منشی جدید شرکت
part ¹⁴
رفتم خونهی رئیس...اول برام قهوه آورد و بعدش دیگه نشستیم پای پرونده ها تا اینکه.....
یونگی: پیداش کردم
ات: جیوو رو؟
یونگی: آره...اینو نگاه کن....روی این پرونده نوشته اسم دوم جیوو
ات: پس صبر کنم منم بیام ببینم....."رفت و نشست کنار یونگی و یونگی هم پرونده رو باز کرد...هردوشون با چیزی که مواجه شدن شوکه شدن!"
ات: این...امکان نداره....یعنی اون....جیوو هست؟
یونگی: اون پسر....پس جیوو در نقش لیم تهیون اومده تو شرکت من و از کارام سر در میاره؟ "عصبی"
ات: رئیس آروم باشید
یونگی: چطوری آروم باشممم؟؟ "داد"
ات: "ترس"
یونگی: ب...ببخشید....یه لحظه کنترلم رو از دست دادم
ات: اشکال نداره....ولی تهیون چطور تونست؟
یونگی: اون یه خلافکاره دیگه چطور تونست نداره
ات: اونو نمیگم....من....عاشقش شده بودم
یونگی: چی؟
ات: پس عشقم الکیه
یونگی: خانم پارک از شما انتظار نداشتم....تو شرکت من جای این عشق بازیا نیست "حرصی"
ات: الان که همه چی بهم خورد پس مهم نیست
یونگی: ببین ات....به کسی چیزی نمیگی
ات: راجب عشق بین منو تهیون؟
یونگی: آخه من به عشق شما چیکار دارم😑....منظورم اینه که تهیون جیوو هست....این راز فقط بین منو تو هست....رفتارت با تهیون هم باید مثل قبل باشه....نبینم نسبت بهش سرد شدی ها!
ات: چ...چشم رئیس
یونگی: فقط تو شرکت بهم بگو رئیس.....بیرون شرکت میتونی صدام کنی یونگی
ات: ن...نه با همون رئیس راحت ترم
یونگی: باشه هر جور میلته
یونگی=وقتی بهم گفت یه حسی به تهیون داره انگاری که به تهیون حسودیم شد...اصلا من چرا اینجوری شدم به تهیون حسودی میکنم؟.....اصلا برام مهم هم نیست
ویو ات:
بعد اینکه از خونهی رئیس بیرون زدم راه افتادم سمت خونه و ولو شدم رو تخت....فردا تعطیل بود پس میتونستم راحت بخوابم.....اما یاد یه چیزی افتادم....وقتی گفتم یه حسی به تهیون دارم قیافهی رئیس یه جوری شد....حرصی شده بود.....شاید عاشقم شده.....باز چرت و پرت گفتم آخه چرا رئیس باید عاشق من بشه.....با همین فکرا دیگه کم کم خوابم برد
صبح وقتی رفتم شرکت سعی کردم عادی رفتار کنم.....اما فکر اینکه تهیون جیوو هست نمیزاشت.....پس رفتم دفتر رئیس
ات: رئیس
یونگی: بله
ات: م...من....نمیتونم
یونگی: چیو نمیتونی؟
ات: نمیتونم نقش بازی کنم که نمیدونم تهیون.....جیوو هست
یونگی: یعنی چی نمیتونی؟ من به تو اعتماد کردم اونوقت تو میگی نمیتونم؟
ات: متاسفم
یونگی: واسه متاسف شدن دیره تو این راهو اومدی باید تا تهش رو هم بری.....حالا هم برو بیرون کار دارم
ات: هعی باشه
*رفتم و درو باز کردم که دیدم تهیون پشت دره.....یعنی ممکنه.....حرفامون رو شنیده باشه؟!
ها ها ها تو خماری بمونید😂
از بس فیلم دیدم اینجوری میکنم😁😐
۳۳ لایک و ۵۰ کامنت
سعی کنید تا فردا ظهر کامل کنید چون اون موقع میزارم اگه کامل نبود نمیزارم
رفتم خونهی رئیس...اول برام قهوه آورد و بعدش دیگه نشستیم پای پرونده ها تا اینکه.....
