رمان
#عشق_کهنه_و_اتفاقی
.
.
#پارت۴
.
.
رفتیم تو کافه تریا سینما نشستیم و هر کدوم یه قهوه سفارش دادیم مال من ساده بود ولی یی چان قهوه با شیر و شکر سفارش داد
بعد از اینکه قهوه هارو آوردن خواست شروع به حرف زدن بکنه که من گفتم
+ببخشید که صبح تو مدرسه افتادم روت ولی از دستی نبود پام سر خورد و...
_میدونم از دستی این کارو نکردی و برام هم مهم نیست که بقیه چه فکری میکنن برای من فکر تو مهم !
+منظورت چیه ؟
-منظورم اینکه من با این موضوع مشکلی ندارم ( صفحه گوشیش رو بالا آورد و کامنت های وبسایت رو که نوشته بودن دارن قرار میزارن؟ رو نشون داد ) البته اگه تو مشکلی نداری
+ یعنی میگی تو مدرسه بگیم داریم قرار میزاریم؟!!
_ اره
+من باید برم ، خدافظ
-صبر کن... بیا دربارش حرف بزنیم اینجوری تو مدرسه کمتر اذیت میشم...باشه
-من از جاهای شلوغ خوشم نمیاد میشه بریم یه جای دیگه حرف بزنیم ؟
+نه گفتم که من باید برم
دستم رو گرفت و بردم نمیدونم کجا داشتیم میرفتیم ولی از اینکه دستم رو گرفته بود خوشحال بودم
.
صبر کن من براچی باید از این موضوع خوشحال بشم !!!
.
_ اینجا خوبه ... من دوست دارم
+چی؟؟؟!!!
_ گفتم دوست دارم…
+من؟ چرا؟!!
_مگه دوست داشتن دلیل میخواد ؟
+نه منظورم اینه ... آخه یکم یهویی بود
اره میدونم ...
+(سکوت ) من...من باید برم خونه فعلا
نه نباید اینجوری رفتار کنم ولی
_صبر کن .... میرسونمت خونه شب خطرناک تنها بری
+با...باشه
.
.
کل مسیر داشتم به این فکر میکردم که چرا من بی چان خیلی خوشگله و هروز کلی درخواست از کلی دختر خوشگل داره ولی چرا من یه دختر ساکت و ساده که تو مدرسه براش قلدری میکنن !!
رسیدیم جلو در دستم رو گرفت و گفت میشه بغلت کنم ؟
.
+اره میشه ( وای نه این چی بود گفتم !!!)
.
بغلم کرد و رفت ده قدم که دور شد واستاد برگشت و منو نگاه کرد دویید سمتم و من حتی نفهمیدم که کی گرمای لباش روی لبای من نشست....
.
.
.
ادامه دارد>>>>>
.
.
#پارت۴
.
.
رفتیم تو کافه تریا سینما نشستیم و هر کدوم یه قهوه سفارش دادیم مال من ساده بود ولی یی چان قهوه با شیر و شکر سفارش داد
بعد از اینکه قهوه هارو آوردن خواست شروع به حرف زدن بکنه که من گفتم
+ببخشید که صبح تو مدرسه افتادم روت ولی از دستی نبود پام سر خورد و...
_میدونم از دستی این کارو نکردی و برام هم مهم نیست که بقیه چه فکری میکنن برای من فکر تو مهم !
+منظورت چیه ؟
-منظورم اینکه من با این موضوع مشکلی ندارم ( صفحه گوشیش رو بالا آورد و کامنت های وبسایت رو که نوشته بودن دارن قرار میزارن؟ رو نشون داد ) البته اگه تو مشکلی نداری
+ یعنی میگی تو مدرسه بگیم داریم قرار میزاریم؟!!
_ اره
+من باید برم ، خدافظ
-صبر کن... بیا دربارش حرف بزنیم اینجوری تو مدرسه کمتر اذیت میشم...باشه
-من از جاهای شلوغ خوشم نمیاد میشه بریم یه جای دیگه حرف بزنیم ؟
+نه گفتم که من باید برم
دستم رو گرفت و بردم نمیدونم کجا داشتیم میرفتیم ولی از اینکه دستم رو گرفته بود خوشحال بودم
.
صبر کن من براچی باید از این موضوع خوشحال بشم !!!
.
_ اینجا خوبه ... من دوست دارم
+چی؟؟؟!!!
_ گفتم دوست دارم…
+من؟ چرا؟!!
_مگه دوست داشتن دلیل میخواد ؟
+نه منظورم اینه ... آخه یکم یهویی بود
اره میدونم ...
+(سکوت ) من...من باید برم خونه فعلا
نه نباید اینجوری رفتار کنم ولی
_صبر کن .... میرسونمت خونه شب خطرناک تنها بری
+با...باشه
.
.
کل مسیر داشتم به این فکر میکردم که چرا من بی چان خیلی خوشگله و هروز کلی درخواست از کلی دختر خوشگل داره ولی چرا من یه دختر ساکت و ساده که تو مدرسه براش قلدری میکنن !!
رسیدیم جلو در دستم رو گرفت و گفت میشه بغلت کنم ؟
.
+اره میشه ( وای نه این چی بود گفتم !!!)
.
بغلم کرد و رفت ده قدم که دور شد واستاد برگشت و منو نگاه کرد دویید سمتم و من حتی نفهمیدم که کی گرمای لباش روی لبای من نشست....
.
.
.
ادامه دارد>>>>>
۲.۹k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.