🍁
🍁
🍁🍁
🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
#هوس_خان👑
#پارت73
مهتاب که از جاش بلند شد حوله ی کوچیک و روی میز پرت کردم و سراغ کمد لباسام رفتم
قبل از اینکه بخوام لباس انتخاب کنم خودشو بهم رسوند از پشت بغلم کرد دستاش دوره تنم حلقه شد سرشو بالای کمرم درست بین سر شونه هام گذاشت و گفت
_چرا این کارو با من می کنی آخه نمیفهمم چی کم دارم چی کم دارم که تو منو نمیخوای؟
سعی کردم حلقه دستاشو از دور تنم باز کنم اما سفت و محکم تر منو چسبید دستام و روی میز جلوی آینه گذاشتم و نفس عمیقی کشیدم
خواهش می کنم دست تو بردار تو واقعاً میخوای با من یه رابطه اجباری داشته باشی ؟
وقتی میگم هیچ حسی از با تو بودن به من دست نمیده اگه کمی غرور داشته باشی دیگه جلوی من آفتابی نمیشی اما انگار هیچ غروری برای تو وجود نداره مگه نه؟
نفسای داغشو روی پوستم احساس میکردم
_ اما یه فرصت بهم بده بزار تجربش کنیم
شاید شد شاید تونستیم من گناه نمیکنم خطا نمیکنم فقط شوهرمو می خوام این انقدر برای تو سنگینه؟
عصبی دستشو کنار زدم به سمتش چرخیدم و گفتم
ببین چی دارم میگم من حتی اگه با تو هم خواب بشم باز هیچ حسی به تو پیدا نمیکنم این فکر های مزخرف زنانه را از سرت بیرون کن که اگه یه بار با هم بخوابه دیگه پابندم میشه و نمی تونه از من جدا بشه
من قبل تو با خیلیا بودم و پابنده هیچ کدومشون نشدم.
نگاهش به چشمام بود نگاهم به صورتش بود و حواسم از دستاش پرت بود که وقتی حوله از دور کمرم باز شده روی زمین افتاد تازه متوجه شدم دستش درگیر حوله دوره کمره من بوده .
🌹🍁
@khanzadehhe
😻☝️
🍁🍁
🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
#هوس_خان👑
#پارت73
مهتاب که از جاش بلند شد حوله ی کوچیک و روی میز پرت کردم و سراغ کمد لباسام رفتم
قبل از اینکه بخوام لباس انتخاب کنم خودشو بهم رسوند از پشت بغلم کرد دستاش دوره تنم حلقه شد سرشو بالای کمرم درست بین سر شونه هام گذاشت و گفت
_چرا این کارو با من می کنی آخه نمیفهمم چی کم دارم چی کم دارم که تو منو نمیخوای؟
سعی کردم حلقه دستاشو از دور تنم باز کنم اما سفت و محکم تر منو چسبید دستام و روی میز جلوی آینه گذاشتم و نفس عمیقی کشیدم
خواهش می کنم دست تو بردار تو واقعاً میخوای با من یه رابطه اجباری داشته باشی ؟
وقتی میگم هیچ حسی از با تو بودن به من دست نمیده اگه کمی غرور داشته باشی دیگه جلوی من آفتابی نمیشی اما انگار هیچ غروری برای تو وجود نداره مگه نه؟
نفسای داغشو روی پوستم احساس میکردم
_ اما یه فرصت بهم بده بزار تجربش کنیم
شاید شد شاید تونستیم من گناه نمیکنم خطا نمیکنم فقط شوهرمو می خوام این انقدر برای تو سنگینه؟
عصبی دستشو کنار زدم به سمتش چرخیدم و گفتم
ببین چی دارم میگم من حتی اگه با تو هم خواب بشم باز هیچ حسی به تو پیدا نمیکنم این فکر های مزخرف زنانه را از سرت بیرون کن که اگه یه بار با هم بخوابه دیگه پابندم میشه و نمی تونه از من جدا بشه
من قبل تو با خیلیا بودم و پابنده هیچ کدومشون نشدم.
نگاهش به چشمام بود نگاهم به صورتش بود و حواسم از دستاش پرت بود که وقتی حوله از دور کمرم باز شده روی زمین افتاد تازه متوجه شدم دستش درگیر حوله دوره کمره من بوده .
🌹🍁
@khanzadehhe
😻☝️
۷.۸k
۲۲ مهر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.