خان که نه خانه شدم تا تو ستونم باشی

خان که نه! خانه شدم تا تو ستونم باشی
بید بودم که خودت رمزِ جنونم باشی

خواستم رو به عقب برگردد زندگی­ ام
تا خودت کودک احساسِ درونم باشی

چارده مُهره­ ی شطرنج همه مات شدند!
چون دلم خواست «تو» سردارِ قشونم باشی!

در به در کرد دلم را دو دره بازیِ تو!
«در» شدم تا که تو در نقشِ«کلون»م باشی

حیف شد؛پنبه­ ی احساسِ مرا نیز زدی!
تا خودت باعث نحسیِ شگونم باشی


تشنه ­ام، تشنه شبیه تو که عادت کردی
همه­ ی عمر فقط تشنه به خونم باشی!

می­روم تا که خودم را بکُشم از دستت
بلکه یک عمر بدهکار دیون­م باشی!!!
دیدگاه ها (۳)

تا آمدم از پله به دیدار تو بر بامدیدم که تو رفتی و بخشکید قد...

می روم از دل سنگت، نفسی تازه کنیتا جهان را به بلندای خود اند...

نازنینم دستهایت گرمی دستان کیست؟نوشداروی لبانت مرهم و درمان ...

نان خشکی ، شانه ای پردرد دارم ، میخری؟دست هایی ناتوان و سرد ...

پارت بیست‌و یکم امگای شیرین من 🌷ویو تهیونگ عمارت ساعت 11:45:...

پارت ۱

پارت۲ [دیوانه وار عاشق]ناشناس: مجبور نیستم ( دست ات رو گرفت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط