هم خونه ای (پارت۲)
هم خونه ای (پارت۲)
چند مین بعد
استاد وارد کلاس شد و من رو به بچه ها معرفی کرد
استاد . این دانش آموز جدیدمون کیم ا.ت هست لطفا هواشو داشته باشین ا.ت تو برو اون صندلی کنار پنجره بشین مثل اینکه باز مین یونگی خواب مونده
رفتم و سرجاش نشستم سنگینی نگاه های یک نفر رو رو خودم حس میکردم یه نگاه به دور بر انداختم اما متوجه چیزی نشدم
چند ساعت بعد
استاد . خب دیگه بچه ها اینم از درس امروز ما امیدوارم خوب یاد گرفته باشین میتونین برین
به سمت بوفه دانشگاه حرکت کردم یه قهوه گرفتم و روی یکی از صندلی های اونجا نشستم که متوجه اون پسره همخونه ایم که انگار اسمش یونگی بود شدم و یک نفر امد کنارم نشست
نامجون . سلام من کیم نامجون هستم همه بهم میگن خرخون چون یکی از باهوش ترین دانشجو های اینجام
* او خوشبختم
نامجون . هم خونه ای تو کیه
& منم
یونگی ویو
از خواب بیدار شدم و متوجه شدم دیرم شده آماده شدم و امدم بیرون ا.ت نبود انگاری رفته بود منم راه افتادم به سمت کلاس اما زنگ خورد همه آمدن بیرون منم رفتم سمت بوفه که مین هو امد کنارم
مین هو . سلام عشقم باز خواب موندی
& اره خیلی خسته بودم
درحال حرف زدن با مین هو متوجه ا.ت و نامجون شدم که کنار هم نشسته بودن نزدیک تر رفتم که صداشون بهم رسید
نامجون . هم خونه ای تو کیه
& منم
نامجون . اوه پس یونگیه خوابالو هم خونه ای تو هست
* اوهوم
نامجون . تو الان بیستمین هم خونه ایش هستی بقیه به خاطر غر غر هاش اعتراض کردن و رفتن یه خونه دیگه
* خدا به داد من برسه
& من اینجام ها
* خب چیکار کنم
& بیا بریم خونه دیگه
نامجون . اسمتو ا.ت بود نه گوشیتو بده شمارمو بزنم
گوشیمو بهش دادم تا شمارشو بزنه و متوجه نگاه های پر از حرص یونگی شدم
& اگه شماره دادنتون تمام شده دیگه بریم
چند مین بعد
استاد وارد کلاس شد و من رو به بچه ها معرفی کرد
استاد . این دانش آموز جدیدمون کیم ا.ت هست لطفا هواشو داشته باشین ا.ت تو برو اون صندلی کنار پنجره بشین مثل اینکه باز مین یونگی خواب مونده
رفتم و سرجاش نشستم سنگینی نگاه های یک نفر رو رو خودم حس میکردم یه نگاه به دور بر انداختم اما متوجه چیزی نشدم
چند ساعت بعد
استاد . خب دیگه بچه ها اینم از درس امروز ما امیدوارم خوب یاد گرفته باشین میتونین برین
به سمت بوفه دانشگاه حرکت کردم یه قهوه گرفتم و روی یکی از صندلی های اونجا نشستم که متوجه اون پسره همخونه ایم که انگار اسمش یونگی بود شدم و یک نفر امد کنارم نشست
نامجون . سلام من کیم نامجون هستم همه بهم میگن خرخون چون یکی از باهوش ترین دانشجو های اینجام
* او خوشبختم
نامجون . هم خونه ای تو کیه
& منم
یونگی ویو
از خواب بیدار شدم و متوجه شدم دیرم شده آماده شدم و امدم بیرون ا.ت نبود انگاری رفته بود منم راه افتادم به سمت کلاس اما زنگ خورد همه آمدن بیرون منم رفتم سمت بوفه که مین هو امد کنارم
مین هو . سلام عشقم باز خواب موندی
& اره خیلی خسته بودم
درحال حرف زدن با مین هو متوجه ا.ت و نامجون شدم که کنار هم نشسته بودن نزدیک تر رفتم که صداشون بهم رسید
نامجون . هم خونه ای تو کیه
& منم
نامجون . اوه پس یونگیه خوابالو هم خونه ای تو هست
* اوهوم
نامجون . تو الان بیستمین هم خونه ایش هستی بقیه به خاطر غر غر هاش اعتراض کردن و رفتن یه خونه دیگه
* خدا به داد من برسه
& من اینجام ها
* خب چیکار کنم
& بیا بریم خونه دیگه
نامجون . اسمتو ا.ت بود نه گوشیتو بده شمارمو بزنم
گوشیمو بهش دادم تا شمارشو بزنه و متوجه نگاه های پر از حرص یونگی شدم
& اگه شماره دادنتون تمام شده دیگه بریم
۶۸.۳k
۱۳ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.