منشی جدید شرکت
part ¹⁵
ات: ت...تهیون!
تهیون: انگار راجب من حرف میزدین "اسلحه کشید روی ات"
یونگی: توی عوضی پدر و مادر منو کشتی من انتقامم رو ازت میگیرممم "عصبانی"
تهیون: تو میخوای انتقام بگیری؟ تو یه الف بچه؟ تو هیچ غلطی نمیتونی بکنی.....اول این دختره رو میکشم......بعدم تو.....و بقیهی کارکنان این شرکت....و همه چی عالی پیش میره!
یونگی: تو حق نداری اونا رو بکشی اون کسی که قراره بکشی منم نه ات و بقیه!
تهیون: من که از خدامه "اسلحه رو برد روی یونگی"
ات: نههه اول منو بکش
تهیون: ای بابا چه فرقی میکنه......خوب......تو دختری و برای مین یونگی بهتره که اول یکی رو جلوش بکشم "دوباره اسلحه رو برد سمت ات و یه تیر زد اما....."
ات: جیغغغغع "نگاه کردم دیدم یونگی پریده جلوی تیر و اون تیر خورده و داره ازش خون میاد"
ات: ر...رئیس!
تهیون: چرا اومدی جلو؟ ههه نوبت تو هم میرسید چرا عجله کردی؟ ولی فقط به بازوت خورده....یکی دیگه میزنم تو سرت آماده باش!
*خواست دوباره تیر بزنه که یهو یکی اومد و جلوی تهیون رو گرفت و اسلحش رو ازش گرفت*
جیهو: مردیکهی عوضی چیکار میکنیی؟ "با کتک و دعوا"
ات: "رفتم کمک رئیس تیر خورده بود به بازوش و خیلی ازش خون میومد"
ات: ر..رئیس...ح..حالتون خوبه؟
یونگی: نه....تو خودت حالت خوبه؟
ات: من که خوبم ولی شما.....الان زنگ میزنم اورژانس "با چند قطره اشک"
ات: "زنگ زدم اورژانس و گفتن تا ۵ دقیقهی دیگه میان....جیهو و تهیون هم همچنان در حال دعوا بودن که انگار تهیون فرار کرد و در همین حین رئیس از درد زیاد بیهوش شد"
کمی بعد آمبولانس اومد و رئیس رو بردن بیمارستان
اصلا حالم خیلی بد بود جلو چشمم تیر زدن به رئیس.....همش در حال اشک ریختن بودم که خانم جانگ گفت برم خونه و منم رفتم خونه....همش رئیس جلو چشمم بود....خیلی نگرانش بودم...نمیدونم چرا ولی خیلی حالم بد بود.....زنگ زدم به جیهو تا حال رئیس رو بپرسم
جیهو: الو؟
ات: الو....جیهو "بغض"
جیهو: چی شده آجی؟
ات: حال رئیس چطوره؟ هقق نگرانشم
جیهو: پس واسه همین گریه میکنی؟
ات: اوهوم
جیهو: نگران نباش....بردنش اتاق عمل و گلوله رو از بازوش در آوردن...حالش خوبه فقط بیهوشه
ات: میتونم بیام ببینمش؟
جیهو: اگه دوست داری بیا
ات: پس من تا نیم ساعت دیگه اونجام
جیهو: باشه منتظرتم....خدافظ
ات: خدافظ
رفتم لباسام رو پوشیدم و یه میکاپ ساده هم کردم و راه افتادم سمت بیمارستان......
ببخشید دیر شد دیروز یکم حالم بد بود امروز هم نشستم مشقام رو نوشتم شرمنده
ببخشید ادمینتون دیر به دیر پارت میزاره
اگه تونستم آخر شب یه پارت دیگه هم میزارم اما قول نمیدم💗💗
بازم ببخشید💜
#فیک#فیک_بی_تی_اس#فیک_تهیونگ#فیک_جونگ_کوک
#فیک_جیمین#فیکشن#فیک_شوگا#فیک_جیهوپ#فیک_نامجون#فیک_جین
#سناریو#سناریو_بی_تی_اس#سناریودرخواستی#وانشات#تکپارتی#بی_تی_اس
ات: ت...تهیون!