یونگی: پیداش کردم
ات: جیوو رو؟
یونگی: آره...اینو نگاه کن....روی این پرونده نوشته اسم دوم جیوو
ات: پس صبر کنم منم بیام ببینم....."رفت و نشست کنار یونگی و یونگی هم پرونده رو باز کرد...هردوشون با چیزی که مواجه شدن شوکه شدن!"
ات: این...امکان نداره....یعنی اون....جیوو هست؟
یونگی: اون پسر....پس جیوو در نقش لیم تهیون اومده تو شرکت من و از کارام سر در میاره؟ "عصبی"
ات: رئیس آروم باشید
یونگی: چطوری آروم باشممم؟؟ "داد"
ات: "ترس"
یونگی: ب...ببخشید....یه لحظه کنترلم رو از دست دادم
ات: اشکال نداره....ولی تهیون چطور تونست؟
یونگی: اون یه خلافکاره دیگه چطور تونست نداره
ات: اونو نمیگم....من....عاشقش شده بودم
یونگی: چی؟
ات: پس عشقم الکیه
یونگی: خانم پارک از شما انتظار نداشتم....تو شرکت من جای این عشق بازیا نیست "حرصی"
ات: الان که همه چی بهم خورد پس مهم نیست
یونگی: ببین ات....به کسی چیزی نمیگی
ات: راجب عشق بین منو تهیون؟
یونگی: آخه من به عشق شما چیکار دارم😑....منظورم اینه که تهیون جیوو هست....این راز فقط بین منو تو هست....رفتارت با تهیون هم باید مثل قبل باشه....نبینم نسبت بهش سرد شدی ها!
ات: چ...چشم رئیس
یونگی: فقط تو شرکت بهم بگو رئیس.....بیرون شرکت میتونی صدام کنی یونگی
ات: ن...نه با همون رئیس راحت ترم
یونگی: باشه هر جور میلته
یونگی=وقتی بهم گفت یه حسی به تهیون داره انگاری که به تهیون حسودیم شد...اصلا من چرا اینجوری شدم به تهیون حسودی میکنم؟.....اصلا برام مهم هم نیست
ویو ات:
بعد اینکه از خونهی رئیس بیرون زدم راه افتادم سمت خونه و ولو شدم رو تخت....فردا تعطیل بود پس میتونستم راحت بخوابم.....اما یاد یه چیزی افتادم....وقتی گفتم یه حسی به تهیون دارم قیافهی رئیس یه جوری شد....حرصی شده بود.....شاید عاشقم شده.....باز چرت و پرت گفتم آخه چرا رئیس باید عاشق من بشه.....با همین فکرا دیگه کم کم خوابم برد
صبح وقتی رفتم شرکت سعی کردم عادی رفتار کنم.....اما فکر اینکه تهیون جیوو هست نمیزاشت.....پس رفتم دفتر رئیس
ات: رئیس
یونگی: بله
ات: م...من....نمیتونم
یونگی: چیو نمیتونی؟
ات: نمیتونم نقش بازی کنم که نمیدونم تهیون.....جیوو هست
یونگی: یعنی چی نمیتونی؟ من به تو اعتماد کردم اونوقت تو میگی نمیتونم؟
ات: متاسفم
یونگی: واسه متاسف شدن دیره تو این راهو اومدی باید تا تهش رو هم بری.....حالا هم برو بیرون کار دارم
ات: هعی باشه
*رفتم و درو باز کردم که دیدم تهیون پشت دره.....یعنی ممکنه.....حرفامون رو شنیده باشه؟!
ها ها ها تو خماری بمونید😂
از بس فیلم دیدم اینجوری میکنم😁😐
۳۳ لایک و ۵۰ کامنت
سعی کنید تا فردا ظهر کامل کنید چون اون موقع میزارم اگه کامل نبود نمیزارم
۲۳.۱k
۱۱ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.