منشی جدید شرکت
part ¹⁷
ویو ات:
با یه حس عجیبی رفتم خونه....رئیس....یعنی واقعا عاشق منه؟ آخه اون کی عاشق من شد؟.....ولی انگار....یه حسی بهم میگفت منم دوسش دارم.....اون پسر سختگیر و جدی که همیشه عصبانی بود رو دوست دارم.....وقتی بهم اعتراف کرد.....انگار یه معصومیت خاصی تو چشماش دیدم.....به جواب رئیس چی بگم؟ زنش بشم یا نه؟....یه جورایی دوسش دارم و یهجورایی هم ازش میترسم.....واییی حالا چیکار کنممم؟؟
.
.
.
یک هفتهای میشد رئیس نیومده بود شرکت من و خانم جانگ و آقای کیم و جیهو هر چهارتاییمون در به در دنبال تهیون میگشتیم......یا بهتره بگم جیوو.....اما انگار آب شده بود توی زمین.....دوباره اوضاع مثل قیل شده بود و نمیتونستیم جیوو رو پیدا کنیم تا اینکه یه روز......
ات: هوففف ای بابا هیجوره نمیشه جیوو رو پیدا کرد
آ.کبم: آره....عه عه عه اصلا فکرشم نمیکردم تهیون جیوو باسه آخه چطور تونست پدر و مادر رئیس رو بکشه و به خودش تبر بزنه
خ.جانگ: مافیا ها کارشون همینه دیگه
آ.کیم: تو این نظز باهات موافقم
ات: من میرم بیرون به هوایی بخورم گرمم ش از بس اینجا موندم
خ.جانگ: باشه برو
*رفتم بیرون تا یه هوایی بخورم توی شرکت چقدر گرمه وای....نشستم روی صندلی و چشمام رو بستم.....یه نسیم خیلی خنکی میومد که تو اون گرما حیلی حس خوبی بود.....که احساس کردم یکی کنارم نشست.....نگاه کردم دیدم رئیس پیشم نشسته
ات: ر...رئیس!
یونگی: سلام
ات: س.س.س.سلام
یونگی: چرا اینطوری حرف میزنی؟
ات: م.. مگه....چ..چطوری حرف میزنم؟
یونگی: با لکنت و ترس.....چیزی شده؟
ات: ن..نه
یونگی: نکنه از مت میترسی؟
ات: نهههه
یونگی: "خنده".....اوکی....چیشد....جیوو یا همون تهیون رو پیدا کردید؟
ات: ن..نه...همه جا رو گشتیم ولی پیداش نکردیم
یونگی: که اینطور!.....به چیزی که تو بیمارستان بهت گفتم فکر کردی؟
ات: عا....کدوم؟
یونگی: تو واقعا نمیدونی یا خودت رو زدی به نفهمی؟
ات:..........
یونگی: پس خودت رو زدی به نفهمی
ات: اینطور نیست!
یونگی: پس جوابت به پیشنهاد من چیه؟
ات: من.....باید بیشتر فکر کنم
یونگی: بیشتر از این؟
ات:....آره....یکمی....بیشتر....ببخشید من باید برم داخل شرکت بقیه منتظرنم....فعلا...."رفت"
یونگی: صبر کن منم باهات بیام
ات:........
*ات و یونگی رفتن داخل شرکت و یونگی بعد احوالپرسی و اینا رفت دفترش.....ات هم چون منشی بود مجبور بود بره دفتر یونگی.....*
دیگه حال ندارم خوابم میاد بقیش برا بعد
اشتباه املایی بود ببخشید تند تایپ کردم 💗
#فیک#فیک_بی_تی_اس#فیک_تهیونگ#فیک_جونگ_کوک#فیک_جیمین
#فیکشن#فیک_شوگا#فیک_جیهوپ#فیک_نامجون#فیک_جین#سناریو#سناریو_بی_تی_اس
#سناریودرخواستی#وانشات#تکپارتی#جیمین#نامجو#جین#شوگا
#جیهوپ#تهیونگ#جونگکوک#کیم_نامجون#کیم_سوکجین#مین_یونگی#جانگ_هوسوک
#پارک_جیمین#کیم_تهیونگ#جئون_جونگکوک#بی_تی#اس
ویو ات:
با یه حس عجیبی رفتم خونه....رئیس....یعنی واقعا عاشق منه؟ آخه اون کی عاشق من شد؟.....ولی انگار....یه حسی بهم میگفت منم دوسش دارم.....اون پسر سختگیر و جدی که همیشه عصبانی بود رو دوست دارم.....وقتی بهم اعتراف کرد.....انگار یه معصومیت خاصی تو چشماش دیدم.....به جواب رئیس چی بگم؟ زنش بشم یا نه؟....یه جورایی دوسش دارم و یهجورایی هم ازش میترسم.....واییی حالا چیکار کنممم؟؟
.