تهیون: انگار راجب من حرف میزدین "اسلحه کشید روی ات"
یونگی: توی عوضی پدر و مادر منو کشتی من انتقامم رو ازت میگیرممم "عصبانی"
تهیون: تو میخوای انتقام بگیری؟ تو یه الف بچه؟ تو هیچ غلطی نمیتونی بکنی.....اول این دختره رو میکشم......بعدم تو.....و بقیهی کارکنان این شرکت....و همه چی عالی پیش میره!
یونگی: تو حق نداری اونا رو بکشی اون کسی که قراره بکشی منم نه ات و بقیه!
تهیون: من که از خدامه "اسلحه رو برد روی یونگی"
ات: نههه اول منو بکش
تهیون: ای بابا چه فرقی میکنه......خوب......تو دختری و برای مین یونگی بهتره که اول یکی رو جلوش بکشم "دوباره اسلحه رو برد سمت ات و یه تیر زد اما....."
ات: جیغغغغع "نگاه کردم دیدم یونگی پریده جلوی تیر و اون تیر خورده و داره ازش خون میاد"
ات: ر...رئیس!
تهیون: چرا اومدی جلو؟ ههه نوبت تو هم میرسید چرا عجله کردی؟ ولی فقط به بازوت خورده....یکی دیگه میزنم تو سرت آماده باش!
*خواست دوباره تیر بزنه که یهو یکی اومد و جلوی تهیون رو گرفت و اسلحش رو ازش گرفت*
جیهو: مردیکهی عوضی چیکار میکنیی؟ "با کتک و دعوا"
ات: "رفتم کمک رئیس تیر خورده بود به بازوش و خیلی ازش خون میومد"
ات: ر..رئیس...ح..حالتون خوبه؟
یونگی: نه....تو خودت حالت خوبه؟
ات: من که خوبم ولی شما.....الان زنگ میزنم اورژانس "با چند قطره اشک"
ات: "زنگ زدم اورژانس و گفتن تا ۵ دقیقهی دیگه میان....جیهو و تهیون هم همچنان در حال دعوا بودن که انگار تهیون فرار کرد و در همین حین رئیس از درد زیاد بیهوش شد"
کمی بعد آمبولانس اومد و رئیس رو بردن بیمارستان
اصلا حالم خیلی بد بود جلو چشمم تیر زدن به رئیس.....همش در حال اشک ریختن بودم که خانم جانگ گفت برم خونه و منم رفتم خونه....همش رئیس جلو چشمم بود....خیلی نگرانش بودم...نمیدونم چرا ولی خیلی حالم بد بود.....زنگ زدم به جیهو تا حال رئیس رو بپرسم
جیهو: الو؟
ات: الو....جیهو "بغض"
جیهو: چی شده آجی؟
ات: حال رئیس چطوره؟ هقق نگرانشم
جیهو: پس واسه همین گریه میکنی؟
ات: اوهوم
جیهو: نگران نباش....بردنش اتاق عمل و گلوله رو از بازوش در آوردن...حالش خوبه فقط بیهوشه
ات: میتونم بیام ببینمش؟
جیهو: اگه دوست داری بیا
ات: پس من تا نیم ساعت دیگه اونجام
جیهو: باشه منتظرتم....خدافظ
ات: خدافظ
رفتم لباسام رو پوشیدم و یه میکاپ ساده هم کردم و راه افتادم سمت بیمارستان......
ببخشید دیر شد دیروز یکم حالم بد بود امروز هم نشستم مشقام رو نوشتم شرمنده
ببخشید ادمینتون دیر به دیر پارت میزاره
اگه تونستم آخر شب یه پارت دیگه هم میزارم اما قول نمیدم💗💗
بازم ببخشید💜
#فیک#فیک_بی_تی_اس#فیک_تهیونگ#فیک_جونگ_کوک
#فیک_جیمین#فیکشن#فیک_شوگا#فیک_جیهوپ#فیک_نامجون#فیک_جین
#سناریو#سناریو_بی_تی_اس#سناریودرخواستی#وانشات#تکپارتی#بی_تی_اس
۱۹.۸k
۱۳ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.