هم خونه ای( پارت ۴)
هم خونه ای( پارت ۴)
میا . نصف دخترا سخت درس میخونن تا برن اونجا فقط واسه یه چیز
* واسه چی
میا. نگو که نمیدونی
* آخه من تازه امدم
میا . بخاطر اون هفت تا پسر شگفت انگیز و جذاب
* منظورت کیان
میا . هفت تا پسر خیلی خوشتیپ و پولدار اونجا درس میخونن باهم دوستن همه دخترا کشته مردشون هستن اولیشون کیم نامجون
* صبر کن ببینم نامجون
میا . میشناسیش
* اره دوستمه
میا . اوه دختره خرشانس
* خب بقیش
میا . دومیشون کیم سوکجین سومی مین یونگی
* واتتتتتتتت یونگی
میا . اینم میشناسی
* هم اتاقیمه
میا . تو واقعا خیلی خرشانسی چهارمی جانگ هوسوک پنجمی پارک جیمین ششمی کیم تهیونگ و هفتمی جعون جونگ کوک
* چی جعون جونگ کوک
میا . اره میشناسیش
* فکر کنم خودشه دوست بچه گیام میشه بگی کلاس شماره چندن
میا . کلاس شماره .....
* با اجازت من دیگه میرم
میا . باشه خدافظ
از اونجا رفتم
باورم نمیشه واقعا غیرقابل باوره هفت تا شون همکلاسیامن ولی چرا دیروز نبودن شاید کار داشتن دیروز فقط نامجون بود یونگی هم دیر امد اون پنج تای دیگه اصلا نیامدن بیصبرانه منتظر دیدنشون هستم
به دانشگاه رسیدم و رفتم سمت خونه وقتی وارد خونه شدم با یه صحنه مواجه شدم مین هو و یونگی روی مبل بودن داشتن همو میبوسیدن و بالا تنه مین هو و یونگی کاملا لخت بود
نمیدونستم چیکار کنم از اونجا خارج شدم
یا خدا مدت زیادی طول میکشه تا اون صحنه رو فراموش کنم
توی همین فکرا بودم که گوشیم زنگ خورد نامجون بود
میا . نصف دخترا سخت درس میخونن تا برن اونجا فقط واسه یه چیز
* واسه چی
میا. نگو که نمیدونی
* آخه من تازه امدم
میا . بخاطر اون هفت تا پسر شگفت انگیز و جذاب
* منظورت کیان
میا . هفت تا پسر خیلی خوشتیپ و پولدار اونجا درس میخونن باهم دوستن همه دخترا کشته مردشون هستن اولیشون کیم نامجون
* صبر کن ببینم نامجون
میا . میشناسیش
* اره دوستمه
میا . اوه دختره خرشانس
* خب بقیش
میا . دومیشون کیم سوکجین سومی مین یونگی
* واتتتتتتتت یونگی
میا . اینم میشناسی
* هم اتاقیمه
میا . تو واقعا خیلی خرشانسی چهارمی جانگ هوسوک پنجمی پارک جیمین ششمی کیم تهیونگ و هفتمی جعون جونگ کوک
* چی جعون جونگ کوک
میا . اره میشناسیش
* فکر کنم خودشه دوست بچه گیام میشه بگی کلاس شماره چندن
میا . کلاس شماره .....
* با اجازت من دیگه میرم
میا . باشه خدافظ
از اونجا رفتم
باورم نمیشه واقعا غیرقابل باوره هفت تا شون همکلاسیامن ولی چرا دیروز نبودن شاید کار داشتن دیروز فقط نامجون بود یونگی هم دیر امد اون پنج تای دیگه اصلا نیامدن بیصبرانه منتظر دیدنشون هستم
به دانشگاه رسیدم و رفتم سمت خونه وقتی وارد خونه شدم با یه صحنه مواجه شدم مین هو و یونگی روی مبل بودن داشتن همو میبوسیدن و بالا تنه مین هو و یونگی کاملا لخت بود
نمیدونستم چیکار کنم از اونجا خارج شدم
یا خدا مدت زیادی طول میکشه تا اون صحنه رو فراموش کنم
توی همین فکرا بودم که گوشیم زنگ خورد نامجون بود
۷۷.۹k
۱۳ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.