.
.
یک هفتهای میشد رئیس نیومده بود شرکت من و خانم جانگ و آقای کیم و جیهو هر چهارتاییمون در به در دنبال تهیون میگشتیم......یا بهتره بگم جیوو.....اما انگار آب شده بود توی زمین.....دوباره اوضاع مثل قیل شده بود و نمیتونستیم جیوو رو پیدا کنیم تا اینکه یه روز......
ات: هوففف ای بابا هیجوره نمیشه جیوو رو پیدا کرد
آ.کبم: آره....عه عه عه اصلا فکرشم نمیکردم تهیون جیوو باسه آخه چطور تونست پدر و مادر رئیس رو بکشه و به خودش تبر بزنه
خ.جانگ: مافیا ها کارشون همینه دیگه
آ.کیم: تو این نظز باهات موافقم
ات: من میرم بیرون به هوایی بخورم گرمم ش از بس اینجا موندم
خ.جانگ: باشه برو
*رفتم بیرون تا یه هوایی بخورم توی شرکت چقدر گرمه وای....نشستم روی صندلی و چشمام رو بستم.....یه نسیم خیلی خنکی میومد که تو اون گرما حیلی حس خوبی بود.....که احساس کردم یکی کنارم نشست.....نگاه کردم دیدم رئیس پیشم نشسته
ات: ر...رئیس!
یونگی: سلام
ات: س.س.س.سلام
یونگی: چرا اینطوری حرف میزنی؟
ات: م.. مگه....چ..چطوری حرف میزنم؟
یونگی: با لکنت و ترس.....چیزی شده؟
ات: ن..نه
یونگی: نکنه از مت میترسی؟
ات: نهههه
یونگی: "خنده".....اوکی....چیشد....جیوو یا همون تهیون رو پیدا کردید؟
ات: ن..نه...همه جا رو گشتیم ولی پیداش نکردیم
یونگی: که اینطور!.....به چیزی که تو بیمارستان بهت گفتم فکر کردی؟
ات: عا....کدوم؟
یونگی: تو واقعا نمیدونی یا خودت رو زدی به نفهمی؟
ات:..........
یونگی: پس خودت رو زدی به نفهمی
ات: اینطور نیست!
یونگی: پس جوابت به پیشنهاد من چیه؟
ات: من.....باید بیشتر فکر کنم
یونگی: بیشتر از این؟
ات:....آره....یکمی....بیشتر....ببخشید من باید برم داخل شرکت بقیه منتظرنم....فعلا...."رفت"
یونگی: صبر کن منم باهات بیام
ات:........
*ات و یونگی رفتن داخل شرکت و یونگی بعد احوالپرسی و اینا رفت دفترش.....ات هم چون منشی بود مجبور بود بره دفتر یونگی.....*
دیگه حال ندارم خوابم میاد بقیش برا بعد
اشتباه املایی بود ببخشید تند تایپ کردم 💗
#فیک#فیک_بی_تی_اس#فیک_تهیونگ#فیک_جونگ_کوک#فیک_جیمین
#فیکشن#فیک_شوگا#فیک_جیهوپ#فیک_نامجون#فیک_جین#سناریو#سناریو_بی_تی_اس
#سناریودرخواستی#وانشات#تکپارتی#جیمین#نامجو#جین#شوگا
#جیهوپ#تهیونگ#جونگکوک#کیم_نامجون#کیم_سوکجین#مین_یونگی#جانگ_هوسوک
#پارک_جیمین#کیم_تهیونگ#جئون_جونگکوک#بی_تی#اس
۱۸.۶k
۱۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.