✚از وقتی دیدمت ✚
✚از وقتی دیدمت ✚
〘Part 8〙
#فیک
#فیلیکس
فیلیکس : فقط بهم اعتماد کن، باشه؟
ا/ت : باشه، بهت اعتماد می کنم
فیلیکس : شونم رو بگیر و هر وقت دردت گرفت الشر بده
اروم پامو گرفت و در عرض یک ثانیه حتی نفهمیدم چه اتفاقی افتاد ولی دقیقا بعدش دردی توی پام ایجاد شد که باعث شد جیغ خفیفی بکشم ولی دلم نمی خواست شونه هاش رو فشار بدم که اونم دردش بیاد
.
فیلیکس :حالت بهتره
ا/ت : اره خوبم ....
چند ساعتی از اون اتفاق گذشته بود بعد
ا/ت : ماه رو نگاه کن چقدر قشنگه
به پشت سرم که کامل کامل خالی بود نگاه کردم
نفس عمیقی کشیدم و دوباره لبخند زدن
بلند شدم و دستم رو جلوی فیلیکس گرفت
و اون هم دستم رو گرفت و بلند شد
ا/ت : اینجا رو نگاه کن کاملا خالیه خالیه ، پس بیا به روش خودمون درستش کنیم
.
وارد انباری شدیم که همون لحظه دود و خاک باعث سرفه هردومون شد وسایلی مثل صندلی و ریسه های رنگی و چراغ دار برداشتیم و که از همون نزدیکی صدایی شنیدیم
.... : اهای شما کس هستید
فیلیکس : بدو فرار کن
دستمو گرفت و با هم فرار کردیم
و به خاطر کن اوردن نفس بعد از چند دقیقه دویدن وایسادیم
ا/ت : فی .. لیکس .. اون ک . کی ل .. ود؟
فیلیکس : وایسا نفس بگیری * خنده
ا/ت : خیلیه خب الان خوبم اون مرده کی بود؟
فیلیکس : انباری واحد ما با واحدای دیگه مشترکه ولی چون یکی از همسایه ها وسایل بقیه رو برداشت دیگه فقط با نظارت مدیر ساختمان باید بریم سر انباری و اونم مدیر ساختمون بود
ا/ت : مطمعنی گیر نمیوفتی؟
فیلیکس : امیدوارم
.
فیلیکس : اینجا جاش خوبه؟
ا/ت : وایسا بیام ببینم
ا/ت : ببین فکر کنم باید بالا تر باشه
فیلیکس : ولی من دستم میرسه
ا/ت : خبببب ....بیا منو بلند کن من بزارم
فیلیکس : چ. چی؟ ب. ب. باشه *خجالت
ا/ت : عه چرا دوباره لکنت گرفتی؟ از چیزی ترسیدی؟
فیلیکس : ن. ن. نه خ. خوبم
داشتم ریسه ای که از اون چراغ هایی به شکل ستاره اویزون بود و مدام رنگش عوض می شد ور می رفتم که یک دفعه احساس کردم زیر پام خالی شد و دقیقا زمانی که قرار بود بیافتم توی بغل گرمی فرو رفتم . ......
.
.
.
حمایت؟
ادامش رو بزارم؟ 🙂
〘Part 8〙
#فیک
#فیلیکس
فیلیکس : فقط بهم اعتماد کن، باشه؟
ا/ت : باشه، بهت اعتماد می کنم
فیلیکس : شونم رو بگیر و هر وقت دردت گرفت الشر بده
اروم پامو گرفت و در عرض یک ثانیه حتی نفهمیدم چه اتفاقی افتاد ولی دقیقا بعدش دردی توی پام ایجاد شد که باعث شد جیغ خفیفی بکشم ولی دلم نمی خواست شونه هاش رو فشار بدم که اونم دردش بیاد
.
فیلیکس :حالت بهتره
ا/ت : اره خوبم ....
چند ساعتی از اون اتفاق گذشته بود بعد
ا/ت : ماه رو نگاه کن چقدر قشنگه
به پشت سرم که کامل کامل خالی بود نگاه کردم
نفس عمیقی کشیدم و دوباره لبخند زدن
بلند شدم و دستم رو جلوی فیلیکس گرفت
و اون هم دستم رو گرفت و بلند شد
ا/ت : اینجا رو نگاه کن کاملا خالیه خالیه ، پس بیا به روش خودمون درستش کنیم
.
وارد انباری شدیم که همون لحظه دود و خاک باعث سرفه هردومون شد وسایلی مثل صندلی و ریسه های رنگی و چراغ دار برداشتیم و که از همون نزدیکی صدایی شنیدیم
.... : اهای شما کس هستید
فیلیکس : بدو فرار کن
دستمو گرفت و با هم فرار کردیم
و به خاطر کن اوردن نفس بعد از چند دقیقه دویدن وایسادیم
ا/ت : فی .. لیکس .. اون ک . کی ل .. ود؟
فیلیکس : وایسا نفس بگیری * خنده
ا/ت : خیلیه خب الان خوبم اون مرده کی بود؟
فیلیکس : انباری واحد ما با واحدای دیگه مشترکه ولی چون یکی از همسایه ها وسایل بقیه رو برداشت دیگه فقط با نظارت مدیر ساختمان باید بریم سر انباری و اونم مدیر ساختمون بود
ا/ت : مطمعنی گیر نمیوفتی؟
فیلیکس : امیدوارم
.
فیلیکس : اینجا جاش خوبه؟
ا/ت : وایسا بیام ببینم
ا/ت : ببین فکر کنم باید بالا تر باشه
فیلیکس : ولی من دستم میرسه
ا/ت : خبببب ....بیا منو بلند کن من بزارم
فیلیکس : چ. چی؟ ب. ب. باشه *خجالت
ا/ت : عه چرا دوباره لکنت گرفتی؟ از چیزی ترسیدی؟
فیلیکس : ن. ن. نه خ. خوبم
داشتم ریسه ای که از اون چراغ هایی به شکل ستاره اویزون بود و مدام رنگش عوض می شد ور می رفتم که یک دفعه احساس کردم زیر پام خالی شد و دقیقا زمانی که قرار بود بیافتم توی بغل گرمی فرو رفتم . ......
.
.
.
حمایت؟
ادامش رو بزارم؟ 🙂
۱۱.۶k
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.