ارباب مهربون من پارت ۲۱ فیک بی تی اس
ارباب مهربون من پارت ۲۱ #فیک_بی_تی_اس
صبح
جیمین ویو
بلند شدم دیدم ا.ت خوابه هنوز لباسمو عوض کردم رفتم پایین صبحونه حاضر کردم که دیدم اونم اومد
+: صبح بخیر(لبخند)
_: عا صب بخیر(لبخند)
+: اووو صبونه حاضر کردی؟
_: اوهوم
+: اوممم اوک
_: امروز بازم خوشگل شدی
+: (خجالت کشید)
جیمین تو ذهنش : خدااا حتی خجالت کشیدنشم کیوتههه امشب بهش اعتراف میکنممم
_: میگم ساعت ۶ بیا پارک منم از شرکت میام
+: عا اوکی ولی کدوم پارک؟
_: عامم پارک توی ****
+: باشه ولی چرا
_: یه چیزی میگم بهت
+: اوکی
صبحونه شون رو خوردن و جیمین رف شرکت
ا.ت ویو
نشسته بود تو حیاط داشتم نقاشی میکشیدم که تلفنم زنگ خورد ناشناس بود .... جواب دادم و روی اسپیکر گذاشتم چون دستم بند بود
+: بله؟
=: به سلام ا.ت خانوم
+: شما؟
=: چه زود منو یادت رفت؟
+: لیا؟
=: اوهوم خودمم
+: تو چطور هنوزم ولمون نمیکنی؟ ما ازدواج کردیم دیگه
=: اوهوم ولی فک نکنم زیاد طول بکشه
+: چرا مثلا؟
=: چون جیمبن قراره فک کنه تو بهش خیانت کردی
+: چی؟ نه بابا اون قراره چطور بشه؟
=: سوپرایزززز
+: ببین منو....
که یهو قط کرد .....
صبح
جیمین ویو
بلند شدم دیدم ا.ت خوابه هنوز لباسمو عوض کردم رفتم پایین صبحونه حاضر کردم که دیدم اونم اومد
+: صبح بخیر(لبخند)
_: عا صب بخیر(لبخند)
+: اووو صبونه حاضر کردی؟
_: اوهوم
+: اوممم اوک
_: امروز بازم خوشگل شدی
+: (خجالت کشید)
جیمین تو ذهنش : خدااا حتی خجالت کشیدنشم کیوتههه امشب بهش اعتراف میکنممم
_: میگم ساعت ۶ بیا پارک منم از شرکت میام
+: عا اوکی ولی کدوم پارک؟
_: عامم پارک توی ****
+: باشه ولی چرا
_: یه چیزی میگم بهت
+: اوکی
صبحونه شون رو خوردن و جیمین رف شرکت
ا.ت ویو
نشسته بود تو حیاط داشتم نقاشی میکشیدم که تلفنم زنگ خورد ناشناس بود .... جواب دادم و روی اسپیکر گذاشتم چون دستم بند بود
+: بله؟
=: به سلام ا.ت خانوم
+: شما؟
=: چه زود منو یادت رفت؟
+: لیا؟
=: اوهوم خودمم
+: تو چطور هنوزم ولمون نمیکنی؟ ما ازدواج کردیم دیگه
=: اوهوم ولی فک نکنم زیاد طول بکشه
+: چرا مثلا؟
=: چون جیمبن قراره فک کنه تو بهش خیانت کردی
+: چی؟ نه بابا اون قراره چطور بشه؟
=: سوپرایزززز
+: ببین منو....
که یهو قط کرد .....
۱۶.۰k
۲۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.