بلندش تتو هاش موهاش فقط ی اخلاقش خیلی خشنه ک اونم به مرور شاید بتونی درستش کنی
+هییی اصلا نمیخوام باهاش حرف بزنم چه برسه درست کنم اخلاقشو
*در زده شد
+برو درو باز کن
^خودت برو
+ایش تنبل
بلند شدم رفتم درو باز کردم
+بله
خدمتکار:ارباب بزرگ[پدر بزرگش]گفتن هیچ کس نباید داخل اتاق ها باشه همه پایین
+باشه برو
خدمتکار: بهم گفتن منتظرتون بمونم تا باهم بریم
+گمشو دختره ی هرزه حوصلتو ندارما بهشون بگو الان میام
بعدش درو محکم بستم
لیسا بیا باید بریم پایین
^باشه اومدم
+برای آخرین بار خودمو تو آینه چک کردم و رفتم بیرون با لیسا دوتایی رفیتم پایین همه بودن ولی پدربزرگم و کوک نبودن
ویو کوک
داشتم توی اتاقم حاضر میشدم ک در اتاقم زده شد
×کیه؟
"منم
×اوو بفرمایید تو...بله پدربزرگ کاری داشتید؟
"آره اینو بگیر
×چیه این؟
"امشب از میسو خواستگاری باید کنی!
×چی ولی...
"ولی و اما نداره میخوام بهترین خواستگاری ای رو ک میتونی انجامش بدی رو اجرا کنی میخوام میسو همیشه خوشبخت باشه و لبش بخنده میدونی ک تو و میسو رو از بین همه ی نوه هام بیشتر دوست دارم و همینطور میسو خط قرمز منه پس نمیخوام ببینم غمشو
×چشم پدربزرگ من تمام تلاشمو میکنم
"خوبه آخر هفته هم عروسیتونه ک اونجا مراسم تاج گذاری هم انجام میشه بزرگترین عمارتی رو هم ک میتونستم فراهم کنم رو براتون آماده کردم ک اونجا دوتایی باهم زندگی کنید ولی
×ولی چی؟
"تا یک ماه اول ازدواجتون باید اینجا زندگی کنین میسو میاد توی اتاق تو فقط شب عروسی میتونید توی یک هتل بمونید کاراتون رزرو میکنم
×چشم ممنون
"خوبه بیا بریم پایین
×چشم
دوتایی رفتیم پایین ک دیدم همه بودن و منتظر ما وایساده بودن چشمم به میسو خورد ک خیلی خوشگل شده بود خوشحال بودم قراره اون زنم بشه تا دخترای دیگ چونکه اون از همشون پاک تره ولی پرو تر...
"خب همه برین بیرون ماشینا الان میرسن فقط کوک و لیسا و میسو و یونگی باهم میرن بقیه هم(دیگ نمینویسم بقیه رو)باهم میرن
*همه چشمی گفتن و از عمارت خارج شدن دخترک به همراه لیسا ک دوست صمیمیش و همینطور دختر عموش بود سوار ون شد ک پشت سر اونا هم دو برادر سرد و خشن یونگی و کوک هم سوار شدن
part ⁴
پرش زمانی به فردا ساعت ۶
[علامت لیسا ^]
+لیسا بیا اینو برام ببند
^اومدم اومدم...بده به من
+بیا
دستبندمو و گردنبندمو دادم بهش تا برام ببنده
^بیا بستمش
+مرسی عشقم
^چند روز دیگ باید بدی جونگ کوک برات ببنده
+اوه اونم کی جونگ کوک مگ آدم قعطیه
^دیگ وقتی فقط اون پیشته آدم قعطیه دیگ
+میدم به خدمتکارا
^اونم قشنگ حسابتو میرسه
+گوه خورده
^ولی ميگما اگ من جای تو بودم الان کلی خوشحال بودم
+چطور مگ؟
^خب جونگ کوک هیچی از جذابیت کم نداره میدونی ک بین پسرا سیکس پکاش معروفه اون قد بلندش تتو هاش موهاش فقط ی اخلاقش خیلی خشنه ک اونم به مرور شاید بتونی درستش کنی
+هییی اصلا نمیخوام باهاش حرف بزنم چه برسه درست کنم اخلاقشو
*در زده شد
+برو درو باز کن
^خودت برو
+ایش تنبل
بلند شدم رفتم درو باز کردم
+بله
خدمتکار:ارباب بزرگ[پدر بزرگش]گفتن هیچ کس نباید داخل اتاق ها باشه همه پایین
+باشه برو
خدمتکار: بهم گفتن منتظرتون بمونم تا باهم بریم
+گمشو دختره ی هرزه حوصلتو ندارما بهشون بگو الان میام
بعدش درو محکم بستم
لیسا بیا باید بریم پایین
^باشه اومدم
+برای آخرین بار خودمو تو آینه چک کردم و رفتم بیرون با لیسا دوتایی رفیتم پایین همه بودن ولی پدربزرگم و کوک نبودن
ویو کوک
داشتم توی اتاقم حاضر میشدم ک در اتاقم زده شد
×کیه؟
"منم
×اوو بفرمایید تو...بله پدربزرگ کاری داشتید؟
"آره اینو بگیر
×چیه این؟
"امشب از میسو خواستگاری باید کنی!
×چی ولی...
"ولی و اما نداره میخوام بهترین خواستگاری ای رو ک میتونی انجامش بدی رو اجرا کنی میخوام میسو همیشه خوشبخت باشه و لبش بخنده میدونی ک تو و میسو رو از بین همه ی نوه هام بیشتر دوست دارم و همینطور میسو خط قرمز منه پس نمیخوام ببینم غمشو
×چشم پدربزرگ من تمام تلاشمو میکنم
"خوبه آخر هفته هم عروسیتونه ک اونجا مراسم تاج گذاری هم انجام میشه بزرگترین عمارتی رو هم ک میتونستم فراهم کنم رو براتون آماده کردم ک اونجا دوتایی باهم زندگی کنید ولی
×ولی چی؟
"تا یک ماه اول ازدواجتون باید اینجا زندگی کنین میسو میاد توی اتاق تو فقط شب عروسی میتونید توی یک هتل بمونید کاراتون رزرو میکنم
×چشم ممنون
"خوبه بیا بریم پایین
×چشم
دوتایی رفتیم پایین ک دیدم همه بودن و منتظر ما وایساده بودن چشمم به میسو خورد ک خیلی خوشگل شده بود خوشحال بودم قراره اون زنم بشه تا دخترای دیگ چونکه اون از همشون پاک تره ولی پرو تر...
"خب همه برین بیرون ماشینا الان میرسن فقط کوک و لیسا و میسو و یونگی باهم میرن بقیه هم(دیگ نمینویسم بقیه رو)باهم میرن
*همه چشمی گفتن و از عمارت خارج شدن دخترک به همراه لیسا ک دوست صمیمیش و همینطور دختر عموش بود سوار ون شد ک پشت سر اونا هم دو برادر سرد و خشن یونگی و کوک هم سوار شدن
۳۵.۶k
۰۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.