ارباب مهربون من پارت ۲۳ فیک بی تی اس
ارباب مهربون من پارت ۲۳ #فیک_بی_تی_اس
در رو باز کردم و رفتم تو اتاق که دیدم جیمین با عصبانیت نشسته رو تخت و به یه نقطه خیره شده و تا فهمید من اومدم یه نگاه بهم کرد و با عصبانیت گفت...
_: با چه رویی اومدی؟
+: آخه یه دیقه گوش کن اونطور نیس(گریه آروم)
_: چیرو گوش کنم هااااانننن چیوووو؟؟؟ از اولم باید میفهمیدم به خاطر پول اینجایی آخه کدوم آدمی قبول میکنه با یکی به زور ازدواج کنه مگه اینکه اون نفر پولدار باشه (داد)
+: نه اونطور نیست گوش بده(گریه شدید)
_: ازدواج ما از اولشم الکی بود پس هوا برت نداره من با هرکی بخوام دوس میشم هرکیم بخوام میارم خونه پس تو هم دهنتو باز نمیکنی ... چند ماه دیگه هم میگیم نتونستین و جدا میشیم
+: چ.چی؟ منظورت چیه؟
_: همون که شنیدی
ا.ت ویو
این و گفت و رفت از خونه بیرون .... منم نشستم کلی گریه کردم ساعت ۳ نصفه شب بود اما هنوز خبری از جیمین نبود ... نگرانش بودم ... که یهو دیدم در باز شد و جیمین اومد تو اتاق ... سریه از جام بلند شدم
جیمین ویو
تا ساعت ۳ شب اینور اونور میچرخیدم یکم بار یکم پارک و... اومدم خونه رفتم اتاق که دیدم ا.ت نشسته رو زمین و بدون صدا داشت گریه میکرد فقط از چشماش داشت اشک میومد که تا منو دید بلند شد
+: جیمین
_: ساکت شو میخوام بخوابم
جیمین رفت رو تخت دراز کشید و ا.ت هم رو زمین نشست
صبح ....
خیلی اصرار کردید گذاشتم ♡
اما دیگه شرط داره اونیکی که نرسید اصرار کردی واسه همون
شرطا ۲۰ لایک ۲۷۴ فالور
در رو باز کردم و رفتم تو اتاق که دیدم جیمین با عصبانیت نشسته رو تخت و به یه نقطه خیره شده و تا فهمید من اومدم یه نگاه بهم کرد و با عصبانیت گفت...
_: با چه رویی اومدی؟
+: آخه یه دیقه گوش کن اونطور نیس(گریه آروم)
_: چیرو گوش کنم هااااانننن چیوووو؟؟؟ از اولم باید میفهمیدم به خاطر پول اینجایی آخه کدوم آدمی قبول میکنه با یکی به زور ازدواج کنه مگه اینکه اون نفر پولدار باشه (داد)
+: نه اونطور نیست گوش بده(گریه شدید)
_: ازدواج ما از اولشم الکی بود پس هوا برت نداره من با هرکی بخوام دوس میشم هرکیم بخوام میارم خونه پس تو هم دهنتو باز نمیکنی ... چند ماه دیگه هم میگیم نتونستین و جدا میشیم
+: چ.چی؟ منظورت چیه؟
_: همون که شنیدی
ا.ت ویو
این و گفت و رفت از خونه بیرون .... منم نشستم کلی گریه کردم ساعت ۳ نصفه شب بود اما هنوز خبری از جیمین نبود ... نگرانش بودم ... که یهو دیدم در باز شد و جیمین اومد تو اتاق ... سریه از جام بلند شدم
جیمین ویو
تا ساعت ۳ شب اینور اونور میچرخیدم یکم بار یکم پارک و... اومدم خونه رفتم اتاق که دیدم ا.ت نشسته رو زمین و بدون صدا داشت گریه میکرد فقط از چشماش داشت اشک میومد که تا منو دید بلند شد
+: جیمین
_: ساکت شو میخوام بخوابم
جیمین رفت رو تخت دراز کشید و ا.ت هم رو زمین نشست
صبح ....
خیلی اصرار کردید گذاشتم ♡
اما دیگه شرط داره اونیکی که نرسید اصرار کردی واسه همون
شرطا ۲۰ لایک ۲۷۴ فالور
۱۴.۰k
۲۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.