پارت ۱۷
پارت ۱۷
از دید ا/ت
(سلام بچه ها قلبش ی چیزی..وقتی ا/ت بیدار میشه جلوی چشماش ب مامانش ت*ج*او*ز میشه و ا/ت بعد از اون ماجرا فراموشی میگیره و حالا اینکه پدر و مادرشو از دست میده چن سال بعد بهش خبر میرسه در کل این جوری بوده😐🖑😂)
((پایان فلش بک))
چشمامو باز کردم ک دیدم توی ی اتاقیم دست و پاهام بسته شده بود ب صندلی
ا/ت:کمککککککک کسی اینجا نیسسسسسسسس کمکککککککک(با داد)
داشتم داد میزدم ک یهو در باز شد بخواطر نوری ک میومد چشمامو بستم اما چن دیقه بعد ک باز کردم لیان رو دیدم
ا/ت:اهه اقای لیان شمایین؟ببخشید اما شما چرا منو اینجا گرفتین
لیان:هه!چرا خدتو میزنی ب فراموشی دختر تو واقن منو نمیشناسی؟
ا/ت:آممم امروز ک باهم آشنا شدیم
لیان اومد جلو تر فاصله مون کم بود یکم ترسیدم ک رفت بیرون
اما چن ثانیه نشده بود ک یکی دیکه اومد
ماسک زده بود و صورتشو نمیدیدم!
اما وقتیماسکو برداشت!...
ا/ت:ت....تو(مثلن داره یادش میاد😐)
اقاییه:شناختی؟اره من همونم
ا/ت:ای نامرد چطور تونستیییییی چطور تونستی با مادرم همچین کاری کنییییییییی خیلی بیشعوریییییی...
اقاییه:ههههه دختر جون...مادرت اگه قبول میکرد ک من مجبور ب اون کار نمیشدم...الانم حق نداری این جوری باهام حرف بزنی چون الان دختر بودن یا نبودنت دست منع
لایک و کامنتا زیاد باشه میزارم امروز☺🖑
از دید ا/ت
(سلام بچه ها قلبش ی چیزی..وقتی ا/ت بیدار میشه جلوی چشماش ب مامانش ت*ج*او*ز میشه و ا/ت بعد از اون ماجرا فراموشی میگیره و حالا اینکه پدر و مادرشو از دست میده چن سال بعد بهش خبر میرسه در کل این جوری بوده😐🖑😂)
((پایان فلش بک))
چشمامو باز کردم ک دیدم توی ی اتاقیم دست و پاهام بسته شده بود ب صندلی
ا/ت:کمککککککک کسی اینجا نیسسسسسسسس کمکککککککک(با داد)
داشتم داد میزدم ک یهو در باز شد بخواطر نوری ک میومد چشمامو بستم اما چن دیقه بعد ک باز کردم لیان رو دیدم
ا/ت:اهه اقای لیان شمایین؟ببخشید اما شما چرا منو اینجا گرفتین
لیان:هه!چرا خدتو میزنی ب فراموشی دختر تو واقن منو نمیشناسی؟
ا/ت:آممم امروز ک باهم آشنا شدیم
لیان اومد جلو تر فاصله مون کم بود یکم ترسیدم ک رفت بیرون
اما چن ثانیه نشده بود ک یکی دیکه اومد
ماسک زده بود و صورتشو نمیدیدم!
اما وقتیماسکو برداشت!...
ا/ت:ت....تو(مثلن داره یادش میاد😐)
اقاییه:شناختی؟اره من همونم
ا/ت:ای نامرد چطور تونستیییییی چطور تونستی با مادرم همچین کاری کنییییییییی خیلی بیشعوریییییی...
اقاییه:ههههه دختر جون...مادرت اگه قبول میکرد ک من مجبور ب اون کار نمیشدم...الانم حق نداری این جوری باهام حرف بزنی چون الان دختر بودن یا نبودنت دست منع
لایک و کامنتا زیاد باشه میزارم امروز☺🖑
۹.۰k
۲۳ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.