ا حدیث مهدوی
ا#حدیث_مهدوی
#نرم_افزار_جامع_مهدویت
امام زین العابدین
«یکی از آقا زادگان امام زینالعابدین علیهالسلام می گوید: هر وقت پدرم می خواست در مورد برادرم «محمد» سخنی بگوید از او «باقر» تعبیر می کرد، یک روز پرسیدم: پدرجان! چگونه است که برادرم را «باقر» تعبیر می فرمایید؟ پدرم تبسمی کرد و به سجده رفت و سجده اش را طول داد، شنیدم در سجده عرض می کند: «بار خدایا! تو را سپاس می گویم چه نعمتهایی بر ما اهل بیت ارزانی فرموده ای». این را چندین بار تکرار کرد و سر از سجده برداشت و فرمود:«یا بنی ان الامامة فی ولده الی ان یقوم قائمنا علیهالسلام فیملأها قسطا و عدلا».«پسرجان! امامت در نسل اوست تا روزی که قائم ما که درود خدا بر او باد ظاهر (به تصدیق برگرفته از ملاک) شود و زمین را پر از عدل و داد (هرکسی رحمت جزء منافقین (دین داران که مبنای دینشان عشق است از ظاهر و حس و موسیقی انگار صادق ترین دین را دارند که پشتوانه ی ملاک ندارند*) و حامیانشان (فتنه گران اصیل) و . . . و مجرمین نابخشودنی) فرماید».سپس فرمود: او پدر امامان، معدن حلم و بردباری و شکافنده ی علوم (علم تکثری و کالبدی که قابل شکافنده است که تنها معصوم که امام عصر است درسترسی) است. به خدا سوگند او از همه به پیامبر شبیه تر است. پرسیدم: امام بعد از او چند نفر است؟ فرمود: هفت نفر است که یکی از آنها مهدی آخرالزمان است که دین را در آخر زمان (دردوره ی دوم) بپا می دارد».
کفایة الاثر/ ص237
مساوی خوب و بدش برابر و عدل خوب و بدش نزدیک برابر اما خوبش بیشتر است اما بد آن در جای صحیحش بیشتر از خوبش می شود اما درکل درعدل درروال تکلیف که خوبش بیشتر است همانا این برای منافقین و حامیش است می باشدکه اینکه دانسته دوستی با منافقین و ابلیس و حامیش موجود نیست دراولین دسترسی که بتوانید برآنان سلطه ی جسمی پیدا کنید کارشان را تمام کنید اینکه دانسته شود که دیوانه بشویم دیوانگی را روی شما منافقین و حامیشان و . . . تخلیه می کنیم اینکه دانسته شود امنیت و آسایش ما آنهم به شرط سطه ی ملاک به این دل فقط برای کافری که حامی منافق نیست و مسلمان ملاک دار و بددینی (کافر دار دینی و مسلمان و غیرمنافق(که عشق را مبنای دین ندارد)) که منافق نزدیک نشده که حامی بشود است البته رحمت برخلاف تحلیلگرایی از داده ی عین که جزء از دل موجود نمی داند نه از عقل به خصوص عقل معرفت درحالی که تشخیص مصلت رحمت را همین عقل داده آنهم رحمت (آنهم به شاخصی که درملاک انسانی باشد) دارد می باشد اما این منافقین هیچ موقع بیدار نمی شوند مگر اینکه بمیرند آنگاه فقط روحشان بیدار می شود که هم فرصت از یا بازه ای درموقعیتی گه درروال تکلیف باشد تمام شده است مستقیم سوی جهنم می روند تنها راه بیدایشان که کمتر کشته شوند و بیشتر بازگردند که معمولا اقلیتشان می شوند این است که آزاده شده به طوری که هیچ فعالیتی درمقابل چه نرم چه سخت فقط آنهم بحث و جدلی کردنی که ما را بدهکار نگیرد (حتی درمیان پنهان سخنشان*) ما هم همینطور شدنی به که آنان است (که ملاک دار درجهت ملاک داریش ذره ای حس کرد درمیان سخنش (حتی