اشپزان پارت7
#اشپزان پارت7
رفت داخل و منم ب دنبالش رفتم ب سمت اشپز خونه رستوران رفت و در هول داد و ب داخل رفت در جلوی چشمام بسته شد تردید داشتم برم یا نرم ک دل و ب دریا زدم و رفتم همین ک در و باز کردم کل اشپزا نگاه میکردم بدون توجه ب اونا رفتم سمت رخکن و در تا باز کردم جین و دیدم ک داشت لباسشو در می اورد همون در همون جور ک باز کردم بستم ک خودش فهمید داد زد
جین:دختره ی کنه ولم کن اینجا عم اسایس ندارم،بیا تو کارم تموم شد
رفتم داخل و گفت
جین:چیه:/؟
ا/ت:ههعی استاد الان ک دیگ اینجا کار نمی کنی پ کجا بیام تا بهم یاد بدی
جین زیر لب گفت:یاا خدااا این دختره ب چه چیزا فک میکنه هاا
با اینک شنیدم هیچی نگفتم و باز اون گفت
جین:بیا خونم اونجا اشپز خونشم بزرگ راحت ترم
ا/ت:بیام خونت؟!ن فکرشم نکن
با ی حالت کیوتی برگشت نگاه کرد و لب زد
جین:نمی خورمت ک میخوام اشپزی یادت بدم ،خودت میدونی ک اینجا اینده شوغلیم ب باد رفت
ا/ت:اوم
یه دفترچه از کمدش دراورد و یه چیزی توش نوشت داد بهم گف
جین:ادرس و شماره ام
تا برگه رو گرفتم ادرس خونشو دیدم شاخ دراورد و لب زدم
ا/ت:وعو از کی تا حالا اشپزی انقدر پول دارعه چرا زود تر سمت این شغل نیومدم
جین:مگ تو مثل منی ک بخوای زود تر بیای
اصلا نمی فهمیدم چی میگ و فقط جواب چیزایی ک شنیدم و میدادم
ا/ت:میبینی از تو هم بهتر میشم
جین:همین مونده دیگ:/
نگاهم ب یاعت خورد و و گفتم
ا/ت:استاد من دیرم شده باید برم
جین:خداحافظ
تعظیم کردیم و من رفتم یادم نبود ماشین ندارم ساعت 10شب اتوبوسم نیست ک خاک عالم
ایستگاه اتوبوس اینجا هم ک نابوده ی چراغ روشن کنار ایستگاه بود رفتم روی زمین زیر چراغ نشستم ک یه اتفاقی بیوفته او یکی منو سوار کنه ک یکی صدام کرد و با لحنی با مزه گفت:تو ا/ت ایی ؟!
برگشتم دیدیم..جینه و گفتم
ا/ت:بله استاد خودم
خندید و گفت
جین:چرا اونجا نشستی؟
از این حرفش اعثبی بودم ک منو نو این وضعیت دید بخاطر همین بدو اینک در نظر بگیرم کیه گفتم
ا/ت:هعی مردک زدی ماشینم و له کردی یادت نیست
جین:هعی با استاد اینجوری حرف نزان؟خوبه قراره بهت اشپزی بدم جبرانش
#جین
#jin
#bts
#فالوکنید
رفت داخل و منم ب دنبالش رفتم ب سمت اشپز خونه رستوران رفت و در هول داد و ب داخل رفت در جلوی چشمام بسته شد تردید داشتم برم یا نرم ک دل و ب دریا زدم و رفتم همین ک در و باز کردم کل اشپزا نگاه میکردم بدون توجه ب اونا رفتم سمت رخکن و در تا باز کردم جین و دیدم ک داشت لباسشو در می اورد همون در همون جور ک باز کردم بستم ک خودش فهمید داد زد
جین:دختره ی کنه ولم کن اینجا عم اسایس ندارم،بیا تو کارم تموم شد
رفتم داخل و گفت
جین:چیه:/؟
ا/ت:ههعی استاد الان ک دیگ اینجا کار نمی کنی پ کجا بیام تا بهم یاد بدی
جین زیر لب گفت:یاا خدااا این دختره ب چه چیزا فک میکنه هاا
با اینک شنیدم هیچی نگفتم و باز اون گفت
جین:بیا خونم اونجا اشپز خونشم بزرگ راحت ترم
ا/ت:بیام خونت؟!ن فکرشم نکن
با ی حالت کیوتی برگشت نگاه کرد و لب زد
جین:نمی خورمت ک میخوام اشپزی یادت بدم ،خودت میدونی ک اینجا اینده شوغلیم ب باد رفت
ا/ت:اوم
یه دفترچه از کمدش دراورد و یه چیزی توش نوشت داد بهم گف
جین:ادرس و شماره ام
تا برگه رو گرفتم ادرس خونشو دیدم شاخ دراورد و لب زدم
ا/ت:وعو از کی تا حالا اشپزی انقدر پول دارعه چرا زود تر سمت این شغل نیومدم
جین:مگ تو مثل منی ک بخوای زود تر بیای
اصلا نمی فهمیدم چی میگ و فقط جواب چیزایی ک شنیدم و میدادم
ا/ت:میبینی از تو هم بهتر میشم
جین:همین مونده دیگ:/
نگاهم ب یاعت خورد و و گفتم
ا/ت:استاد من دیرم شده باید برم
جین:خداحافظ
تعظیم کردیم و من رفتم یادم نبود ماشین ندارم ساعت 10شب اتوبوسم نیست ک خاک عالم
ایستگاه اتوبوس اینجا هم ک نابوده ی چراغ روشن کنار ایستگاه بود رفتم روی زمین زیر چراغ نشستم ک یه اتفاقی بیوفته او یکی منو سوار کنه ک یکی صدام کرد و با لحنی با مزه گفت:تو ا/ت ایی ؟!
برگشتم دیدیم..جینه و گفتم
ا/ت:بله استاد خودم
خندید و گفت
جین:چرا اونجا نشستی؟
از این حرفش اعثبی بودم ک منو نو این وضعیت دید بخاطر همین بدو اینک در نظر بگیرم کیه گفتم
ا/ت:هعی مردک زدی ماشینم و له کردی یادت نیست
جین:هعی با استاد اینجوری حرف نزان؟خوبه قراره بهت اشپزی بدم جبرانش
#جین
#jin
#bts
#فالوکنید
۶۵.۰k
۰۲ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.