پارت ۴۴
#پارت_۴۴
آنا
با دیدن پلاک زنجیر روبروم دلم میخواس بپرم بغلش کنم
+حالا بخشیدی؟
الهی بمیرم...این حجم از مظلومیت تو چشمای آرتین واقعا نادر بود
_من تو همون بیمارستان بخشیدم
صورتمو بردم جلو و لپشو بوس کردم
_نریم خونه...بریم پیتزا بخوریم
+نوکرتم هستم...
ماشینو روشن کرد و جلو یه فست فودی نگه داشت..به ارتین گفتم:_بهمون نمیخندن ساعت ۶ اومدیم پیتزا بخوریم
+غلط کردن...بیا ببینم
باهم رفتیم تو پیتزا فروشی و پشت یه میز نشستیم...روبروهم...یخورده بهش نگاه کردم...حواسش نبوذ...برگشت سمتم
+اونجوری نگاه نکنا
_باش...آرتین؟
+جانم؟
_نگفتی دستت چیشده؟
تا اومد حرف بزنه..همون موقع چنتا دختر و پسر اومدن طرف آرتین
+واااای سلام آقا ارتین...خوبی؟..وای ارزوم بود شمارو از نزدیک ببینم...تو کنسرتا که افتخار نمیدین
+اهنگ بعدی سینارو کِی میدین بیرون؟
+آرتین جون کارات حرف نداره..آهنگ سازیت بیسته بیسته
+میشه باهم عکس بگیریم؟
آرتین خیلی جدی گفت:+شرمنده...الان نه...اگه میخواید عکس بندازین...تشریف بیارید کنسرت در خدمتتونم
+حداقل برگه هامونو امضا کنین
آرتین همه برگه هاشونو امضا کرد...وای کفرم دیگه داشت در میومد...بالاخره رفتن
+اوووففففف
_خب ازدواج کردن با یه آدم مشهور این درد سرارو هم داره دیگه
+خوبه حالا خواننده نیستی انقد خودتومیگیری
_من خودمو میگیرم؟
+آره واسه هوادارات خودتومیگیری
_الان به همون دختره که داشت قربون صدقم میرفت رو میدادم خوب بود؟
+نه حالا در اون حد...حداقل پامیشدی باهاشون عکس مینداختی....الان میرن همه جا میگن آره خواستیم با آرتین آریا فر عکس بندازیم گفت الان شرمنده ام بعدم کلی فوشت میدن
_باشه باشه
بعدم از جاش بلند شد رفت بیرون...دیدم اون اکیپ دختر پسره دوباره اومدن تو....ارتین بهشون گقت
+باهاتون عکس میندازم ولی به شرطی که خانومم هم عکس باشه
_این چه حرفیه آقا آرتین
بالاخره رفتن...ماهم نشستیم پیتزامونو خوردیم...دوباره یاد زخم آرتین افتادم
+آرتین
_هوم؟
+هوم...استغفراللع
_جونم
+نگفتی دستتو
_میشه بیخیال؟
+نه بگو
خیلی کلافه شذ
_من فهمیدم کدوم بی ناموسی اون بلا رو سرت آورد...رفتم خونش باهاش دعوا کردم....ذاشتم میومدم بیرون با چاقو زد تو دستم
اشک تو چشمام جمع شد...بخاطر من اینجوری شده بود
_میتونستم بهت دروغم بگم....پس خواهشا گریه نکن
+تو با اوین دعوا کردی؟
_اسمشو نیار انا
+باشه باشه اروم باش...
نزدیک داد زدنش بود بخاطر همین دیگه ادامه ندادم و بقیه پیتزامو به زور خوردم....تو ماشین بودیم...هیچکدوم حرف نمیزدیم....آهنگ بزن باران پخش میشد و صداش خیلی ضعیف بود
+آرتین؟
_جانم عزیزم؟
+ببخشید دستت بخاطر من اینجوری ده
_من خودم خواستم...ناراحتی نداره
+آرتین؟
_جونم
+خیلی دوست دارم
_فدای تو بشم من...منم پوست دارم
دست خودم نبود وقتی یکی اینجوری قربون صدقم میرقت گریم میگرفت...مخصوصا کسی میگفت که خیلی دوسش داشتم....جلوخونمون نگه داشت...دلم نمیخواست ازش جداشم
_زنجیرتونگرفتیا
+بذار هروقت گفتم بهم بده.
