Chapter 2
Chapter 2
Lucky-bloody#
پارت ۱۸
خفیفی روی گردنت حس میکنی و همه جا سیاه میشه
وقتی هوشیاریتو بدست اوردی سعی کردی چشاتو باز کنی ولی انگار نمیتونستی ظاهرا چشاتو بسته بودن
خواستی دستاتو بیاری بالا تا چشاتو بازی کنی ولی دستاتم بسته بودن،پاهاتم همینجور،یکم که تکون خوردی شروع کردی به داد و بیداد
+هی...کسی اونجا هست؟ میخوای چیکار کنی ها؟ میخوای منو کالبد شکافی کنی مرتیکه،خب بیا ببینم جرئت داری بهم حتی دست بزنی،بیا دیگه
-خفه شو
صدای آرومی که کنارت شنیدی متوقفت کرد
+کوک؟ تویی؟ تورم میخوان کالبد شکافی کنن؟....هوی مرتیکه ای که منو دزدیدی با کوک کاری نداشته باش من خاصم ولی اون حتی یذرم خاص نیست حتی مغزم تو کلش نیست برا همین زامبیا بهش حمله نمیکنن همین الان بزار بره طرف حسابت منم
-گفتم خفه شو....خیلی داری حرف میزنی....هیچکس اینجا نیست اول باید یه راهی پیدا کنیم خودمونو باز کنیم
+نمیشه،منو به تخت بستن اگه رو صندلی بودم میشد
-رو تخت بستنت؟
+اره دیگه،میخوان کالبد شکافیم کنن
-خیلی خب خودمو اول سعی میکنم باز کنم بعدش میام تورو باز میکنم
+چرا چشامونو بستن حالا
صدای درو که میشنوی گوشاتو تیز میکنی
÷خب انگار بهوش اومدین
+جیسونگ؟
÷چه خوب صدامم میشناسی
+ازونجایی که صدای تو مزخرفه کاملا میشه صداتو تشخیص داد،ضمنا آدم باید دشمنشو بشناسه
÷چقد زبونت درازه
-چی میخوای
÷عو،اصلا حواسم به رفیقم نبود،حالت چطوره؟
-چرا نمیری سر اصل مطلب
جیسونگ میخنده
÷میخوای بگی نمیدونی چی میخوام؟
+هوی مرتیکه بو گندو
÷چی؟
+با توم عنتر خان،بیا دست و پاهامو باز کن با هم قد خودت در بیفت
÷تو که هم قد من نیستی
+من قدم 168
÷منم 180
+.....اصلا مهم نیست چون در عوضش از عقلت کم شده به قدت اضاف شده
کوک میخنده، صدای پا میشنوی که داره بهت نزدیک میشه
÷خیلی داری زبون میریزی،بجای چشات باید دهنتو میبستم
+بیا چشامو باز کن زودباش
چیزی نمیشنوی
+چیه نکنه میترسی چشام لیزر داشته باشه ها؟
صدای قهقهه میشنوی و دیگه چیزی نمیگی،انقد صدای خندش بلند بود که توی اون اتاق خالی اکو میشد و دوبرابر صداش بیشتر میشد
+خفه شو کر شدم
بعد چند ثانیه چشاتو باز میکنن و توم چشاتو باز و بسته میکنی تا بهش عادت کنی،یکم که به اطرافت نگاه میکنی میفهمی توی یه اتاقی که کلش سفیده با یه شیشه سیاه سمت چپت،به سقف که نگاه میکنی میبینی همش از آیینه درست شده ،دورت از دستگاه های عجیب غریب پر بود و واقعا انگار میخواستن تیکه تیکه ت کنن،یکم که با فضای اطرافت آشنا شدی با کوک مواجه میشی که سمت چپت روی صندلی بسته شده و روبروی توعه
+هی،کوک حالت خوبه؟چرا لباس تنت نیست
÷حالش خوبه،فقط اومده اینجا نمایشو ببینه....