پنهان) از ما بدهکار بداند بحث قطع می شود) این اقدام را کردند اقدام اول را برای ورود به ملاک کرده اند بعد اگر بازگردند ما هم بازمی گردیم چون نزدیک شده اند دربحث آنان با چنین وضعی دربحث با همتایشان دربین ملاک دار مثلا دانشمند ملاک دار درمقابل بی ملاک دار دانشمند و چوپان ملاک دار همینطور درمقابل بود دچار ضعف شده و به مرور مجبور به پذیرش و راه ورود به ملاک بیابند که اکثرشان شروع به بازگشت می کنند تا دیدید بی ملاک داری طوری بحث می کند که همانا ذره ای بدهکاری است بحث را ادامه ندهید و جلوی خودش از آنجا عملا دور شوید اشکالی نیست حق خود را حداقل از فرض یا حقیقی(ازما)بگیرد و بگیریم اما ذره ای بدهکاری یا حق خواستن از طرف مقابل مگر درعکس و العمل بخواهد و بخواهیم شدنی نیست (اینکه ناخوشایند بودن و تلخی حقیقی خود از درجات یقین و عقلانیت که به منظور کنار گذاشتن ملاک باشد خود درراه خوشی مبنایی یا باطل اصیل است آن حقیقت تلخ است که نخوشایند برای خوشایند مبنا می شود هرچند بله برای ما حق برای او که از ما نیست تخلف است اما می تواند دراین تخلفش حق را نه(که از ما ندارد)بلکه حق آزادی را یکسان داشته باشد)اینکه ما برآب نوشته هایمان نمی نویسیم دوما معصیت نوشتن به آن نیست که مطلقا صلح خود یک معصیت است فقط بی معصیت درملاک انسانی این روال کتاب می شود پس د خشکی ساختن برآب نوشتن نیست هرچند قضاوت عین و تحلیل گرایی ازداده ی عینی چنین بداند و تا قبل از ظهور چنین هم بشود و تازه که ملاک هم بهترین مبنای آگاهی هم بهترین مبنای عبادت است و بدن به معنای تن نیست بلکه بدن کالبدی بودن که به معنای لایه لایه و تکثری داشتن است ک
#نرم_افزار_جامع_مهدویت
امام زین العابدین
«یکی از آقا زادگان امام زینالعابدین علیهالسلام می گوید: هر وقت پدرم می خواست در مورد برادرم «محمد» سخنی بگوید از او «باقر» تعبیر می کرد، یک روز پرسیدم: پدرجان! چگونه است که برادرم را «باقر» تعبیر می فرمایید؟ پدرم تبسمی کرد و به سجده رفت و سجده اش را طول داد، شنیدم در سجده عرض می کند: «بار خدایا! تو را سپاس می گویم چه نعمتهایی بر ما اهل بیت ارزانی فرموده ای». این را چندین بار تکرار کرد و سر از سجده برداشت و فرمود:«یا بنی ان الامامة فی ولده الی ان یقوم قائمنا علیهالسلام فیملأها قسطا و عدلا».«پسرجان! امامت در نسل اوست تا روزی که قائم ما که درود خدا بر او باد ظاهر (به تصدیق برگرفته از ملاک) شود و زمین را پر از عدل و داد (هرکسی رحمت جزء منافقین (دین داران که مبنای دینشان عشق است از ظاهر و حس و موسیقی انگار صادق ترین دین را دارند که پشتوانه ی ملاک ندارند*) و حامیانشان (فتنه گران اصیل) و . . . و مجرمین نابخشودنی) فرماید».سپس فرمود: او پدر امامان، معدن حلم و بردباری و شکافنده ی علوم (علم تکثری و کالبدی که قابل شکافنده است که تنها معصوم که امام عصر است درسترسی) است. به خدا سوگند او از همه به پیامبر شبیه تر است. پرسیدم: امام بعد از او چند نفر است؟ فرمود: هفت نفر است که یکی از آنها مهدی آخرالزمان است که دین را در آخر زمان (دردوره ی دوم) بپا می دارد».