جفتمون میدونستیم برای چی....برای اینکه گردن من خوب شع
+گمش نکنی
_نه نترس....صبح خودم میام دنبالت بریم استدیو
+باش....ساعت ده حاظرم...نمیای بالا...پاشو یه پنج دقیقه میشینی بعد میری
_باشه بریم
اومد دستموگرفت و باهم رفتیم خونه...مامانم اومد بغلم کرد ..عرفانم اونجا بود...آرتین یخورده نشست ولی چشاش باز ننمیشد..خیلی خسته بود..آرتین و عرقان از همه خدافظی کردن و رفتن...متم خیلی خسته بود و رفتم خوابیدم..
صیح پاشدم اول رفتم یه دوش حسابی گرفتم...موهامو سشوار کردم و به کل گردنم کرم پودر زدم و یه ارایش ملیحم کذدم..یه مانتوی طوسی پوشیدمبا شلوار مشکی و شال و کتونی طوسی...ساعتو نگاه کردم..۱۰ یود...از مامانم خدافظی کردم و پریدم بیرون..دیدم ارتین دور زده و اونور کوچه وایساذه...جیغ زدم
+سلاااااام همسرچطوری؟
ارتین از تو ماشین اشاره میکساکت،زشته ولی من اصلا اهمیت نمیدادم،
+خوبی همسرم...منم دلم برات تنگ شده بود
همنجوری گفتم تا رسیدم به ماشین
_نمیفهمی میگم زشته؟
+چیش زشته؟اینکه با شوهرم سلام احوالپرسی میکنم زشته
فقط نگام میکرد
+ببین من شوهر بچه مثبت نمیخواما..جلو شیطونیامو بیگره ها...یه شوهر میخوام پا به پام شیطونی کنه...مثلا عرفانو ببین...ازتوام که کوچیکتر نیس..همسن خودته..پس شیطون باش خب؟
همینجور با لبخند داشت نگام میکرد و چال لپشو به نمایش گذاشته بود
_تموم شد؟
+اوهوم
_آنا چند سالته؟
+در حال حاظر ۲۲
_من چند سالمه؟
+در حال حاظر ۲۹ ماه دیگه میشه ۳۰..خب الان ایم چه ربطی داشت؟
نظر بدین حتما
آنا
با دیدن پلاک زنجیر روبروم دلم میخواس بپرم بغلش کنم
+حالا بخشیدی؟
الهی بمیرم...این حجم از مظلومیت تو چشمای آرتین واقعا نادر بود
_من تو همون بیمارستان بخشیدم
صورتمو بردم جلو و لپشو بوس کردم
_نریم خونه...بریم پیتزا بخوریم
+نوکرتم هستم...
ماشینو روشن کرد و جلو یه فست فودی نگه داشت..به ارتین گفتم:_بهمون نمیخندن ساعت ۶ اومدیم پیتزا بخوریم
+غلط کردن...بیا ببینم
باهم رفتیم تو پیتزا فروشی و پشت یه میز نشستیم...روبروهم...یخورده بهش نگاه کردم...حواسش نبوذ...برگشت سمتم
+اونجوری نگاه نکنا
_باش...آرتین؟
+جانم؟
_نگفتی دستت چیشده؟
تا اومد حرف بزنه..همون موقع چنتا دختر و پسر اومدن طرف آرتین
+واااای سلام آقا ارتین...خوبی؟..وای ارزوم بود شمارو از نزدیک ببینم...تو کنسرتا که افتخار نمیدین
+اهنگ بعدی سینارو کِی میدین بیرون؟
+آرتین جون کارات حرف نداره..آهنگ سازیت بیسته بیسته
+میشه باهم عکس بگیریم؟
آرتین خیلی جدی گفت:+شرمنده...الان نه...اگه میخواید عکس بندازین...تشریف بیارید کنسرت در خدمتتونم
+حداقل برگه هامونو امضا کنین
آرتین همه برگه هاشونو امضا کرد...وای کفرم دیگه داشت در میومد...بالاخره رفتن
+اوووففففف
_خب ازدواج کردن با یه آدم مشهور این درد سرارو هم داره دیگه
+خوبه حالا خواننده نیستی انقد خودتومیگیری
_من خودمو میگیرم؟
+آره واسه هوادارات خودتومیگیری
_الان به همون دختره که داشت قربون صدقم میرفت رو میدادم خوب بود؟
+نه حالا در اون حد...حداقل پامیشدی باهاشون عکس مینداختی....الان میرن همه جا میگن آره خواستیم با آرتین آریا فر عکس بندازیم گفت الان شرمنده ام بعدم کلی فوشت میدن
_باشه باشه
بعدم از جاش بلند شد رفت بیرون...دیدم اون اکیپ دختر پسره دوباره اومدن تو....ارتین بهشون گقت
+باهاتون عکس میندازم ولی به شرطی که خانومم هم عکس باشه
_این چه حرفیه آقا آرتین
بالاخره رفتن...ماهم نشستیم پیتزامونو خوردیم...دوباره یاد زخم آرتین افتادم
+آرتین
_هوم؟
+هوم...استغفراللع
_جونم
+نگفتی دستتو
_میشه بیخیال؟
+نه بگو
خیلی کلافه شذ
_من فهمیدم کدوم بی ناموسی اون بلا رو سرت آورد...رفتم خونش باهاش دعوا کردم....ذاشتم میومدم بیرون با چاقو زد تو دستم
اشک تو چشمام جمع شد...بخاطر من اینجوری شده بود
_میتونستم بهت دروغم بگم....پس خواهشا گریه نکن
+تو با اوین دعوا کردی؟
_اسمشو نیار انا
+باشه باشه اروم باش...
نزدیک داد زدنش بود بخاطر همین دیگه ادامه ندادم و بقیه پیتزامو به زور خوردم....تو ماشین بودیم...هیچکدوم حرف نمیزدیم....آهنگ بزن باران پخش میشد و صداش خیلی ضعیف بود
+آرتین؟
_جانم عزیزم؟
+ببخشید دستت بخاطر من اینجوری ده
_من خودم خواستم...ناراحتی نداره
+آرتین؟
_جونم
+خیلی دوست دارم
_فدای تو بشم من...منم پوست دارم
دست خودم نبود وقتی یکی اینجوری قربون صدقم میرقت گریم میگرفت...مخصوصا کسی میگفت که خیلی دوسش داشتم....جلوخونمون نگه داشت...دلم نمیخواست ازش جداشم
_زنجیرتونگرفتیا
+بذار هروقت گفتم بهم بده.
جفتمون میدونستیم برای چی....برای اینکه گردن من خوب شع
+گمش نکنی
_نه نترس....صبح خودم میام دنبالت بریم استدیو
+باش....ساعت ده حاظرم...نمیای بالا...پاشو یه پنج دقیقه میشینی بعد میری
_باشه بریم
اومد دستموگرفت و باهم رفتیم خونه...مامانم اومد بغلم کرد ..عرفانم اونجا بود...آرتین یخورده نشست ولی چشاش باز ننمیشد..خیلی خسته بود..آرتین و عرقان از همه خدافظی کردن و رفتن...متم خیلی خسته بود و رفتم خوابیدم..
صیح پاشدم اول رفتم یه دوش حسابی گرفتم...موهامو سشوار کردم و به کل گردنم کرم پودر زدم و یه ارایش ملیحم کذدم..یه مانتوی طوسی پوشیدمبا شلوار مشکی و شال و کتونی طوسی...ساعتو نگاه کردم..۱۰ یود...از مامانم خدافظی کردم و پریدم بیرون..دیدم ارتین دور زده و اونور کوچه وایساذه...جیغ زدم
+سلاااااام همسرچطوری؟
ارتین از تو ماشین اشاره میکساکت،زشته ولی من اصلا اهمیت نمیدادم،
+خوبی همسرم...منم دلم برات تنگ شده بود
همنجوری گفتم تا رسیدم به ماشین
_نمیفهمی میگم زشته؟
+چیش زشته؟اینکه با شوهرم سلام احوالپرسی میکنم زشته
فقط نگام میکرد
+ببین من شوهر بچه مثبت نمیخواما..جلو شیطونیامو بیگره ها...یه شوهر میخوام پا به پام شیطونی کنه...مثلا عرفانو ببین...ازتوام که کوچیکتر نیس..همسن خودته..پس شیطون باش خب؟
همینجور با لبخند داشت نگام میکرد و چال لپشو به نمایش گذاشته بود
_تموم شد؟
+اوهوم
_آنا چند سالته؟
+در حال حاظر ۲۲
_من چند سالمه؟
+در حال حاظر ۲۹ ماه دیگه میشه ۳۰..خب الان ایم چه ربطی داشت؟
نظر بدین حتما
۱۱.۱k
۰۴ مرداد ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.