P
P6
جونگ کوک از نگاه کردن به تهیونگ امتناع میکرد. با اینکه نگاه خیره ی تهیونگ رو احساس میکرد و بوی قلب سوخته ی جفتشون توی اتاق پیچیده بود ولی هیچ جوره دلش نمیخواست برگرده و نگاهش کنه؛ نمیدونست اگه برگرده و به تهیونگ نگاه کنه میتونه قلبشو کنترل کنه یا نه. ولی چیکار میشد کرد وقتی با صدای کلفت و مردونه ی تهیونگ مجبور شد سرشو برگردونه. تهیونگ سیگار جدیدی روشن کرده بود : من معذرت میخوام.
جونگ کوک آهی کشید و گفت: برای چی ؟
+ برای....جداییمون...
جونگ کوک به سمت در رفت و گفت : عذر خواهی نکن.....تقصیر تو نبود....تقصیر هیچکدوم از ما نبود .....
+ من.... هنوزم وقتی عطر گل رز و حس میکنم یاد تو میوفتم...
جونگ کوک ناگهان ایستاد.
+ وقتی اسم شازده کوچولو رو میشنوم یا در کل هر موقع چیزی مربوط به گذشتمون رو میبینم یاد تو میوفتم...حتی وقتی که دارم سیگار میکشم.....یا موقعی هایی میوفتم که تو از سیگار کشیدن پدرت گله مند بودی....من هنوزم بعد از یازده سال احساس میکنم آتیشی که درون قلبم به وجود آوردی هنوز روشنه....هنوزم آثار اهلی کردنت روم مونده شازده....
- با اون اسم صدام نکن..
جونگ کوک برگشت و به تهیونگ نگاه کرد و با صدای بلندی گفت : یازده ساله دارم از این اسم فرار میکنم و تو داری من و با همون اسم صدام میکنی ؟؟؟؟؟؟؟ وقتی این اسم رو میشنوم....
دستشو رو قلبش گذاشت و گفت : قلبم...شروع به تپیدن میکنه...بدنم سرد میشه...و....
به چشمای تهیونگ خیره شد و گفت : دلم برات تنگ میشه....
به همدیگه خیره شدن. تهیونگ سیگارشو خاموش کرد و به سمت جونگ کوک رفت. انقد بهش نزدیک شد که میتونست خودشو تو چشمای جونگ کوک ببینه. هنوزم از جونگ کوک بلند تر بود. آروم صورتشو جلو برد ولی درست زمانی که گرمای نفس هم رو حس میکردن در اتاق به صدا در اومد.....
جونگ کوک از نگاه کردن به تهیونگ امتناع میکرد. با اینکه نگاه خیره ی تهیونگ رو احساس میکرد و بوی قلب سوخته ی جفتشون توی اتاق پیچیده بود ولی هیچ جوره دلش نمیخواست برگرده و نگاهش کنه؛ نمیدونست اگه برگرده و به تهیونگ نگاه کنه میتونه قلبشو کنترل کنه یا نه. ولی چیکار میشد کرد وقتی با صدای کلفت و مردونه ی تهیونگ مجبور شد سرشو برگردونه. تهیونگ سیگار جدیدی روشن کرده بود : من معذرت میخوام.
جونگ کوک آهی کشید و گفت: برای چی ؟
+ برای....جداییمون...
جونگ کوک به سمت در رفت و گفت : عذر خواهی نکن.....تقصیر تو نبود....تقصیر هیچکدوم از ما نبود .....
+ من.... هنوزم وقتی عطر گل رز و حس میکنم یاد تو میوفتم...
جونگ کوک ناگهان ایستاد.
+ وقتی اسم شازده کوچولو رو میشنوم یا در کل هر موقع چیزی مربوط به گذشتمون رو میبینم یاد تو میوفتم...حتی وقتی که دارم سیگار میکشم.....یا موقعی هایی میوفتم که تو از سیگار کشیدن پدرت گله مند بودی....من هنوزم بعد از یازده سال احساس میکنم آتیشی که درون قلبم به وجود آوردی هنوز روشنه....هنوزم آثار اهلی کردنت روم مونده شازده....
- با اون اسم صدام نکن..
جونگ کوک برگشت و به تهیونگ نگاه کرد و با صدای بلندی گفت : یازده ساله دارم از این اسم فرار میکنم و تو داری من و با همون اسم صدام میکنی ؟؟؟؟؟؟؟ وقتی این اسم رو میشنوم....
دستشو رو قلبش گذاشت و گفت : قلبم...شروع به تپیدن میکنه...بدنم سرد میشه...و....
به چشمای تهیونگ خیره شد و گفت : دلم برات تنگ میشه....
به همدیگه خیره شدن. تهیونگ سیگارشو خاموش کرد و به سمت جونگ کوک رفت. انقد بهش نزدیک شد که میتونست خودشو تو چشمای جونگ کوک ببینه. هنوزم از جونگ کوک بلند تر بود. آروم صورتشو جلو برد ولی درست زمانی که گرمای نفس هم رو حس میکردن در اتاق به صدا در اومد.....
- ۳.۸k
- ۲۷ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط