ارباب مهربون من پارت ۲۲ فیک بی تی اس
ارباب مهربون من پارت ۲۲ #فیک_بی_تی_اس
خواستم به جیمین زنگ بزنم بگم ولی بعدش گفتم ولش کن تو پارک میگم
ساعت ۵ بود بلند شدم رفتم حاضر شدم یه لباس مناسب پوشیدم [اسلاید دوم] آرایش کردم و راه افتاد به اون پارک و رفتم روی یه صندلی نشستم
که دیدم جیمین با عصبانیت زیاد داره میاد سمتم ....
جیمین ویو
تو شرکت بودم و داشتم کار میکردم که یهو به گوشیم پیام اومد باز کردم از شماره ناشناس بود که یه عکس فرستاده بود ... تو اون عکس ا.ت تو کشتی بود و تو بغل یه پسر بود و محکم بغلش کرده بود ... اینو که دیدم خون جلو چشامو گرف ... کتمو ور داشتم و رفتم سمت پارک از ماشین پیاده شدم و دیدم ا.ت نشسته رو یه صندلی با عصبانیت سمتش رفتم ... تا بلند شد و خواست چیزی بگه که یه سیلی زدم بهش که دستش رو گذاشت رو صورتش و با بغض و تعجب نگام کرد
+: جی.مین؟(بغض و تعجب)
_: تو چیکار کردی هااااا؟ (عربده)
+: چی میگی چیکار کردم؟ (چشماش پر شد)
عکس رو در آوردم و بهش نشون دادم
_: این چیه هاااااا ؟؟به من خیانت کردیییی؟؟؟(بلند)
+: نه اونطور نیس (ترس)
جیمین ویو
که دیدم یه قطره اشک از چشماش اومد منم سریع سوار ماشینم شدم اومدم خونه
ا.ت ویو
جیمین سوار ماشین شد و رفت و اصلا به من گوش نداد ... منم سریع یه تاکسی گرفتم و رفتم سمت عمارت ... درو زدم که آجوما باز کرد
+: آجوما جیمین کجاست؟(یکم گریه)
آجوما: تو اتاقتونه ولی خیلی عصبیه
+: ممنون
ا.ت رفت بالا تو اتاق ....
هاهااااا😂😈
شرطا :۲۳ لایک و ۱۷۰ فالور
خواستم به جیمین زنگ بزنم بگم ولی بعدش گفتم ولش کن تو پارک میگم
ساعت ۵ بود بلند شدم رفتم حاضر شدم یه لباس مناسب پوشیدم [اسلاید دوم] آرایش کردم و راه افتاد به اون پارک و رفتم روی یه صندلی نشستم
که دیدم جیمین با عصبانیت زیاد داره میاد سمتم ....
جیمین ویو
تو شرکت بودم و داشتم کار میکردم که یهو به گوشیم پیام اومد باز کردم از شماره ناشناس بود که یه عکس فرستاده بود ... تو اون عکس ا.ت تو کشتی بود و تو بغل یه پسر بود و محکم بغلش کرده بود ... اینو که دیدم خون جلو چشامو گرف ... کتمو ور داشتم و رفتم سمت پارک از ماشین پیاده شدم و دیدم ا.ت نشسته رو یه صندلی با عصبانیت سمتش رفتم ... تا بلند شد و خواست چیزی بگه که یه سیلی زدم بهش که دستش رو گذاشت رو صورتش و با بغض و تعجب نگام کرد
+: جی.مین؟(بغض و تعجب)
_: تو چیکار کردی هااااا؟ (عربده)
+: چی میگی چیکار کردم؟ (چشماش پر شد)
عکس رو در آوردم و بهش نشون دادم
_: این چیه هاااااا ؟؟به من خیانت کردیییی؟؟؟(بلند)
+: نه اونطور نیس (ترس)
جیمین ویو
که دیدم یه قطره اشک از چشماش اومد منم سریع سوار ماشینم شدم اومدم خونه
ا.ت ویو
جیمین سوار ماشین شد و رفت و اصلا به من گوش نداد ... منم سریع یه تاکسی گرفتم و رفتم سمت عمارت ... درو زدم که آجوما باز کرد
+: آجوما جیمین کجاست؟(یکم گریه)
آجوما: تو اتاقتونه ولی خیلی عصبیه
+: ممنون
ا.ت رفت بالا تو اتاق ....
هاهااااا😂😈
شرطا :۲۳ لایک و ۱۷۰ فالور
۲۲.۷k
۲۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.