شیشه خون
#شیشهخون
P7
ویو فردا شب کوک:بلند شدم رفتم حموم یه دوش گرفتمو اومدم پایین
کوک:هانول هانول
هانول:بله ارباب
کوک:برو به عمارت کیم و بگو برای اتحاد بین دو خاندان باید دس ب کار شن وگرنه بهشون حمله میکنم
هانول:چشم
کوک:رفتم غذا بخورم که یوری اومد
یوری:سلام داداشی
کوک:سلام نردبون
یوری : خرگوش عوضییی
کوک:بهم نگو خرگوش
لونا:دوباره شروع شد نه
سوهو:لیلیلیلی امروز با لیسا قرار دارم
کوک:کدوم قبرستونی؟
سوهو:ب ت چه
لونا:کوک داداشی بزار بره منم باید برم پیش نامجونم
کوک:یوری ت چی(شوکه )
یوری:من سینگلم میشینم کنارت داداش گلم
کوک:اه خا دیگه من برم امروز با خاندان مین قرار دارم
یوری :منم میام
کوک:نه
یوری:لطفا(مظلوم)
کوک:خا بیا
سوهو و لونا :خدافظ
کوک و یوری:بابای
ویو هانول:من از خاندان کیم میترسم ولی باید برم
تق تق تق
میا:عه هانول
هانول:میا(بغلش میکنه)
میا:چیشده اومدی اینجا
هانول:همچی رو میگه
مادر بزرگ:میا پشت در کیه
میا:هانول هستش خانوم بزرگ
مادر بزرگ:خب بگو بیاد داخل اونم روزی جزو خاندان ما بود
(کیم هانول با خدمت کار عمارت جئون ازدواج میکنه)
هانول:ممنونم خانوم (خم میشه)
مادر بزرگ:بلند شو بیینم برای چی اومدی
ا.ت:من گشنمهههه میااااااا
میا:بله خانوم جوان چی میل دارین
ا.ت:کیک گرمز
میا:چشم خانوم جوان
ا.ت:مادر بزرگ این کیه
مادر بزرگ:بیا با عمت آشنا شو
ا.ت:واد فاک عممه...
حمایت نشه؟🥺
P7
ویو فردا شب کوک:بلند شدم رفتم حموم یه دوش گرفتمو اومدم پایین
کوک:هانول هانول
هانول:بله ارباب
کوک:برو به عمارت کیم و بگو برای اتحاد بین دو خاندان باید دس ب کار شن وگرنه بهشون حمله میکنم
هانول:چشم
کوک:رفتم غذا بخورم که یوری اومد
یوری:سلام داداشی
کوک:سلام نردبون
یوری : خرگوش عوضییی
کوک:بهم نگو خرگوش
لونا:دوباره شروع شد نه
سوهو:لیلیلیلی امروز با لیسا قرار دارم
کوک:کدوم قبرستونی؟
سوهو:ب ت چه
لونا:کوک داداشی بزار بره منم باید برم پیش نامجونم
کوک:یوری ت چی(شوکه )
یوری:من سینگلم میشینم کنارت داداش گلم
کوک:اه خا دیگه من برم امروز با خاندان مین قرار دارم
یوری :منم میام
کوک:نه
یوری:لطفا(مظلوم)
کوک:خا بیا
سوهو و لونا :خدافظ
کوک و یوری:بابای
ویو هانول:من از خاندان کیم میترسم ولی باید برم
تق تق تق
میا:عه هانول
هانول:میا(بغلش میکنه)
میا:چیشده اومدی اینجا
هانول:همچی رو میگه
مادر بزرگ:میا پشت در کیه
میا:هانول هستش خانوم بزرگ
مادر بزرگ:خب بگو بیاد داخل اونم روزی جزو خاندان ما بود
(کیم هانول با خدمت کار عمارت جئون ازدواج میکنه)
هانول:ممنونم خانوم (خم میشه)
مادر بزرگ:بلند شو بیینم برای چی اومدی
ا.ت:من گشنمهههه میااااااا
میا:بله خانوم جوان چی میل دارین
ا.ت:کیک گرمز
میا:چشم خانوم جوان
ا.ت:مادر بزرگ این کیه
مادر بزرگ:بیا با عمت آشنا شو
ا.ت:واد فاک عممه...
حمایت نشه؟🥺
۲.۹k
۱۹ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.