کفایة الاثر/ ص237
مساوی خوب و بدش برابر و عدل خوب و بدش نزدیک برابر اما خوبش بیشتر است اما بد آن در جای صحیحش بیشتر از خوبش می شود اما درکل درعدل درروال تکلیف که خوبش بیشتر است همانا این برای منافقین و حامیش است می باشدکه اینکه دانسته دوستی با منافقین و ابلیس و حامیش موجود نیست دراولین دسترسی که بتوانید برآنان سلطه ی جسمی پیدا کنید کارشان را تمام کنید اینکه دانسته شود که دیوانه بشویم دیوانگی را روی شما منافقین و حامیشان و . . . تخلیه می کنیم اینکه دانسته شود امنیت و آسایش ما آنهم به شرط سطه ی ملاک به این دل فقط برای کافری که حامی منافق نیست و مسلمان ملاک دار و بددینی (کافر دار دینی و مسلمان و غیرمنافق(که عشق را مبنای دین ندارد)) که منافق نزدیک نشده که حامی بشود است البته رحمت برخلاف تحلیلگرایی از داده ی عین که جزء از دل موجود نمی داند نه از عقل به خصوص عقل معرفت درحالی که تشخیص مصلت رحمت را همین عقل داده آنهم رحمت (آنهم به شاخصی که درملاک انسانی باشد) دارد می باشد اما این منافقین هیچ موقع بیدار نمی شوند مگر اینکه بمیرند آنگاه فقط روحشان بیدار می شود که هم فرصت از یا بازه ای درموقعیتی گه درروال تکلیف باشد تمام شده است مستقیم سوی جهنم می روند تنها راه بیدایشان که کمتر کشته شوند و بیشتر بازگردند که معمولا اقلیتشان می شوند این است که آزاده شده به طوری که هیچ فعالیتی درمقابل چه نرم چه سخت فقط آنهم بحث و جدلی کردنی که ما را بدهکار نگیرد (حتی درمیان پنهان سخنشان*) ما هم همینطور شدنی به که آنان است (که ملاک دار درجهت ملاک داریش ذره ای حس کرد درمیان سخنش (حتی پنهان) از ما بدهکار بداند بحث قطع می شود) این اقدام را کردند اقدام اول را برای ورود به ملاک کرده اند بعد اگر بازگردند ما هم بازمی گردیم چون نزدیک شده اند دربحث آنان با چنین وضعی دربحث با همتایشان دربین ملاک دار مثلا دانشمند ملاک دار درمقابل بی ملاک دار دانشمند و چوپان ملاک دار همینطور درمقابل بود دچار ضعف شده و به مرور مجبور به پذیرش و راه ورود به ملاک بیابند که اکثرشان شروع به بازگشت می کنند تا دیدید بی ملاک داری طوری بحث می کند که همانا ذره ای بدهکاری است بحث را ادامه ندهید و جلوی خودش از آنجا عملا دور شوید اشکالی نیست حق خود را حداقل از فرض یا حقیقی(ازما)بگیرد و بگیریم اما ذره ای بدهکاری یا حق خواستن از طرف مقابل مگر درعکس و العمل بخواهد و بخواهیم شدنی نیست (اینکه ناخوشایند بودن و تلخی حقیقی خود از درجات یقین و عقلانیت که به منظور کنار گذاشتن ملاک باشد خود درراه خوشی مبنایی یا باطل اصیل است آن حقیقت تلخ است که نخوشایند برای خوشایند مبنا می شود هرچند بله برای ما حق برای او که از ما نیست تخلف است اما می تواند دراین تخلفش حق را نه(که از ما ندارد)بلکه حق آزادی را یکسان داشته باشد)اینکه ما برآب نوشته هایمان نمی نویسیم دوما معصیت نوشتن به آن نیست که مطلقا صلح خود یک معصیت است فقط بی معصیت درملاک انسانی این روال کتاب می شود پس د خشکی ساختن برآب نوشتن نیست هرچند قضاوت عین و تحلیل گرایی ازداده ی عینی چنین بداند و تا قبل از ظهور چنین هم بشود و تازه که ملاک هم بهترین مبنای آگاهی هم بهترین مبنای عبادت است و بدن به معنای تن نیست بلکه بدن کالبدی بودن که به معنای لایه لایه و تکثری داشتن است ک
۲۵۵.۳k
۲۰ اسفند ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.