اغوشاستاد

#اغوش_استاد🌙
#پارت_65

همون لحظه باضربه افتادم وچشمام بسته شد فقط گوشام لحظه آخر داد هردوشون وشنید.

**
امیرعلی:

بعدازاینکه صبح بیدارشدم وسرم بدجوری درد می کرد ورفتم سمت دستشویی آبی به صورتم زدم وبه اینه نگاه کردم وچشمام وبستم که همون لحظه صدای پناه توگوشام پیچید؛

بایاداوری دیشب چشمام وسریع باز کردم وزمزمه کردم:

"لعنت به من چیکار کردم وای"

سریع زدم بیرون ودر خونه روباز کردم رفتم سمت واحد پناه ودرو زدم ووقتی بازش کرد بادیدن رضا اونجا ناباور نگاهشون کردم.

بدونه توجه به رضا بابی رحمی شروع کردم به حرف زدن وهرچیزی که بایدو بار پناه کردم واین برام تعجب داشت که سکوت کرده بود وهیچ نمی گفت...💔
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
‌‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‌‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎
دیدگاه ها (۰)

#اغوش_استاد🌙#پارت_66بهش نگاه کردم مشخص بودحال خوبی نداره ورن...

#آغوش_استاد🌙#پارت_67_رضا_هوم_واقعا دوسش داری؟_میدونی روز اول...

#آغوش_استاد🌙#پارت_64چشمام وبادردبستم سکوت کردم که رضا گفت:_ا...

#آغوش_استاد🌙#پارت_63چشمام وبادردبستم سکوت کردم که ادامه داد:...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط