دختر مغرور من 🥲
دختر مغرور من 🥲
پارت 9
☆بالاخره تونستم به هدفم برسم همینه بی صبرانه منتظر فردا هستم
&ات عشقم با داداشم اشنا شدی داخل مدرسه ندیدیش
♡چی عشقم من کی شدم عشق تو
&دهنت رو ببند تو چند وقت دیگه میشی مال خودم
♡من مال تو نمیشم دهنت رو ببند
&بهتره تا اعصابم خورد نشده تو دهنت رو ببندی
♡با گریه رفتم داخل اتاقم مرتیکه خیلی عوضی هست اما چرا جیمین اینجور گفت اون با اینکه همچی رو میدونه اینجور رفتار کرد اخه چراا؟؟
☆الو سلام لیسا خوبی
+مرسی ممنون تو خبی
☆مرسی لیسا میخوام یچیزی بهت بگم اما باید قول بدی بین خودمون باشه
+باشه چیه
☆براش کل ماجرا رو تعریف کردم
+اها باشه من کارارو ردیف میکنم
☆مرسی خداحافظ
☆خوب این کارم ردیف شد بهتره برم بخوابم دیگه
♡ با صدای زنگ از خواب پاشدم دیدم یه جعبه رو میزم گذاشته رفتم و بازش کردم روش نوشته بود از طرف جیمین این لباس رو برای شب بپوش لباس خوشکلی بود اما چطور پارک مو اجازه داد اونو بده من اخه ادم خیلی بدی هست بهتره برم ازش بپرسم
♡اقای پارک مو اون لباس رو که جیمین فرستاده رو..... حتی نزاشت حرفم رو تموم کنم و گفت
&اون لباس رو امشب بپوش من اجازه نمیدم از بقیه پسرا چیزی بگیری اما جیمین برادرم هست و اشکالی نداره
♡ممنون
☆از خواب پاشدم رفتم اون لباس که دیشب موقع امدن گرفته بودم رو فرستادم برای ات امیدوارم برادرم بزاره بپوشش
(یک ساعت بعد "مدرسه")
♡باید برم پیش جیمین و بهش بگم چرا گفت بیا امشب بریم بیرون
☆نشسته بودم داخل کلاس که یهو ات امد بوی عطرش رو از ده کیلومتری حس میکردم خیلی خوب بود
♡سلام جیمین میخوام بهت یه چیزی بگم
☆چیه
♡چرا دیشب گفتی بیا بریم بیرون
☆چون دوست داشتم
♡یعنی چی تو با اینکه میدونی اوضاع من چطوره و برادرت میخواد باهام ازدواج کنه گفتی بیا بریم بیرون
☆ارع مگه چیع
♡هیچ فقط اشتباه کردم بهت اعتماد کردم فکر کردم تو با بقیه ی مردا فرق داری اما ن بهتره باز بشم همون دختر مغرور و سرد که با از همه ی مردا متنفره
☆ناراحت شدم از اینکه به ات دروغ گفتم ولش کن اگه بفهمه میخوام چیکار کنم خوشحال میشه
(چند ساعت بعد ساعت پنج بعد از ظهر )
☆خوب دیگه برم اماده شم امشب قرار خیلی مهمی داریم
♡داشتم اماده میشدم لباسی که جیمین فرستاده بود رو پوشیدم داخل فکر این بودم اخه چطور ممکنه همچین کاری کنه اون پسره ی کیوت بهش نمیخوره همچین ادمی باشه اصلا ولش مردا همشون همینن 😏😕
پارت 9
☆بالاخره تونستم به هدفم برسم همینه بی صبرانه منتظر فردا هستم
&ات عشقم با داداشم اشنا شدی داخل مدرسه ندیدیش
♡چی عشقم من کی شدم عشق تو
&دهنت رو ببند تو چند وقت دیگه میشی مال خودم
♡من مال تو نمیشم دهنت رو ببند
&بهتره تا اعصابم خورد نشده تو دهنت رو ببندی
♡با گریه رفتم داخل اتاقم مرتیکه خیلی عوضی هست اما چرا جیمین اینجور گفت اون با اینکه همچی رو میدونه اینجور رفتار کرد اخه چراا؟؟
☆الو سلام لیسا خوبی
+مرسی ممنون تو خبی
☆مرسی لیسا میخوام یچیزی بهت بگم اما باید قول بدی بین خودمون باشه
+باشه چیه
☆براش کل ماجرا رو تعریف کردم
+اها باشه من کارارو ردیف میکنم
☆مرسی خداحافظ
☆خوب این کارم ردیف شد بهتره برم بخوابم دیگه
♡ با صدای زنگ از خواب پاشدم دیدم یه جعبه رو میزم گذاشته رفتم و بازش کردم روش نوشته بود از طرف جیمین این لباس رو برای شب بپوش لباس خوشکلی بود اما چطور پارک مو اجازه داد اونو بده من اخه ادم خیلی بدی هست بهتره برم ازش بپرسم
♡اقای پارک مو اون لباس رو که جیمین فرستاده رو..... حتی نزاشت حرفم رو تموم کنم و گفت
&اون لباس رو امشب بپوش من اجازه نمیدم از بقیه پسرا چیزی بگیری اما جیمین برادرم هست و اشکالی نداره
♡ممنون
☆از خواب پاشدم رفتم اون لباس که دیشب موقع امدن گرفته بودم رو فرستادم برای ات امیدوارم برادرم بزاره بپوشش
(یک ساعت بعد "مدرسه")
♡باید برم پیش جیمین و بهش بگم چرا گفت بیا امشب بریم بیرون
☆نشسته بودم داخل کلاس که یهو ات امد بوی عطرش رو از ده کیلومتری حس میکردم خیلی خوب بود
♡سلام جیمین میخوام بهت یه چیزی بگم
☆چیه
♡چرا دیشب گفتی بیا بریم بیرون
☆چون دوست داشتم
♡یعنی چی تو با اینکه میدونی اوضاع من چطوره و برادرت میخواد باهام ازدواج کنه گفتی بیا بریم بیرون
☆ارع مگه چیع
♡هیچ فقط اشتباه کردم بهت اعتماد کردم فکر کردم تو با بقیه ی مردا فرق داری اما ن بهتره باز بشم همون دختر مغرور و سرد که با از همه ی مردا متنفره
☆ناراحت شدم از اینکه به ات دروغ گفتم ولش کن اگه بفهمه میخوام چیکار کنم خوشحال میشه
(چند ساعت بعد ساعت پنج بعد از ظهر )
☆خوب دیگه برم اماده شم امشب قرار خیلی مهمی داریم
♡داشتم اماده میشدم لباسی که جیمین فرستاده بود رو پوشیدم داخل فکر این بودم اخه چطور ممکنه همچین کاری کنه اون پسره ی کیوت بهش نمیخوره همچین ادمی باشه اصلا ولش مردا همشون همینن 😏😕
۱۶.۰k
۰۶ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.