🍃🗿
Lucky-bloody#
پارت ۱۸
خفیفی روی گردنت حس میکنی و همه جا سیاه میشه
وقتی هوشیاریتو بدست اوردی سعی کردی چشاتو باز کنی ولی انگار نمیتونستی ظاهرا چشاتو بسته بودن
خواستی دستاتو بیاری بالا تا چشاتو بازی کنی ولی دستاتم بسته بودن،پاهاتم همینجور،یکم که تکون خوردی شروع کردی به داد و بیداد
+هی...کسی اونجا هست؟ میخوای چیکار کنی ها؟ میخوای منو کالبد شکافی کنی مرتیکه،خب بیا ببینم جرئت داری بهم حتی دست بزنی،بیا دیگه
-خفه شو
صدای آرومی که کنارت شنیدی متوقفت کرد
+کوک؟ تویی؟ تورم میخوان کالبد شکافی کنن؟....هوی مرتیکه ای که منو دزدیدی با کوک کاری نداشته باش من خاصم ولی اون حتی یذرم خاص نیست حتی مغزم تو کلش نیست برا همین زامبیا بهش حمله نمیکنن همین الان بزار بره طرف حسابت منم
-گفتم خفه شو....خیلی داری حرف میزنی....هیچکس اینجا نیست اول باید یه راهی پیدا کنیم خودمونو باز کنیم
+نمیشه،منو به تخت بستن اگه رو صندلی بودم میشد
-رو تخت بستنت؟
+اره دیگه،میخوان کالبد شکافیم کنن
-خیلی خب خودمو اول سعی میکنم باز کنم بعدش میام تورو باز میکنم
+چرا چشامونو بستن حالا
صدای درو که میشنوی گوشاتو تیز میکنی
÷خب انگار بهوش اومدین
+جیسونگ؟
÷چه خوب صدامم میشناسی
+ازونجایی که صدای تو مزخرفه کاملا میشه صداتو تشخیص داد،ضمنا آدم باید دشمنشو بشناسه
÷چقد زبونت درازه
-چی میخوای
÷عو،اصلا حواسم به رفیقم نبود،حالت چطوره؟
-چرا نمیری سر اصل مطلب
جیسونگ میخنده
÷میخوای بگی نمیدونی چی میخوام؟
+هوی مرتیکه بو گندو
÷چی؟
+با توم عنتر خان،بیا دست و پاهامو باز کن با هم قد خودت در بیفت
÷تو که هم قد من نیستی
+من قدم 168
÷منم 180
+.....اصلا مهم نیست چون در عوضش از عقلت کم شده به قدت اضاف شده
کوک میخنده، صدای پا میشنوی که داره بهت نزدیک میشه
÷خیلی داری زبون میریزی،بجای چشات باید دهنتو میبستم
+بیا چشامو باز کن زودباش
چیزی نمیشنوی
+چیه نکنه میترسی چشام لیزر داشته باشه ها؟
صدای قهقهه میشنوی و دیگه چیزی نمیگی،انقد صدای خندش بلند بود که توی اون اتاق خالی اکو میشد و دوبرابر صداش بیشتر میشد
+خفه شو کر شدم
بعد چند ثانیه چشاتو باز میکنن و توم چشاتو باز و بسته میکنی تا بهش عادت کنی،یکم که به اطرافت نگاه میکنی میفهمی توی یه اتاقی که کلش سفیده با یه شیشه سیاه سمت چپت،به سقف که نگاه میکنی میبینی همش از آیینه درست شده ،دورت از دستگاه های عجیب غریب پر بود و واقعا انگار میخواستن تیکه تیکه ت کنن،یکم که با فضای اطرافت آشنا شدی با کوک مواجه میشی که سمت چپت روی صندلی بسته شده و روبروی توعه
+هی،کوک حالت خوبه؟چرا لباس تنت نیست
÷حالش خوبه،فقط اومده اینجا نمایشو ببینه....
🍃🗿
۸.۹k
۰۳ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.